God of war 3 : آتش انتقام
در این قسمت سراغ عنوان خدای جنگ 3، یکی از برترین هک اند اسلش های تاریخ رفتیم. همانند قسمت قبل قرار است در ابتدا اطلاعاتی را در اختیار شما مخاطب گرامی قرار دهم. و در ادامه مثل همیشه سراغ داستان زیبای این نسخه برویم.. این قسمت دارای تصاویر بیشتری است که چند والپیر نیز در این مقاله جا داده ام. پس با من همراه باشید.
همانند نسخه های قبل سانتا مونیکا استودیوی سازنده بازی در کنار ناشر سونی این بازی را 16 مارس سال 2010 برای ps3 عرضه شد. بعد ها به صورت ریمستر روی ps4 در دسترس قرار گرفت. وقایع داستانی آن دقیقا بعد از نسخه دوم روایت می شود. قبل از اسخت کوری بارلوگ از سانتا مونیکا جدا شد. تا نویسندگی بازی کامل به Marianne keawczyk واگذار شود. آهنگساز کارکشته سری یعنی جرارد مارینو مجددا بازگشت و این بار قوی تر از گذشته با 24 ترک موسیقی، حماسی بودن این نسخه را به اوج رساند. پیشنهاد می کنم این قطعات را گوش بدهید تا منظورم را بهتر متوجه شوید. وظیفه تهیه کنندگی بازی به دوش steve caterson قرار گرفت و Stig Asmussen بازی را کرگردانی کرد.
داستان نسخه سوم ( اسپویلر ) :
داستان این نسخه دقیقا بعد از نسخه دوم روایت می شود. جایی که خدای جنگ سابق به کمک تایتان در حال حمله به المپ است. زئوس و دیگر خدایان نگاهی به پایین انداخته و کریتوس را بر پشت گایا می بینند.
کریتوس شمشیر المپ را به زمین می گذارد و رو به خدای خدایان می گوید : پسرت بازگشته و این بار همراه خودش نابودی المپ را آورده در بالا هلیوس سوار بر ارابه هایش به سراغ تایتان ها می رود. هرمس ( پیک زئوس ) با سرعت به پایین رفته و هیدس با زنجیر هاش به پایین می رود. در این حال هرکول لشکریانی را برای کریتوس فرستاده اما خدای جنگ خشمگین تر از ان است که چنین چیز کوچکی صد راهش شود او درون بدن گایا رفته تا اینکه پوسایدن وارد عمل شده و اولین تایتان را به پایین دره پرتاب می کند. او با ساخت چند هیولای دریایی به نام Hippocampi گایا را گیر می اندازد.کریتوس تمام هیولاها شکست داده و گایا را آزاد می کند. در این حین پوسایدن، خدای دریاها خودش وارد عمل می شود.
پوسایدن و کریتوس وارد نبردی سخت می شوند در آخر کریتوس با کمک مشت گایا به سوی پوسایدن پرتاب می شود تا او را از زره اش بیرون بکشد. و محکم او را به صخره پرتاب می کند. اینجاست که پوسایدن خون آلود متوجه قدرت او می شود. پوسایدن می خواهد کریتوس را از این کارش منصرف کند. اما ناکام می ماند. پوسایدن خطاب به او می گوید که مهم نیست چند ایزد دیگر بمیرند روزی یکی جلوی تو را خواهد گرفت و کریتوس در اخرین جمله اش به او می گوید آنها نیز خواهند مرد... . سپس پوسایدن را زیر مشت می گیرد. خدای دریاها در اخرین نفس هایش می خواهد به سمت دریا سینه خیز فرار کند اما فرشته مرگ او رسیده و فرو کردن اگنشتانش در چشمان او به زندگی یک ایزد دیگر برای همیشه خاتمه می دهد.
بعد کریتوس همراه گایا به نوک المپ می رسند و با کریتوس با زئوس دیدار می کند. زئوس با کمک اذرخشی کریتوس را به پایین دره پرتاب می کند. گایا لبه صخره را گرفته و کریتوس نیز گایا را گرفته اینجاست که گایا می گوید این جنگ تو نیست کریتوس و او را به پایین دره پرتاب می کند. کریتوس به رودخانه ای در دنیای مرگ سقوط کرده و بخاطر نیروی رودخانه بیشتر قدرت هایش را از دست می دهد. او ضعیف از رودخانه بیرون می آید.
چند دقیقه بعد صدای آشنایی می شنود. آتنا را می بیند که بخاطر فداکاری به حالت جدیدی از وجود دست یافته. او بلید آف کیاس را گرفته و آنها را به بلید آف اگزایل تغییر می دهد. و یه قدرت عطا می کند. کریتوس که از تغییر جبهه آتنا متعجب شده از او می پرسد دیروز طرف زئوس بودی ولی امروز بر علیه او هستی. اتنا می گوید او لیاقت فرمانروایی ندارد. و بعد از مدتی می رود.
کریتوس مسیرش را در دنیای مرگ ادامه می دهد. او با هفتاستوس ( خدای آهنگری ) روبرو می شود. هفتاستوس در مورد المپ به اطلاعاتی می دهد و کریتوس بعد از مدتی مسیرش را ادامه می دهد. او به مجسمه هیدس بر می خورد و با شکستن او وارد آن می شود. کریتوس وارد اتاقی تاریک شده. و اینجا صدای هیدس خدای مرگ را می شنود. هیدس به او یاد آوری می کند. که چقدر خون ریزی به او بدهکار است. از برادرش پوسایدن و برادر زاده اش اتنا گرفته تا همسر عزیزش ( مربوط به نسخه chinas of olampoys می شود. ) ناگهان هیدس از پشت سرش حمله کرده و سعی در تسخیر روح کریتوس دارد. اما کریتوس مقاومت کرده و بین آنان نبردی سخت و طولانی آغاز می شود.
کریتوس سعی می کند تا کلاهش را از او جدا کند اما هیدس مقاوت کرده در نهایت سلاح های این 2 گیر کرده و زمین باز می شود. اینجا کریتوس کمی به مشکل می خورد. اما در نهایت کریتوس سلاح را به سقف چسبانده و با زدن چندین ضربه پیاپی به او در نهایت او به حفره زمین می اندازد. و سلاح های او را از آن خود می کند. و سپس با موجوداتی در ان اطراف مبارزه کرده هیدس بدون کلاه این بار از زمین بیرون آمده و کریتوس با گیج کردن او در نهایت روحش را وارد بدن خود می کند تا بتواند در رودخانه دنیای مرگ به راحتی شنا کند. بعد از مرگ هیدس تمام ارواحی که در جهان زیرین ( آندر ورلد ) بودند آزاد می شوند. کریتوس نزد هفاتسوس ( خدای آهنگری) باز می گردد. و خبر مرگ خدای جهان مردگان را می دهد. هفتاستوس به او می گوید برای عبور از دروازه نیز به روح یک ایزد دارد. که البته کریتوس آن را در اختیار دارد. ناگهان هفتاستوس سفره دلش را باز می کرده و می گوید در گذشته هنرمندی بزرگ بوده. با افرودایتیی ازدواج کرده و مورد تحسین مادر و پدرش هرا و زئوس بوده است. بعد از مرگ اریس، زئوس تبدیل به یک شیطان دیگر شد. و دخترش پاندورا را از او گرفته تا دنیاش تیره و تار شود.
هفتاستوس در ادامه صحبتش از او می خواهد که پاندورا را پیدا کرده و نزد او بارگزداند. اما کریتوس اعتنایی نمی کند و آندرورلد خارج می شود. او در ادامه به گایا بر می خورد. گایا از او کمک می خواهد اما کریتوس حرف گایا را تکرار کرده و می گوید : این جنگ من است نه تو و گایا را به پایین المپ پرتاب می کند.شبح اسپارتان در ادامه راه ارابه ها هلیوس ( خدای خورشید ) را می بیند که در حال جنگ با یک تایتان به نام Perses می باشد. او پرسس کمک می کند تا هلیوس را بگیرد و بعد پرسس هلیوس را به گوشه ای پرتاب می کند. او به سراغ هلیوس می رود. و چند دیو و نگهبان اطراف آنجا را سلاخی می کند.
سپس سراغ خدای خورشید رفته. هلیوس سعی در منع کردن کریتوس دارد. او می گوید : من بخاطر نجات جانم به تو مدیونم( اشاره به نسخه زنجیر های المپوس ) . قول می دهم جبران کنم. هلیوس با قدرت نور سعی می کند تا جلوی اسپارتان را بگیرد. اما کریتوس مقاوت کرده و او را لگد مال می کند. سپس کنار می کشد و از او می خواهد تا او را نکشد. اما کریتوس اعتنا نکرده و سر هلیوس را با دو دست از سرش جدا می کند.
بعد از مرگ هلیوس خورشید برای همیشه خاموش می شود. تا یونان از این به بعد روشنایی به خود نبیند. و کریتوس از سر هلیوس برای فانوس در مکان های تاریک استفاده می کند. در ادامه راه کریتوس با هرمس، پیک زئوس رو برو می شود. هرمس شروع به تمسخر کریتوس می کند. کریتوس نیز خشمگین شده ولی هرمس که به خدای سرعت نیز معروف است از دست او در می رود. کریتوس دنبال می رود. او در راه جعبه پاندورا را پیدا می کند که درون شعله المپ قرار گرفته. اتنا برگشته و به او میگوید این همان جعبه است که یکبار گشودی اکنون نیز توانایی کشتن ایزد هنوز در آن است ولی ابتدا باید کلیدی که شعله را خاموش می کند. یعنی پاندورا. آـنا توضیح می دهد که زئوس تمام پلیدی ها از جمله حرص، نفرت، ترس درون جعبه ای که هفیستوس ساخته بود قرار گرفت. وقتی تو اریس را کشتی از این نیرو ها استفاده کردی و همین سبب شد تا ترس تمام وجود زئوس را فرا بگیرد. و بعد آتنا، کریتوس را ترک می کند.
کریتوس بعد از رفتن به طبقات بالایی بار دیگر با هرمس روبرو می شود. کریتوس به تعقیب هرمس می پردازد. بعد از مدتی پیک زئوس از روی طنابی روی مجسمه اتنا رفته. اینجا کریتوس با استفاده از منجیقی سنگی را به سمت مجسمه آتنا پرتاب کرده و خود او نیز روی آن رفته. بعد از اثابت سنگ هرمس جا می خورد.
او که کریتوس را دست کم گرفته بود اکنون باید از دست بگریزد. بعد از آنکه کریتوس هرمس را پیدا می کند. هرمس از او می خواهد که او را نکشد. او قصد فرار کردن دارد اما ضربات پیاپی کریتوس به او امان نمی دهد. هرمس خسته یه گوش می شیند. شبح اسپارتان نگاهی به پاهای او می اندازد. و تصمیم میگیرد تا راهش را سریعتر کند. و در حرکتی سریع یک پای هرمس را جدا می کند. و با قدم های کوچیک به سمت او می رود تا پای دوم را نیز قطع کند.
بعد از مرگ هرمس بیماری ها از بدن او آزاد شده و در جهان پخش می شود در این حین کریتوس چکمه های هرمس را پوشیده تا راه را برای رسیدن به بالای المپ تسریع ببخشد. خدای جنگ به میدانی می رسد. کریتوس با هرا دیدار می کند در حالی که مست است با شبح اسپارتان صحبت می کند. همسر زئوس می گوید بعد از کشتن اریس زئوس دچار ترس و بیم شد. در میان هرکول پسر نیز وارد می شود. کریتوس به برادرش می گوید که این نبرد آنان نیست. اما هرکول به او می گوید که تو پسر مورد علاقه زئوس بودی و در پایان صحبتشان به کریتوس می گوید که به عنوان سیزدهمین خان اش او را نابود خواهد کرد و روی تخت خدای جنگ خواهد نشست. بعد از مدتی چند نگهبان با کریتوس درگیر می شود. اما به راحتی کریتوس همه آنها را شکست داده و برادرش را به مبارزه می طلبد. سپس هرکول وارد میدان شده تا این 2 به پیکار با یکدیگر بپردازند.
هرکول قصد دارد تا با استفاده از ضرباتی سنگین او را زمین گیر کند اما کریتوس از ضربات جا خالی داده و در فرصتی مناسب او را به تیغه های خاردار کوبیده و کلاهش را از او جدا می کند. در ادامه هرکول با ضربه سنگین به کریتوس سبب سرگیجه کریتوس می شود. و از بهوش آمدن کریتوس، برادرش را در حالی می یابدکه قدرتش را به رخ هرا می کشد. کریتوس از فرصت استفاده کرده و یکی از دستکش های آهنی او را ازش گرفته.و به او ضربه می زند. و با گرفتن 2 ومین دستکش ضربه سنگین به او وارد م یکند. هرکول میدان را بلند کرده و سعی می کند تا کریتوس را به پایین بیندازد اما کریتوس مقاوت کرده و میدان را روی هرکول می اندازد و با دستکش های اهنی سرش را زیر مشت می گیرد.
سپس میدان خراب شده . و هر 2 به درون آب سقوط می کنند. کریتوس بدن بی جان هرکول را بیرون انداخته و راهش را ادامه می دهد. پس از گذر از افرودایتی، کریتوس نزد هفاستوس باز می گردد. در صحبت هایش هفتاستوس، راز جالبی را پیدا می کند. هفتاستوس توضیح می دهد. که وقتی جعبه را ساختم کلیدی نیز برای او ساختم. کلیدی که جان و روح داشته باشد. وقتی زئوس نزد من آمد تا جعبه را ببرد در مورد پاندورا به او توضیح ندادم. و به او گفتم که پشت تایتان کرونوس قرار دهد. ولی وقتی تو جعبه را باز کردی. تا اریس را بکشی. غلط بودن حرف من ثابت شد. زئوس نزد من بازگشت و آنقدر مرا شکنجه داد تا بالاخره کلید واقعی جعبه یعنی پاندوا را به گفتم و او نیز آن را برد.کریتوس گفت که دنبال انتقام از زئوس است. هفاستوس با زیرکی می گوید بله... التبه خوش حال می شوم به تو کمک کنم. به تارتاروس برو و سنگی را برایم بیاور تا سلاحی بی نظیر برات بسازم. سپس کریتوس راهی شده و مجددا وارد آندرورلد می شود. در آنجا در حالی که دارد دنبال سنگ می گردد. زمین به لرزه می افتد . و ناگهان کرونوس پدر برزگ خود را می بیند. کرونوس که بخاطر مرگ گایا از دست او دلخور می باشد بنابراین سعی در از بین بردن او دارد. اما کریتوس مقاوت می کند و روی دست می شنید تا آرام جلوتر برود تا او را نابود کند.
بعد از کمی جنگ کرونوس می بیند که نمی تواند از پس شبح اسپارتان بر آید. سعی می کند تا او را قورت دهد او موفق می شود ولی پس از مدت بدن به لرزه می افتد ناگهان بدنش باز می شود و کریتوس خون آلود از روده اش به همراه سنگی که دنبالش بود بیرون می آید. سپس به سمت سر او پیشروی می کند. و با فرو کردن سنگی بزرگی در چانه اش ضربه مهلکی به او وارد می می کند. کرونوس از او التماس می کند تا او را نکشد. اما کریتوس با فرو کردن بلید آف المپوس در سرش، به زندگی اش خاتمه می دهد.
کریتوس خشمگین نزد هفتاستوس باز می گردد. و سپس سنگ را به او می دهد. چند دقیقه بعد سلاح آماده می شود. هنگامی که کریتوس می خواهد سلاح را از او بگیرد در تله او می افتد و برق او را گرفته. زیرا هفاستوس سعی داشت تا مانع رسیدن کریتوس به دختر عزیزش پاندورا شود. کریتوس به سختی خود را آزاد می کند و از همان منبع برق استفاده کرده تا هفتاستوس را به قتل برساند و در نهایت، تیغه را درون شکمش فرو می کند. کریتوس در ادامه راه به هرا بر می خورد. هرا بسیار از دست او عصبانی است. زیرا کریتوس یونان را تبدیل به جهنم کرده است.خشکی های زیادی زیر آب رفته اند. خورشید برای همیشه از ناپدید شده. و هر بازمانده ای جز خدایان به بیماری مبتلا شده است.
کریتوس با حل کردن پازلی راه خروج از باغ را پیدا می کند( شما به عنوان گیمر در این مرحله باید پازل را حل کنید). در این حال هرا به سمت او حمله کرده و به سینه اش مشت می زند. اما کریتوس او را به گوشه ای پرتاب می کند. هرا به کریتوس می گوید : با فاحشه ی کوچکی که به او پاندورا می گویی موفق باشی ! کریتوس خشمگین شده و به سوی هرا حمله کرده و با یک دست گردن او را شکسته تا به زندگی اش پایان دهد. بعد از مرگ همسر زئوس تمام گیاهان از بین می روند تا وضع یونان وخیم تر از همیشه شود. کریتوس به جستجوش در مورد پاندورا وارد هزارتو می شود. در راه ملکه عقرب ها سد راه او می شود. پس از نبردی کریتوس او را نیز با فرو کردن دم زهر دار عقرب در خودش از بین می برد.
وی سنگی به نام هوریاس را در انجا پیدا می کند. ناگهان صدایی از اتنا می شوند که به او می گوید کلید حل هزارتو همین سنگ است. در ادامه راه او با ددلس مواجه می شود. ابتدا ددلس فکر می کند او فرزندش ایکاروس است. زیرا صورت کریتوس در سایه مشخص نیست. ددلس بخش پایانی کلید حل معما را به او می گوید. کریتوس با روشی که پیدا کرده بود معما هزارتو را حل کرده و بالاخره پاندورا رو پیدا کرده که بیهوش روی زمین افتاده است.
پس از بهوش آمدن پاندورا آنها مسیر خروج از هزار تو را در پیش میگیرند. پاندورا در مورد قدرت امید با او صحبت می کند. اما کریتوس می گوید که امید فقط برای انسان های ضعیف است.آنها مسیرشان را ادامه می دهند. پاندورا توضیح می دهد زنجیر هایی که در آندرورلد قرار دارد که اگر قطع شود هزارتو به بالای المپ می رود. کریتوس همین کار رو انجام داده ولی ناگهان پاندورا به خبر می دهد که زئوس اینجاست. کریتوس به سرعت به سمت پاندورا بازگشته و در کماب تعجب او را نزد آتنا می یابد. پس از آن که کریتوس مطمئن می ود پاندورا سالم است. هزارتو را بالا کشیده تا به جعبه پاندورا برسد. در آنجا پاندورا قصد دارد تا به سمت شعله جعبه برود. اما کریتوس که حس فرزندی نسبت به پاندورا دارد نمی خواهد تا این اتفاق بیفتد. اما پاندورا اصرار دارد. کریتوس دست او را گرفته ناگهان پاندورا در می رود و به بدن عظیم زئوس بر می خورد.
زئوس گردن پاندورا را گرفته. کریتوس زئوس را تهدید می کند. زئوس پاندورا را به گوشه پرتاب کرده. اینجاست که بار دیگر پدر و پسر مقابل یکدیگر قرا می گیرند. پس از مدت نبرد کریتوس ستونی را روی سر زئوس خراب کرده و سمت پاندورا می رود. پاندوا به سمت شعله رفته اما کریتوس دست او را گرفته و مانع اینکارش می شود. زئوس از زیر سنگ ها بیرون آمده می گوید : کریتوس نگذار به شعله برود. اما پاندورا اصرار دارد تا کاری که بخاطر آن به دنیا امده انجام شود. اینجا زئوس جمله ای می گوید: او را همانند خانواده ات ناامید نکن. اینجا کریتوس از کوره در می رود. و پاندورا را ول کرده و سمت زئوس حمله ور می شود. پس از مرگ پاندورا شعله دور جعبه با انفجاری مهیب از بین می رود. کریتوس آرام آرام سمت جعبه می رود و می گوید : قدرت کشتن یک خدا... سپس جعبه را باز کرده تا در کمال ناباوری جعبه خالی باشد. اینجا زئوس به ریش کریتوس می خندد و تا شبح اسپارتان چهره ای خشمگین در هم بگیرد. و زئوس نیز از مهلکه بگریزد.
کریتوس خشمگین به دنبال پدرش می رود. کریتوس اکنون می خواهد تا انتقامش را بگیرد. پدر و پسر نبرد را آغاز می کنند. زمانی نگذشته که بود که گایا وارد می شود. او در کمال تعجب زنده است. گایا فریاد می زند. : پدر و پسر با هم بمیرید!
گایا قصد دارد تا میدان رو با دستانش خورد کند. اما هر 2 به دورن بدن گایا می روند. کریتوس به قلب گایا می رسد و با دستکش آهنی که از هرکول گرفته به قلب گایا آسیب می زند. گایا درد می کشد. در این حین زئوس وارد می شود. و با دیگر این 2 در مصاف یکدگیر قرار گرفته اینجا کریتوس با استفاده از شمشیر المپ پدرش را به قلب گایا بچسباند و انتقام جویی اش بالاخره تمام شود.
ناگهان انفجاری مهیب رخ می دهد. کریتوس بهوش می آید. او زئوس را در حالی که روی زمین افتاده و شمشیر المپ درون بدنش است می رود و آن را بر می دارد و می رود ناگهان روح زئوس از بدنش بیرون امده و کریتوس را میگیرد و می گوید خودم تو را به وجود آوردم و خودم نیز تو را از بین می برم. اینجا تمام اسلحه های کریتوس از جمله دستکش آهنی و شمشیر های هیدس می شکند. در این حال کریتوس به ضمیر ناخودآگاهش می رود. و خود را درون تاریکی می یابد او همسر و فرزند خود را می بیند. دخترش می گوید : مادر من ترسیده ام. همسرش می گوید : پدرت ما را نجات خواهد در این حین آن به دست کریتوس کشته می شوند.
کریتوس سعی می کند گوش هایش را بگیرد اما باز صدا را می شنود. کریتوس می گوید انها که در اسپارتان بودند. و سپس با صداییی بلند فریاد می زند اریییییس!!! او راهش را ادامه می دهد تا به پاندورا بر می خورد. پاندورا تدیل به اتشی آبی می شود. و کریتوس با فانوس از آن استفاده کرده و مسیرش را ادامه می دهد. در راه به آتنا می رسد در حالی که به دست کریتوس کشته می شود. در ادامه راه پاندورا را مجددا ملاقات می کند که به او می گوید امید نیرویی بسیار قوی است. امید چیزی است که وقتی همه چیزت را از دست داده ای به تو کمک شایانی می کند. اینجا کریتوس خودش را در حالی می بیند که از لبه پرتگاه خودش را پایین می اندازد. او ابتدا فانوس را پایین انداخته و سپس همین کار را انجام می دهد.
در راه به رودخانه می افتد صدای پاندورا را می شنود که از او کمک می خواهد اما زئوس به او می گوید ساکت باش. کریتوس به سمت شعله پاندورا سریع شنا می کند. او جعبه پاندورا را بار دیگر باز می کند اما این بار جعبه خالی نیست... تا ناگهان بهوش می آید. او سریعا خودش را آزاد می کند. روح زئوس به درون بدنش باز می گردد ( اینجا دوربین بازی اول شخص می شود. ) شبح اسپارتان نگاه به بلید آف اگزایل می کند و آنها را محکم به زمین کوبیده تا با مشت هایش به استقبال پدرش برود.
کریتوس انقدر به زئوس مشت می زند تا بالاخره زئوس کشته شود و قدرت خدایی اش در سرتاسر جهان پخش شود. کریتوس نگاهی به اطرافش می کند. دنیا غرق در هرج و مرج و بیماری شده است. در این آتنا باز می گردد. و به او می گوید : تو کارت رو خوب انجام دادی اسپارتان. حالا باید دنیا پیام مرا بشنود.
کریتوس به آتنا می گوید : نمی بینی دنیا غرق در هرج و مرج شده.
- اگر می خواهی بروی باید ابتدا قدرت درون جعبه را به من بدهی.
- جعبه خالی بود
- اشتباه می کنی می توانم آن را در چشمانت ببنیم. متوجه نیستی زئوس شر و پلیدی را درون جعبه گذاشت من ترسیده ام که روزی این قدرت آزاد شود و قدرت امید را درون جعبه دیگر قرار دادم.
- گفتم جعبه خالی بود و پاندورا بیهورده قربانی شد تا من انتقامم را بگیرم.
- وقتی تو اریس را کشتی نیروی پلیدی سر تا سر جهان را فرا گرفت و خدایان را آلوده کرد. سپس وقتی زئوس پیروزی تو در برابر اریس را دید ترس وجودش را فرا گرفت. اما من اشتباه می کردم... قدرتی که تو اکنون داری مال من است. اکنون آن را به من بده.
- من به تو هیچ دینی ندارم تا به وظیفه ام عمل کنم
- من به تو کمک کردم تا زئوس را بکشی من آن قدرت را به تو دادم!
- همه چیز تمام شده. انتقام من الان تمام می شود. ( My vengeance ends now )
کریتوس شمشیر المپ را در دستانش میگیرد. آتنا ترسیده. خدای جنگ شمشیر را بر عکس کرده و در دل خود فرو می کند. تا قدرت امید سرتاسر جهان پخش شده و با هرج و مرج مبارزه کند. اتنا آشفته شده.
سپس نزد او می رود و می گوید : نا امیدم کردی اسپارتان. کریتوس نیخندی تلخ به او می زند. آتنا شمشیر را از بدن او در آورده و می رود. اینجاست که کریتوس بی جان را زمین افتاده و آرام دارفانی را وداع می گوید.
داستان این نسخه اینجا به پایان می رسد. البته پس تیتراژ پایان شما سکانسی را می بیند که کریتوس در آن مکان نیست و ردی خونی دنبال می شود که به سمت دره می رود.
امیدوارم از این مقاله نهایت لذت را برده باشید. بخاطر طولانی شدن مقاله در ابتدا قصد داشتم بخش حقایق نیز اضافه کنم اما مقاله طولانی شد و این بخش را حذف کردم. به زودی مقاله ای با هیمن موضوع حقایق سری خواهم رفت. لطفا انتقادات و پیشنهادات را با من در میان بگذارید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
از کنفرانس ماکروسافت در E3 2021 چه انتظاراتی داریم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی سریال Mare of Easttown
مطلبی دیگر از این انتشارات
من خالقم! | درخشش ۱۹۸۰