روابط چیره ، روابط ازاد ؛ میزنقد لولا1961

سمفونی 7 بتهوون نواخته میشود. مردی بازمیگردد. این بازگشت است که همه چیز را تغییر میدهد. همه از رفتن رنج دیده و ناراحت میشوند اما امید به بازگشت دارند . امید برای بازگشت به دنیایی ، شخصی یا مکانی از دست رفته . اما در هزار توی این امید ها تنها یک شخص است که این امید سرانجامی داشته و به مقصودش میرسد.

اولین فیلم ژاک دمی در سال های اولیه موج نو هرچقدر از موج نو وام گرفته باشد چندین برابر ان را به جلو رانده است. فیلمی که با سمفونی از بتهوون شروع شده و در چرخه ای از روایت میماند و جهان خویش را می افریند. جهانی پیوسته که انسان هایی سرگردان برای بازگشت به غنایم و لذات گذشته ای هستند که سالها از دست داده اند. مادری به امید بازگشت پسرش، زنی به دنبال بازگشت همسرش و جوانی به دنبال یافتن زندگی خویش.

این کامل بودن جهان فیلم لولاست که بازگشت هارا معنا دار میکند . در این فیلم هیچ شخصیتی خارج از کنش اصلی دیده نمیشود . همچنان که به واقع نگری و رئالیسمی کاذب تولید شده طعنه میزند اما خود تو در توی واقعی و زیبای خود را افریده است.انسان ها همه بر هم تاثیر گذاشته و هیچ یک با یک دیگر غریبه نیستند .

بعد از تیتراژ ابتدای فیلم زمانی که مردی ثروتمند به سرعت در خیابان های شهر میگردد به دسته ای سربازان برمیخورد. سربازان امریکایی که چند روزی را در فرانسه تعطیلات امده اند. مرد ثروتمند را تنها در صحنه پایانی فیلم میبنیم. فیلمی که با قصد بازگشتش شروع شده و تا سرانجام رسیدنش تموم میشود . این چنین است که چرخه ای از زندگی به ظاهر ساده انسان ها بسیار عمیق تر جلوه میکنند .همچنان که در انتهای اثر لولا به هنگامی که سرمست از تشکیل دوباره خانواده اش است رولاند را در جهتی مخالف با خود میبیند . گویا این دو خطوطی بودند که از بینهایتی یکسان ذره ذره در طول اثر به یکدیگر نزدیک شده تا دقیقا در انتهای فیلم از یکدیگر عبور کنند تا سرنوشتی متفاوت انتخاب کنند.

کنش ها به دنبال ورود انسان ها به مکان اغاز میشوند. در فیلم ژاک دمی مکان ها و به خصوص در هایشان دارای شناسنامه هستند . درهایی که ورودی به روابط انسان ها و زندگیشان است. مکان هایی که انسان ها تصمیماتشان را میگیرند و سرنوشتشان را مشخص میکنند . در پایان فیلم همه مکان هارا به یاد خواهید اورد زیرا هرکدام باری با خود حمل میکنند که بدون ان ها تاثیرات مناسب گذاشته نمیشود . کتابخانه ، کافه ، پاساژ و یا کاباره فرقی نمیکند ، در همه جا انسان ها با تمام وجود به دنبال شادی ، عشق یا هرچیزی هستند که خود را در ان پیدا کنند و این جستجو در مکان هایی بی ربط قابل انجام نیست.

لولا تماما به دنبال روابط انسان ها با خودشان و هستی است. هستی متشکل از زمان ، مکان و تمام محیط مرتبطشان. زاویه دوربین ، حرکت ان و عمق دهی هایش نیز در همین جهت عمل کرده و هرکدام از روابط زاویه ای خاص دارند. رولاند هنگامی که با باریستای پاتوقش حرف زده و به دنبال رهایی از سرگردانی است که اورا احاطه کرده زاویه ای خاص از دوربین را به خود اختصاص میدهد و زمانی که به خانه لولا رفته تا عشق از دست رفته اش را بازگرداند زاویه منظر دیگری دارد. این دوربین هیچگاه در وسط روابط قرار نمیگیرد بلکه اطراف ان حضور دارد تا هیچ جزئیاتی از دست نرود . حرکات بازیگران و زاویه ای که با دوربین میسازند اشکال هندسی است که در اسطوره ای ترین حالتش روابط را اشکار میکند. این اثر در تئاتری ترین حد خود از سینماتوگرافی نیز بهره خود را میبرد تا دینش را به برسون نیز ادا کند.

رولان مانند شخصیت اول بسیاری از فیلم های موج نو اشکارا به دنبال حل کردن این معمای پیچیده زندگی اش است. وقتی خسته از شغلی است که علاقه ای به ان ندارد ، همواره دیر میکند و حتی عاشق کسی هم نیست "برای من ازادی بسیار مهمه... از اینکه ادما نصیحتم کنند متنفرم... این شهر و ادماش منو خسته میکنند" . در ابتدا از نظر رولان مشکلات خانم مسنی که نگران پسرش است مسخره بنظر امده اما در تودرتوی ژاک دمی همین مشکل مسخره و پسر است که زمینه رفتن و پشت سر گذاشتن همه گذشته رولان را فراهم میکند . این دهکده کوچک همه بر هم تاثیر گذارند.این دو پهلو بودن جریان فیلم که لگدی به موج نو زده و روایتی از فیلم های کلاسیک این اثر را به حد اعلای زیبایی شناختی اش کشانده است. تقابل های درون کافه رولان با باریستا و خانم مسن نقد اجتماعی به همه خرافات و هنر عامه پسندی است که جامعه در ان گرفتار است و نمیتواند از ان نجات یابد. چه بسیار اشکالی که این به ظاهر هنرمندان میکشند و چه بسیار روابطی برقرار میکنند اما هیچ دلیلی برایش ندارند و تنها به جمله زیباست بسنده میکنند . در چنین جامعه ای است که تنها کسی که فکر میکند و به نصیحت هایی از قبیل کمتر فکر کن و بیشتر کار کن جامعه بورژوازی عمل نمیکند به ناچار مجبور به ترک دیارش میشود و همه گذشته اش را به باد فراموشی میسپارد . همچنان که این جامعه سطحی نگر از شخصیت خویش اطمینان کامل دارند اما بارها خلل هایشان را تشخیص میدهند اما انقدر ضعیف و ناتوان هستند که به دنبالش نرفته و فقط به دنبال ارضای امیالشان بر آیند. همه به دنبال خوشحالی صرف اند. حس رضایت بخشی که به دنبال از دست دادن به وجود امده . حسی که دلیلش را ندانسته و فقط به جای فکر کردن عمل کورکوانه انتظار را انجام میدهد.

در این نقد اجتماعی که به دنبال موج و نو مدرنیسم فرا گرفته سینمای فرانسه بوجود امده برخلاف دیگر اثار موج نو که در جوانی به دنبال جاه طلبی ها و ازادی های فکری هستند در این اثر این کودکان اند که از خانه به دنبال حل گذشته و ساختن اینده با تفکر فرار میکنند و از جامعه و تفکرات کهنه پدر و مادر خود فرار میکنند و این کودکان اند که به دنبال هنر و اگاهی هستند و بجای اسباب بازی های مختلف دنبال ترومپت و کتاب اند. این امیدواری به کودکان و به نوعی نسل اینده ، ژاک دمی را از هم نسلانش از این منظر جلو تر رانده و به نوعی سریع تر دنبال پاسخ و امیدواری به اینده است در حالیکه گدار در ناامیدی و پیچیدگی غرق شده . هرچند که گدار فلسفی تر باشد اما ژاک دمی به این دلیل همه پسند تر است.

انسان های لولا علاوه بر سرگردانی و به دنبال مکانی برای رسیدن به اروز ها و ارامش ، دنبال عشق هایی ابدی هستند اما چیزی جز حس گذرا نصیبشان نمیشود . این ترکیبی از خوش بینی و بد بینی اثر ژاک دمی را مولف محوری خاص جلوه میدهد. انسان ها از خواب بیدار شده سرگردانند و سپس دوباره میخوابند. چون در دنیای بیداری خبری از چیزی نیست.

نقد اجتماعی تنها به همین جا ختم نمیشود و سیاست نیز مانند اکثر اثار موج نو به باد نقد گرفته میشود . دمی اشکارا به حضور سربازان امریکایی در خاک کشورش و خوشگذرانیشان واکنش نشان میدهد و انان را بر نمیتابد. این سربازان اند که صحنه های زیبای موزیکال کاباره را شاهد باشیم تا بهره دمی از سینمای موزیکال نیز برای خلق اثری منحصر به فرد خودش برایمان عیان گردد.

با تشکر

امضا:علیرضا