محمد علی هستم، متولد سال ۸۳. عاشق هنر،گیم، تکنولوژی، فیزیک و ریاضیات
نقد سریال قورباغه
دیشب بالاخره قسمت آخر سریال قورباغه منتشر شد تمام کسانی که دوست داشتند سرنوشت صابر ابر و دیگر شخصیت ها را در این سریال ببیند، به جواب خود رسیدند. با من همراه باشید تا ببینیم اولین اثر هومن سیدی در شبکه نمایش خانگی چطور بوده است.
توجه: این پست هیچ اسپویلی ندارد و هیچ کجای داستان برای شما لو نمیرود، مگر قسمت هایی که سازندگان قبل از پخش سریال به مخاطبان گفته بودند.
یکی از بهترین کار هایی که هومن سیدی توانسته در این سریال انجام دهد، نگه داشتن سریال از همان قسمت اول است. هومن سیدی با پایان بندی عجیب قسمت اول توانست مخاطب های زیادی را طرفدار این سریال بکند و مخاطب را برای قسمت های بعدی در عطش بگذارد. اما مشکل اینجا است که هومن سیدی فقط بعضی قسمت ها را عالی قرار داده است. برای مثال قسمت اول واقعا عالی بود، دو سه قسمت بعدی اما با پسرفت مواجه شد اما باز هم قسمت های خوب و قابل قبولی بودند. اما مشکل اصلی همینجا است. اینکه بعد از آن قسمت های خوب، روند داستان کُند و خسته کننده شده است. انگار سریال دارد دور سر خودش میچرخد و چیزی برای ارائه ندارد، فقط میخواهد مخاطب را برای رسیدن یک قسمت عالی جدید به بدترین شکل ممکن نگه دارد.
یکی از نقاط قوت سریال، داستان جالب آن است. درست است که بعضی از اوقات کند میشود یا حتی نقطه ضعف های جدی دیگری هم دارد، اما الان که پایان سریال را دیده ام و روند کلی داستان را در ذهن خودم بازیابی میکنم، میبینم سریال توانسته برخلاف کلیشه های همیشگی سریال های ایرانی، داستانی جدید و قابل قبولی ارائه میدهد که در بعضی از موارد با سوپرایز های خود، مخاطب را غافلگیر میکند. به صراحت میتوان گفت که داستان این سریال یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ سینما ایران است اما خب ضعف هایی هم دارد. علاوه بر کند شدن داستان در بعضی از موارد، سریال قهرمانی را به ما معرفی نمیکند. منظورم سوپرمن نیست که هیچ کار خلافی انجام ندهد و همیشه به کمک مردم بیایید. منظورم قهرمانی است که هر چند کار های خلافی میکند، اما مخاطب دوست داشته باشد خودش را جای او بگذارد و بخواهد او برنده میدان شود. بگذارید مثالی بزنم. مثلا در سریال فرار از زندان، اگر بخواهیم به صورت منطقی نگاه کنیم، مایکل اسکافیلد نباید برای رهایی برادرش از زندان او را فراری بدهد بلکه باید او را به صورت قانونی از زندان خارج کند. اما طبیعتا مخاطب دوست دارد که مایکل اسکافیلد وارد زندان شود و برادر خود را نجات دهد، مخاطب دوست دارد هوش و قدرت پیش بینی مایکل را داشته باشد و دوست دارد تحت هر شرایطی او برنده شود. در سریال قورباغه اما این اتفاق به درستی شکل نمیگیرد، درست است که تمام شخصیت ها، شخصیت پردازی درستی دارند اما آیا مخاطب عاشق آن ها میشود؟ آیا مخاطب دوست دارد که او برنده شود؟ به احتمال زیاد برای همه ما نه.
یکی دیگر از مشکلات داستان، منطق داستانی است که بعضی موارد سر از کار های غیر منطقی در میاورد. بذارید مثالی بزنم که به داستان ربطی نداشته باشد تا اسپویل نشوید. اگر از تهران بخواهیم به نیویورک سفر کنیم، بهترین راهش این است که با هواپیما سفر کنیم، کار غیر منطقی این است که تا هر جا میتوانیم پیاده بریم و بعد از آن را با هواپیما برویم. این دقیقا نوع منطق سریال در بعضی از موارد سریال است. یعنی راه های آسان تر وجود دارد تا کاری انجام شود اما به جای آن یک کار بسیار سخت تر انجام میشود.
یکی از نقاط قوت سریال که از همان اول متوجه میشوید، کارگردانی بسیار درست و قوی هومن سیدی است. تمام دیالوگ ها، گریم ها، دکور، و حرکات بدن بازیگران دلیلی دارند و هومن سیدی هول هولکی نیامده در سریال کارگردانی کند بلکه برای تمام موارد بالا فکر کرده است که بهترین حالتش باشد. بازیگران هم به معنای واقعی در نقش خود فرو رفته اند. یعنی بعد از این سریال کلا وقتی صابر ابر را میبینم یاد شخصیت رامین سریال قورباغه میفتم. بازیگران گذری هم در این سریال بسیار خوب بازی میکنند، از همه عجیب تر مهران غفوریان است که در یک نقش جدی بسیار خوب ظاهر شده است و خودم من خیلی مشتاق شدم که نقش های جدی تر بیشتری از او ببینم. حتی کسانی که یک دقیقه بیشتر نیز در این سریال نیستند هم هومن سیدی توانسته بازیگیری درستی از آن ها بگیرد و همانطور که بالا گفتم، هومن سیدی تمام سعی خودش را کرده که تمام لحظات سریال قورباغه فکر شده باشد و اصلا و ابدا هول هولکی و سر سری نباشد.
یکی از نقاط ضعف اصلی سریال، قسمت آخر سریال است. انگار یک تفنگ بالا سر سازندگان است که شما باید در 15 قسمت سریال بسازید، نه بیشتر نه کمتر. همچنین دیالوگ های آخر سریال که صابر ابر با خودش میگوید کمی گنگ است. انگار حرفی که نویسنده میخواسته بزند، الکی پیچ داده شده و نمی توان منظور او را فهمید. خود من یاد فیلم تنت افتادم که دیالوگ های عجیبی داشت و انگار که نمیخواست به ما بگوید که چه میخواهد بگوید. هر چقدر که در بعضی از قسمت های سریال کُند جلو میرود، در قسمت آخر انگار که که به خودش نیترو وصل کرده باشد، جلو میرود. روند قسمت آخر بسیار سریع بوده و برعکس قسمت های قبلی هومن سیدی بسیار با حوصله کار کرده است، این قسمت سریال بسیار هول هولکی گرفته میشود. قسمت آخر اگر تبدیل به دو قسمت یا حتی سه قسمت میشد بسیار بهتر بود و بهتر مخاطب با آن ارتباط برقرار میکرد.
یکی دیگر از نقاط قوت سریال موسیقی، تدوین و فیلمبردای فوق العاده آن است. موسیقی سریال واقعا زیبا است که برخی از لحظات هم شبیه موسیقی فیلم جوکر، سریال دارک و حتی بازی رد دد 2 هم میشود. نمی خواهم بگویم که موسیقی سریال یک تقلید است، بلکه میخواهم بگویم سریال موسیقی بسیار زیبا که برخی موارد توانسته از آثار خوب سینما و حتی گیم الهاماتی بگیرد. تدوین نیز با دقت کار شده است، مخصوصا تدوین تیتراژ پایانی که در آن از صحنه پس از تیتراژ به جای آنچه خواهید دید استفاده شده است. البته بهتر است بگوییم صحنه داخل تیتراژ تا پس از تیتراژ. (برای آن هایی که نمیدانند بگویم که صحنه پس از تیتراژ اکثرا در فیلم های دنباله دار هالیوودی استفاده میشود تا در پایان تیتراژ آخر سریال، نشان دهند که قسمت بعدی این سریال نیز در حال ساخت است و موضوع آن تقریبا چیست. اگر فیلم های مارول را تماشا کنید منظورم را میفهمید). جالب است بدانید که تدوین سریال کار خود هومن سیدی است. و اما میرسیم به فیلمبردای سریال. در سریال به درستی از اکثر تکنیک های فیلمبرداری استفاده شده است. همان اولین قسمت با یک سکانس پلان به شما نشان قدرت فیلمبرداری سریال را نشان میدهد.
کلام آخر
در مجموع سریال قورباغه یک جهش بزرگ در صنعت سریال سازی ایران و هومن سیدی است. اگر بخواهیم نسبت به سایر سریال های ایرانی بسنجیم، نمره این سریال قطعا بالای نه است. اما اگر بخواهیم نسبت به سریال های درست خارجی آن بسنجیم، کمی باید نمره کم کنیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
فیلم های جذابی که باید ببینید. بخش دوم #2
مطلبی دیگر از این انتشارات
قضاوتی بدون انسان| تشریح یک قتل ۱۹۵۹
مطلبی دیگر از این انتشارات
Reddead2 vs gtav