این رستخیز عام که نامش محرم است... (2)
متن پیش رو گزیده ای است از روزمره نویسی های محرم و صفر 1443 در فرانسه...
بخش دوم
یک شنبه بیست و شش مرداد هزار و چهارصد. ششم محرم
بعد از ظهرِ گرم یکشنبه تعطیل، دوستمان تماس میگیرد و میگوید خانواده جدید دیگری را در مغشه ملاقات کرده و در مورد روضه با آنها صحبت کرده. همهمان را برای عزاداری شب عاشورا به اتاقشان دعوت میکند. برق شادی در چشمانمان میدرخشد.
تقسیم کار میکنیم. شهریار مسئول هماهنگی سخنران و مداح میشود. من قرار است حلوا درست کنم و میزبانمان هم حلیم بپزد. همه فکر و ذکرمان مراسم پنج شنبه شده. زمان سریع میگذرد و ما با شور و اشتیاق کارهای باقی مانده روضه را سامان میدهیم.
چهارشنبه بیست و نهم مرداد هزار و چهارصد. نهم محرم
شربت حلوا را که درست میکنم، دوستم پیام میدهد که بیا اتاق ما تا حلوا و حلیم را با هم بپزیم. میخواهیم برای شش نفر حلوا تهیه کنیم، اما به خاطر یک اشتباه محاسباتی ? تنظیمات حلوا به هم میریزد (تو بخوان اراده الهی! ?) و در نهایت حوالی ساعت نُه شب چهارده بشقاب حلوای تزیین شده آماده میشود!
خان بعدی، پخش کردن بشقابهای حلوا است. چند بشقاب برای خودمان و خانواده مهمانمان کنار میگذاریم. برای پخش کردن بقیه حلواها مردد هستیم. میخواهیم در گروه ایرانیهای شهر پیام بفرستیم، اما به خاطر جو ناملایم مذکور از واکنش افراد نگرانیم. توکل میکنیم، دل را به دریا میزنیم و یک پیام آماده میکنیم تا در گروه ارسال کنیم. چند نفری با خواندن پیام، "قبول باشد"ی حواله میکنند و یکی دو نفر هم پیام را به سخره میگیرند! هر طور هست حلواها بین چند نفر ایرانی و چند دوست مسلمان مراکشی و الجزایری تقسیم میشود. بماند که دوستان خارجی مطلب زیادی درباره قیام عاشورا نمیدانند و خودش مقدمه یک گفتگوی سرپایی یک ساعته با شهریار میشود. گفتگویی که از قیام عاشورا شروع میشود، به مساله ولایت امام علی میرسد و در نهایت با قول و قرار معرفی کتاب و منابع معتبر، جلسه آن شب به پایان میرسد.
پنج شنبه سی ام مرداد هزار و چهارصد. دهم محرم
بالاخره روز موعود فرا میرسد. به دلایلی برنامه کمی تغییر میکند و محل برگزاری روضه به اتاق ما منتقل میشود. از این تغییر مکان استقبال میکنیم. قرار است با استفاده از تبلت با سخنران تماس بگیریم، اما دوستمان مانیتور بزرگش را میآورد و روضه با سخنرانی حاج آقا به صورت آنلاین شروع میشود. بعد از سخنرانی، زیارت عاشورا قرائت میشود و شام ویژه روضه هم پایان بخش مراسم است?.
***
روز تمام شده و اولین روضه خانه ما، کاری که همیشه دربارهاش صحبت کرده بودیم، در کمال سادگی برگزار شده. شاید امسال درس امام حسین علیه السلام برای ما این بوده که پرچم امام به مدد و نگاه خودشان حتی در غریبترین احوالات هم زمین نمیماند و برپایی روضه و زنده کردن یاد ایشان و شهدای کربلا، دور و نزدیک، کم و زیاد، ایرانی و غیرایرانی نمیشناسد.
***
پنج شنبه یک مهر هزار و چهارصد – شانزده صَفَر- گلستان شهدا- ایران
بعد از یک سال دوری، دست در دست شهریار قدم به گلستان شهدا میگذاریم. یکی یکی از کنار مزار شهدا و بزرگان عبور میکنیم و فاتحهای نثار ارواح پاکشان میکنیم. حال عجیبی داریم. به قسمت شهدای سالهای اخیر میرسیم، شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع سلامت و ... در همین احوال نگاهمان کمی آن طرفتر به سمت مزاری میچرخد: مزار "الف" و همسرش، دو تن از شهدای سقوط پرواز 752 ... کسی که طبق گفته مادرش همیشه و در هر شرایطی مجلس امام حسین را برپا میکرد... کسی که پرچمهای اباعبدالله ش از معدود وسایل سالم باقی مانده از انفجار هواپیما بود... یاد عهد فراموش شدهای که با خود داشتم و روضه کوچک ششنفرهمان در غربت میافتم و با خود میخوانم:
"هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال،
او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال..."
پایان
مطلبی دیگر از این انتشارات
نماز (1)
مطلبی دیگر از این انتشارات
La bibliothèque! (1)
مطلبی دیگر از این انتشارات
La bibliothèque! (2)