علاقه مند به سینما و فراتر از آن.
تراژدی در قرن 21؛ ANNETT(2021)
همه چیز از دیالکتیک و تضادو کنتراست پدید می اید. انطور که هگل و در ادامه مارکس بر ان تاکید میکردند این خرد است که بر پایه ترکیب تز و انتی تز و در نتیجه سنتزی خردمندانه ایجاد میشود. سنتزی که نتایجی در بر خواهد داشت تا حقیقت را بازنمایی کند و اجزای کنش ایجاد کننده اش را به خوداگاهی برساند که تا قبل از ان نداشته اند. افلاطون نیز بر همین عقیده استوار بود . او دیالکتیک را روش خاص خود برای شناخت حقیقی معنا کرد. به باور او، از راه انتهاج عقلی و همراه با عشق، باید نفس انسانی را به سوی درک کلیات یا مُثُل که حقایق عالمند، راهنمایی کرد. سر رشته این سنتز هنری را میتوان در خدایان یونانی نیز پیدا کرد. انچنان که نیچه در زایش تراژدی به ان تاکید دارد که از سنتز میان دیونسوس و اپولون دو خدای حقیقی است که هنر پدید می اید و حقیقت را از پس نمود ها برملا میکند.مانند تمام اثار کاراکس شروعش دیباچه ای هرچند کوتاه نشان دهنده سوال و فلسفه ای است که اثر بر ان خلق شده. تصویر خیابانی که دو نیمش مصرانه سعی بر اتصال به هم و ایجاد یک تصویر دارند. دو نیم کاملا متضاد. سنتز میان این دو که با بالا و پایین های متعددی همراه است بالاخره میسر شده و تصویر و فیلم را شکل میدهند. این بار شاید بر خلاف اثر قبلی یعنی موتور های مقدس دیباچه ای بس کوتاه تر استفاده شده باشد اما به همان میزان گوینده مطلب است و کم نمی اورد. و باز هم خود اوست که در این دیباچه نقش ایفا میکند. کارگردانی که گروه اسپارکس را رهبری کرده تا اثری این بار موزیکال فراهم اورد. اگر این دیباچه را با مقدمه موتورهای مقدس مقایسه کنیم به درستی سمت و سو اثر را در میابیم. در موتور های مقدس کاراکس در اتاقی هتل وار با کاغذ دیواری طبیعت انگارانه ای دیوار را میشکند تا به پرده سینما برسد. پرده نمایشی که مخاطبانش را به خوابی عمیق فرو برده زیرا مخاطبان تحمل حقیقت را نداشتند. این مقدمه درست به نگاه کاراکس به پرده سینما خاتمه میابد.در این فیلم نیز نگاه کاراکس به گروه موسیقی اسپارکس است و نوای این مقدمه نواخته میشود . میتوانیم شروع کنیم اولین موسیقی است که در اثر استفاده شده و به زیبایی مرز بین خارج و داخل فیلم را در می نوردد. ابتدای موسیقی با گروه خالق شروع شده و با دنباله بازیگران به سبک فیلم های موزیکال خاتمه می یابد. گروه بازیگران را اولین بار در اثر میبنیم و گرد امدن همچین گروهی تا پایان فیلم و در تیتراژ پایانی اتفاق نمی افتد.
متن این موسیقی زیبایی هر انچه زیبایی نمایشی که قرار است در ادامه ببینیم را بازگو میکند. "مقدار زیادی اهنگ وخشم بدون هیچ تابویی. ما برای شما در نت های مینور میخوانیم و میمیریم و اگر شما هم بخواهید مارا بکشید ما موافقیم." در میانه موسیقی گروه بازیگران زانو زده و کوکورانه به دنبال استیجی هستند که این نمایش قرار است در ان صورت بگیرد. بیرون است یا داخل؟ این تمام سوالی است که اثر را در بر گرفته. کنتراست بین بیرون و داخل که از سوال از پایه ترین امکانات نمایش یعنی استیج به سنتز و تولید اثر می انجامد.در انتها بازیگران به سوال ایا شروع کنیم لباس ها و گریم مد نظر اثر را به تن میکنند تا فیلم شروع شود. این دیباچه در حد اعلای خود به نمایش درامده است.
کاراکس همچون اثار گذشته اش این بار با سوال ساختار براندازنه دیگری اثرش را خلق کرده. سوالی از دل هنر و خرد . فیلم از همان ابتدا از سنتز میان تضاد ها شکل میگیرد. تمامی مناسبات و باید ها در تضاد کاملی با یکدیگر قرار دارند. هنری کمدینی با زبان تند و تیز و انتقاد جو به زمانه و استندآپش همچون ناله ای در گوش جامعه است که با پوششی از خنده پوشانده شده تا اعتراض کسی بلند نشود.لقبش میمون خداست و به نوعی نسخه ازمایشی خلق انسانی است که از ان فروتر افتاده. او نماد محاطات فروتری است که این بار نه فقط مانند زولا از بطن توده عوام جامعه بلکه حتی از پایین تر از انسان است و وجودی مملو از تناقض هایی دارد که خود نیز به انان اگاه است. Ann اما درست در نقطه مقابل ، بازیگر اپرا و هم جنس بازی اش هم و هنرش در قالب هنری والا و اساطیری است . پر از مرگ و تعظیم و شکوه و جلال و هبوط و هر انچیزی که از یونانیان و تراژدی های بزرگ به جا مانده .او مانند ایزدیانی است که اساطیر یونانی تعریف میکنند. جلوه ای بی نقص و بی تناقض.
این دو حتی از لحاظ جسمانی و متریالیستی هم از تضادشان راه فراری ندارند. زن در نحیف ترین جثه و مرد جثه ای عضلانی و بدن و روحی به سرسختی ورزشکان دارد. برای اجرا او نیاز به حفظ کردن چیزی نیست بلکه تنها کاری که مهم است تا انجام دهد ورزش است.و این کنتراست هرچه بیشتر خود را در عشق بازی هاشان مینماید. اما به راستی اثر کاراکس در کدام مسیر ایستاده است؟ فیلم آنت هم سنتز همین دو قطب هنری است که امروزه بیشتر از بقیه جلوه میکنند. فیلمی با درون مایه تراژیک و اسطوره های قدرتمند که برای جاه و مقام و عشق دیوانه وارشان از هیچ قتلی سر افکنده نیستند در پوششی از زبان تلخ طنز امیز کمدی واری که تمام زندگی مشهوران جهان و کانال های خبری زرد را به باد انتقاد میگیرد.
آنت همان سنتزی است که که دیونیزوس را از زئوس ایزد و سمله فرودست پدید می اورد.به همان شکل هم ابتدا از منظر نمایش طرد میشود اما همین طرد شدن است تا زایشش از پوسته عروسکی و نمایشی اش را جشن میگیرد. پوشش موزیکال فیلم در در همان جهتی قدم بر میدارد که تحریر های سرایندگان اپرا نقش ایفا میکنند.همان مستی دیونیزوسی است که در خواب اپولونی را نمودی از هنر و حقیقت به خود میگیرد. تا حقایق جدیدی را کشف کند و پرده برداری نماید .
این اثر نه ادبیات است و نه تئاتر و تراژدی زاییده از ان ها . بلکه از همه ان ها وام میگیرد تا سینمای خودش را بسازد. مانند اثار قبلی مولف ، استفاده کامل و بی نقصی از نور و انواع رنگ های تولیدی اش دورنمایی دراماتیک خلق میکند. سبزهنری از جاه طلبی و متعفن بودن سرشتش است و بوی گندش حتی او را از پوشیدن لباس حین نمایش نیز برحذر میدارد.به همین دلیل است که هنری را در فیلم با بیشتر با کمترین لباس ممکن میبینیم.
اثر از ان جهت در راستای کمیک شدن قدم بر میدارد که قهرمان اصلی در بافت جامعه گره خورده است. تناقض های ذهنی هنری در بطن جامعه نیز حضور دارند اما جامعه به ان خود اگاهی که هنری رسیده واقف نیست. اما هنری که تلفیقی از وجود دیونیزوسانه اپولونی است توسط ایزدی به نام Ann پذیرفته میشود و این ذات فرودست اوست که ایزد را به قتل میرساند. در واقع تمامی کنش های فیلم در جهت همین جاه طلبی متعفن هنری در امیختن با اسطوره ها و خدایان ، به قتل رساندنشان و در انتها سواستفاده از فرزند خدا. اما زمانی که فرزند این اسطوره به خوداگاهی میرسد و جامعه را اگاه میکند پدرش را به هبوط میکشاند.
این شیطان و اسطوره کمدی تیپیک قهرمان های پست تر از انسان را نمایش داده. بی لباس ، دارای زخمی کهنه ، علاقه مفرط به خشم و قتل . عروسکی که برای دخترش که خود ایزدزاده است نیز از قماش سرشتش و میمونی است پست تر از انسان که در هبوط انتهای فیلم تنها عروسک است که برای پدر میماند تا در مجازات گناهانش شریک شود. ورودی این شیطان به استیجی که اجرا دارد ایینی ترین ورود انتاگونیست به تراژدی است . دودی که برای ورود شکوهمندانه اش مهیا شده و خود غرق در غرور این شکوه است اما با فریب و حقه خود را بیزار از این شکوه مینماید . سوال بعدی که اثر با ان همراه میشود چرایی ظهور این انتاگونیست است. این چرایی به همسرایی تماشاگران به سبک نمایش های اوریپید و سوفوکل جستجو میگردد. برای پول ، شهرت ،ترس از مرگ و زنان ؟ نه !هنری پول را ایینی وار اتش میزند تا جستجویش را عمیق تر از ان که پول باشد بازگو کند.ترس از مرگ نیز دلیلش نیست زیرا که او به عمقی فراتر از این ترس همیشگی انسانی رسیده. خود هنری به جواب این سوال میرسد . وسوسه و در هم امیختن با ایزدبانویی اسطوره وار به نام Ann که زاده ای از او داشته باشد و سپس اورا به قتل برساند و به جاه و مقام کورکننده و فرودستانه اش برسد. اخرین جمله ای که در این همسرایی هنری میگوید ان است که کمدین شدن را که نمادی از هنر فرودستانه اما جذاب است انتخاب کرده تا مردم را که مقصود او فقط ملکه مورد نظرش است خلع سلاح کرده و ان هارا بخنداند. در حالیکه بعدا در اجرایی دیگر شیوه قتل ایزدبانوی اسطوره را مرگ از فرط خنده بازگو میکند. گویی که مرگ در نظر او همانقدر فرودستانه و مضحک است که شکوهش را از طریق خنده نازل بنماید.به حالت دست های هنری که قصد چنگ اندازی به اسطوره را دارد نگاه کنید. این دست ها کلیشه ای گویا از چنگ اندازی دیومنشانه ای به اسطوره تراژیک است تا اورا در تسخیر خود بیابد. بعد از این تسخیر است که موسیقی زیبای ما همدیگر را خیلی دوست داریم توسط هنری و Ann سروده میشود و هردو به غیر منطقی بودن ان واقف اند و عشق میورزند.علاوه بر دست ها تسخیر دیگر از زبان هنری صورت میگیرد و همین حرکت زیبایی حیوانی هرچه تمام تر به اثر میبخشد.این تسخیر ها ادامه دارد تا بالاخره هنری موفق به هم اغوشی با ایزدبانو شود و به اهدافش نایل بیاید.
همچون دیگر تراژدی ها ضلع سومی نیز نیاز است تا عشق خالص را در کنتراست با این شهوت رانی و جاه طلبی نمایان کند. رهبر ارکستر و تهیه کننده نمایش های ann و آنت است که این ضلع سوم را برعهده دارد و اوست که ترانه عاشقانه مذکور را برای Annسروده و به دخترش نیز یاد میدهد. فرایندی که با خشم دیوشیطانی همراه بوده و به قتل تهیه کننده می انجامد.قتلی که در استخر به رنگ سبز لجن وار جاه طلبی هنری صورت میگیرد.
همچون دیگر اثار کاراکس از معنای موتیف هم اشنایی زدایی میشود . موتیف دیگر فقط به اثر بر نمیگردد.بلکه به تاریخ نمایشی و تراژدی در کل سیر انسانی بازمیگردد تا نمایان کند هر آنچه را که اصالتش ایجاب میکند. اصالت آنت از جشنواره کن هم فرا تر است. اصالتی در تراز با تراژدی های بزرگ در قرون گذشته.همچنان که به اثار خودش نیز برمیگردد. همه شخصیت ها همچنان که در جستجوی حقیقت گام برمیدارد در شراب و سیگار فرار میکنند و سعی میکنند بخوابند تا هضم این سنگینی برایشان راحت تر شود. موتیف تکرار شونده در اثر کنش هایی است که ابتدا به شکل نمایشی بر روی استیج نشان داده میشود و عیان گفته میشود و سپس در کنش اصلی فیلم نیز تکرار میشود. نمایشی که Annدر جنگل گم شده را به خاطر بیاورید که به چه زیبایی در خطر بودنش را یاداور میشود اما اتش عشق از این خوداگاهی مصونش میدارد.در همین حین هنری خشمگین بعد از اجرا گویی که نقشه های پلیدی در سر دارد با قلدری به پشت صحنه نمایش اپرا رفته و مرگAnn را قبطه وارانه و با پلیدی مینگرد.
اجراهای هنری را همراه از پس نگاه تماشاگران میبینیم اما Ann را از درون خود اثر نظاره گریم.زیرا هنری از سمت و سویی انسانی اجرا نمیکند.اجراها به همان اغراقی است که در نمایش های یونان باستان بوده است . و موزیکال بودنش در رسیدن به این هدف کمک شایانی به اثر کرده.کل اثر تراژدی بر صحنه تئاتر است که در سینمایی ترین شکلش نمود یافته.
هنگام زایمان هم فرزند اسطوره و شیطان نیاز به همان خنده های شیطانی و به نوعی الت قتاله دارد تا به دنیا بیاید. این زیبایی های کاشته در اثر شاید اوج پختگی کاراکس در اثارش را نشان میدهد.
بعد از مرگ تراژدی وار ایزدبانو در اقیانوس روح او از اعماق اقیانوس سربراورده و در سکانسی در نهایت زیبایی در کالبد هنری غلط میخورد و اورا راحت نمیگذارد. روحی که ادامه زندگی اش را در آنت ازاد ادامه میدهد.
نکته زیبای سکانس پایانی فیلم در زندان شباهت غیرقابل انکار هنری به خود لئوس کاراکس دارد و این در زمینه همان خود انتقادی مولف است. زمانی که زخم گونه های هنری دیگر در بزرگ ترین حالت خویش است و اهدافش را ناتمام یافته.و با لباسی قرمز از خون مقتول هایش به دیوار سبز ارزوهایش قبطه میخورد و حسرت بر دل میگذارد.
با تشکر
امضا :علیرضا
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی فیلم خشم مردانه (wrath of man)
مطلبی دیگر از این انتشارات
با هم عین آدم حرف بزنیم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد سریال لوکی | شاهکار مارول