نسل تباه شده؛ نسل نابودی 1995

پست مدرن را خالی شدن از هر گونه ادعای ارائه معنا که مدرنیسم مذبوحانه در تلاش برای رسیدن به ان بود معنا میکنند. هنرمندانی که صرف زندگی کردن در سطح را انقدر هنرمندانه و معنی دار یافته اند که دیگر به پرسش های فلسفی اهمیت نمیدهند.نتیجه این طرز تفکر و زندگی در سطح و لذت بردن از صرف زندگی منجر به تولید نسلی شده که به نسل نابودی معروف شد. فیلم نسل نابودی شاید اخرین مویه ها و ناله ها به مسیر رو به تباهی نسلی غرق در تکنولوژی که روز به روز گمراه تر میشوند .

اثر از هرگونه احساسی که بلاک باستر های هم نسلش سعی در القای ان و ترشح هورمون هایی برای احساسات کاذب دارد ، تهی است و ادعایی در رابطه با ان ندارد. قتل ، عشق بازی، خیانت ، کتک کاری ، تجاوز و هر نوع عملی که به تنهایی میتواند انسانی را به کل دیوانه و یا مسیر زندگی اش را تغییر دهد در این نسل نابود شده اثری نذاشته و صرفا در پی زندگی کردن اند حالا به هر قیمتی که شده. به هر قیمتی کنششان را پیش گرفته و در گوشه کنارش سوال هایی در باب فلسفه وجودی انسان و جهان میپرسند اما هیچ گاه این سوالات جوابی ندارند.

ایمی بلو،جردن وایت و خاویر یا x همه یک نفرند. نماینده نسلی که هم نسلانشان در جهنم به سر تکان داد و تخلیه انرژی و مصرف مواد مشغولند اما برای انها این جهنم خسته کننده بوده و دیگر حرفی برای گفتن ندارد. خارج از جهنم چیست؟ بهشت؟ این سوال هم مانند همه سوال های عمیق جردن پاسخی ندارد. سیگار به لب به سفری پا میگذارند که بهشتشان را پیدا کنند اما در انتها جردن که فیلسوف ترینشان است به طرز مضحکی که وجه کاریکاتوری فیلم را نشان میدهد توسط شیاطین جهنم مجازات شده و کشته میشود . اتفاقات هولناکی که بر این سه جوان اتفاق می افتد همه و همه تنها تصویر کاریکاتوری از اصلشان هستند و گویی مولف ان را به تمسخر گرفته است . مردی از اسیای شرقی که پس از قتل بسیار اتفاقی اش و جدا شدن سرش همچنان حرف میزند، مردی دیوانه که با جدا شدن دستش همچنان زنده میماند و نگهبانانی جنسی که با از دست دادن نیروی خاص شغلشان میمیرند . همه و همه طنز بودن پست مدرنیستی فیلم را به دوش میکشند و طعنه ای به مدرنیسم میزنند که در پی تک تک این اتفاقات به دنبال معنی بودند . این اثر با صدایی گوش خراش فریاد میزند که در این مجادلات معنی ظهور نمی یابد. مانند دیگر هم نسلانش نظیر گوست داگ ، پالپ فیکشن و دیگران به مصاف مدرنیسم عمدتا تولیدی از سمت اروپا رفته اند. اما این اثر از پالپ فیکشن قدمی رو به جلوست . همچنان که این تمسخر را پی میگیرد و هرچه ادامه میابد شعله هایش خشمگین تر میشود ، از مفهومی سرشار است که نه در گذشته ، اینده و یا قصه بلکه در کنشی نهفته است که این 3 جوان در پی میگیرند. کنشی که هرچند از بیرون شبه نهلیسم ، ابزورد یا از این قبیل صفات در قبالش صدق میکند اما در درون خود مفهومی دارند و نکته بسیار مهمی که این مفهوم را از مدرنیست جستجو گر معنا جدا میکند این است که کنش ها برای جستجو معنا و احساسات شکل نگرفته اند بلکه خود از ان ها سرشار است. مانند کسی است که سالهای سال به دنبال گنج طلا باشد و پیدایش نکند در حالی که برادرش با کار کردن خود گنجی از طلا داشته باشد . این بیانیه پست مدرنیست هایی از قبیل ارکی ، وودی الن ، تارانتینو، جیم جارموش و دیگران است که فریادش میزنند.

چندین و چند عمل است که فیلم تاکید اغراق امیزی بر ان ها دارد و بارها ان را به تصویر میکشد که شاید اگر به تک تک ان ها نگاه کنیم نه اعمالی خاص بلکه پیش پا افتاده باشند. مانند سیگار کشیدن، فحش دادن بی حد و مرز، عشق بازی ، غذا خوردن ، آغوش ،رانندگی ، پول دادن ، 6.66 دلار و از این قبیل اعمالی که مسیر را مشخص میکند. علاوه بر کنش به ظاهر پوچ گرایانه ای که به ان اشاره شد ، تشکیل میزانسن و محیطی هنرمندانه از ویژگی های زیبای فیلم است که بعضا اغراق امیز سعی در پیش برد کنش دارند. این را میتوان تنها از متل هایی که این 3 ساکن میشوند ، لباس هایی که میپوشند و حتی فندکی که با ان سیگار های متعددشان را روشن میکنند دریافت . به طوریکه در ابتدا فندکی اهنی و مشکی نماد از قدرتی که کاذب حسش میکنند دارند و این فندک به طرز کاریکاتور واری در انتهای فیلم به اسکل تبدیل شده و مرگ یکی از این اضلاع مثلث را در پی دارد . تمام فلسفه فیلم در بعد از کشته شدن جردن مشخص است . همان طور که بخشی جدا نشدنی از مثلثشان از میان رفته و به خشونت بار ترین شکل و در عین حال مسخره ترین شکل مرده است به مسیر خود ادامه میدهند و "زندگی " به معنای واقعی کلمه ادامه دارد.

متل ها اما برای تحلیلشان مقاله های متعددی میطلبد در ابتدا متلی غرق در رنگ قرمز . رنگی که به تازگی برای این جوانان بسیار سهمگین شده زیرا قتلی در ابعاد عظیم انجام داده اند اما به راحتی ان را هضم میکنند . و برخلاف دیگر اثار غده مانند که فقط کارشان تولید هورمون های هیجانی است اتفاقا رنگ قرمز برای ان ها هیجان عشق بازی ندارد و عشق بازیشان را در اتاقی سراسر سفید انجام میدهند که این نیز دهن کجی زیبایی است به تمام ان قواعد و اشنایی زدایی معرکه از ان معنا یابی هاست.

قتل اول از لحاظ زیبایی شناختی زیبا ترین قتل در این اثر است . انها به فروشگاهی میروند تا غذایی بخرند که صورت حسابشان 6.66 دلار (که همه صورت حساب هاشان در فیلم همین عدد میشود ) میشود اما پولی در اختیار ندارند . انها مطلقا قصد دزدی ندارند اما صاحب مغازه که اهل اسیای شرقی است و پرجمعیت بودن جغرافیاشان از بچه هایی که هماهنگ با هم سر میچرخانند واضح است ، حرف انهارا نمیپذیرد و انهارا مجرم تلقی میکند و تا نزدیکی شلیک پیش میرود که روح قاتل این 3 نفر که در واقع سه خلق و خوی یک نفر هستند پدیدار شده تا قتل را برای انان انجام دهد دقیقا همین x است که دو قتل دیگر را نیز انجام میدهد . قتل هایی که همه اغاز گرشان ایمی بلو و ادامه دهنده ان ها جردن است . ابتدا این مشاجره از سیگار کشیدن ایمی شروع میشود ، صاحب مغازه به او تذکر میدهد که سیگار نشکد و او به تندی جوابش را میدهد و با کنایه سیگار را زیر پایش له میکند . میزانسن بار دیگر به زیبایی در همین سکانس نشان داده میشود . در بالای سر صاحب مغازه تمام حرفی که این جامعه با این نسل نابود شده دارد گفته شده. "امریکا ... عاشقش باش یا ترکش کن" . صاحب مغازه به او میگوید ته سیگارش را جمع کند اما او باز به تندی جوابش را میدهد در حالیکه جردن او را به ارامش و حفظ مناسبات اجتماعی فرا میخواند . همین اتفاق است که صاحب مغازه را مجاب میکند تا روی انان تفنگ بکشد و اولین بار است که توجه بچه ها از تلویزیون به محیط خشن اطرافشان جمع میشود . اما این جلب شدن توجه دیری طول نمیکشد و با بی توجهی دوباره معطوف به تلویزیون این اختراع سهمگین و اثر گذار در پست مدرنیسم میشوند. ایمی مجبور به انداختن ته سیگارش به درون سطل اشغال میشود . سطلی که در بالای ان پوستری است که به وضوح اعلام داشته دزدان کشته خواهند شد. این است روح خشن انسان هایی که امریکارا دوست داشته و در ان زندگی میکنند . در همین تهدید های مرد چینی جک بودن این خشونت توسط ایمی به اعتراض گذاشته میشود و برای او نیز این خشونت بی حد و مرز شبیه لطیفه ای معروف است . بعد از امدن x و درگیر شدن با مرد چینی بار دیگر توجه بچه ها جلب میشود که همچنان به بی توجهی به تلویزیون برمیگردند. بعد از قتل ، کشوی پولی که 6.66 دلار را نشان داده اجازه میدهد پول هایش غارت شوند و زن مرد چینی با تعجب به جوانان که در حال دزدی اند خیره شده و تکان نمیخورد . جوانان اما در حین فرار از انواع رنگ های اصلی عبور کرده و نشان میدهند که این عملشان از تمام احساسات رنگی ادعا شده فراتر بوده و هیچ چیزی نیست. به همین دلیل قتل اول را میتوان به کل فیلم تعمیم داد زیرا عصاره از هرچیزی است که در ادامه رخ میدهد.

بی جهت نیست که منتقدان برجسته ای در سرتاسر دنیا حتی این فیلم را برتر از پالپ فیکشن دانسته اند. زیرا که پست مدرنی روشنفکرانه تر از عامه پسندی پالپ فیکشن بوده و به اندازه ان دارای اهمیت است . اما انقدر روشنفکرانه نیست که از جامعه جدا شود و اهنگ های استفاده از ان این حقیقت را گوشزد میکند که شاید اصلا چیزی به عنوان خواص و یا قشر روشنفکری ادعا شده در قرن 20 وجود خارجی ندارد . این فیلم شاید زیبایی را به زیبا ترین وجهش نشان داده که دیگر کلمات نمیتوانند ان را بیان کنند .

با تشکر

امضا : علیرضا