دست بابا

پا بکوب اینجا زمینش بوی نفرت می‌دهد...

هر تعفن زاده‌ای را میزِ قدرت می‌دهد...

دست بابا را به نانی هرچه خواهد می‌دهد...

دست بابا خسته اما بوی غیرت می‌دهد...

دست بابا خسته اما بوی غیرت می‌دهد...
دست بابا خسته اما بوی غیرت می‌دهد...

زر برای دست بابا زیورش بر دست او...

زر به زن بابا که پاداشش به صورت می‌دهد...

از ده بالا که هر دم بوی نذری می‌رسد...

سیریش آنها و بر ما بوی حسرت می‌دهد...

📝قسمتی از شعر(سروده‌ی جواد یزدانی از نوگوران)