واکاوی حس روزمرگی
خیلی از ماها با هر عنوان شغلی که داشته باشیم، یکباره احساس میکنیم وسط سردرگمیها و مشکلات شغلی و شخصی غرق شدهایم و خود اصلیمان را فراموش کردهایم.
این حس را «روزمرگی» مینامیم.
حال این روزمرگی چیست، به انتظار ما از خودمان و محیط اطرافمان بستگی دارد. شاید ما احساس میکنیم آدمهای حساسی نسبت به رخدادهای اطرافمان هستیم و دوست داریم همیشه کتاب بخوانیم و طلوع آفتاب را به دقت نگاه کنیم، جهان بیرون برای ما خیلی سخت است. اما خب زندگی همیشه یادمان میآورد بدست آوردن آرامش هیچوقت به این سادگی نیست.
بشر قرن بیستویکم حداکثر باید ساعت ۷ از خواب بیدار شود، زمانی که بخاطر دیر آمدن از سرکار شب قبل، بیشتر بیدار مانده و هنوز هم خواب کافی ندارد.
هر روز حال بدی دارد بخاطر وضعیتی که برای خود ساخته، فکر میکند میخواهد از تمام این قید و بندها فرار کند اما با خود میگوید «نه، نمیشه، ولش کن»
آیا زندگیای که الان درحال گذراندن آن هستیم، یک زندگی روتین و روزمره است؟ و آيا لزوما این سبک زندگی، سخت و خستهکننده است؟
در این مقاله تلاش کردم تا با بررسی واقعیت و تاثیر آن روی روحیه شخص، حس روزمرگی را واکاوی کنم.
قبول وضعیت موجود
خیلی اوقات با خودمان فکر میکنیم «قرار نبود اینطوری بشود»، قرار بود بهتر از اینها برایمان اتفاق بیافتد، حال اینکه چرا خودمان را لایق بالاتر از اینها میدانستم مشخص نیست. اما احساسمان این بود که اوضاع خیلی باید بهتر از وضعیت فعلی میبود.
نباید با خودمان تعارف داشته باشیم. کسی نمیتواند به خودش دروغ بگوید.یکی از سمیترین فکرهایی که در مواقع سختی به سراغمان میآید همین جمله «نباید اینطور میشد» است. چون معمولا پلههایی که خودمان کج به سمت آسمان ساخیتم، در نهایت مارا به زمین میزنند.
بهترین حرکت برای شروع، قبول وضعیت فعلی میباشد و این قبول کردن به معنای تسلیم شدن نیست، بلکه به معنای تسلط به زمان حال، اتفاقهایی که افتاده و دلایل آنها و در نهایت آماده شدن برای «ادامه» است.
قبول وضعیت فعلی به معنای پذیرش شکست نیست. بلکه باعث میشود تا از زمان حال انتظاری بیش از حد خودش نداشته باشیم و بدانیم تا وقتی در روی این پاشنه میچرخد، وضع همین است. لازمه تغییر، به رسمیت شمردن مشکل است. مشکلی که هم به خودمان آسیب زده و هم اطرافیانمان را آزار میدهد و البته باعث شده تا هنگام کار کردن هم با مشکل روبرو شویم و تمرکز کافی برای هیچکاری نداشته باشیم.
نگاه به پیش رو
زمانی که احساس افسردگی و خستگی از زندگی کسلکننده و یکنواخت برای ما بیش از پیش نمایان میشود، یکی از راههای آرامشبخش همان غر زدن است. شخصا خیلی با این غر زدن موافق هستم، گاهی انرژیهای منفی انباشتهشده در اعماق وجود آدم خالی میشود.ما گاهی نیاز داریم — هرچقدر هم سطحی — راهحل سریعی برای رسیدن به آرامش و تخلیه حسهای بد پیدا کنیم تا بتوانیم با دید بازتری فکر کنیم.
همیشه نمیتوان مثبت بود و مثبت فکر کرد. آدم باید در هر لحظه، همانطور که سزاوار لحظهاست، رفتار کند. نادیده گرفتن حسهای منفی که درون آدم انباشته میشود فقط باعث تولید توده بزرگتری از افسردگی و ناراحتی میشود و اصلا به از بین رفتن حسهای منفی کمکی نمیکند.
عموما این بروز احساسات است که باعث تسویه حساب شخصی آدم با آنها میشود.
بعد از گذراندن مرحله اول، که قبول کردن وضعیت پیشرو بود، باید ببینیم چه کارهای عملیای میتوانیم برای خروج از این حس انجام دهیم. این کارها میتوانند از هر جنسی باشند، به نوعی میتوان گفت برونرفت از وضعیت بد فعلی، بیشتر به نوع استقلال شخصیت فرد بستگی دارد.
مثلا کسی که عاشق سریال و فیلم است، میتواند پس از یک روز کاری خستهکننده، قسمت جدید سریال مورد علاقهاش را تماشا کند و برای دقایقی از کرختی دنیای بیرون رهایی یابد. درواقع باید ارزش لحظاتی که با زحمت آنها را به دست آوردهایم را بدانیم و یاد بگیریم به راحتی از نتیجه زحماتمان عبور نکنیم و آنها را سبک نشماریم.
یادمان نرود هر آن چیزی که الان داریم، احتمالا آرزوهای دوران گذشتهمان بودهاند که الان برای ما عادی جلوه میکنند.
از دید یک طراح
طراح بودن اسم خیلی جذابی دارد و دیگران ممکن است از بیرون فکر کنند یک طراح همیشه درحال ایدهپردازیهای پیچیده و جذاب است و لبخند رضایتی به لب دارد.
در صورتی که در هیچ شرکت یا تیمی این اتفاق همیشه به صورت مستمر نمیافتد. باید واقعبین باشیم. اگر فکر میکنیم حال همه همیشه خوب است و فقط ما این خستگی را بروز میدهیم، این یک حس اشتباه است.
این فکر باعث تشدید احساس بدهکار بودن به جوامع کوچکی را به ما میدهد که در آنها زندگی میکنیم. مثل محیط کار، خانواده، دوستان و ...
هیچ شغلی وجود ندارد که هر روز همه درحال انجام دادن یک کار جدید باشند، هر پروژهای — مانند زندگی شخصی ما انسانها — نیاز به نگهداری و مراقبت (Maintaining) دارد. طبیعی است که خیلی از کارهایی که ما برای مراقبت و نگهداری از خودمان و زندگی شخصیمان انجام میدهیم، لزوما کارهای جذابی نیستند. کارهایی مثل مسواک زدن، حمام رفتن، اتو کشیدن لباسها و …
در دیزاین هم همین قضیه وجود دارد، ما هر روز یک پروژه جدید دیزاین نمیکنیم و نمیتوانیم هر روز هر پروژهای که دلمان خواست را بخاطر اینکه حوصلهمان اجازه نمیدهد یا آن پروژه برای ما خیلی عادی شدهاست، رها کنیم.
چیزی که خیلیها به آن روزمرگی شغلی میگویند، درواقع همان پروسه مراقبت و رسیدگی به پروژه است که اتفاقا یکی از مهمترین بخشهای یک پروژه به حساب میآید. چند بار پیشآمده اپلیکیشنهای جذابی را نصب کردیم ولی بخاطر اینکه عملا سرویسدهی خوبی نداشتند و اپلیکیشن احساس پویا بودن نمیداد، آن را رها کردیم؟
به گزارش سازمان «Small Business Administration» آمریکا، هر سال بیشاز ۶۲۷٬۰۰۰ کسبوکار جدید وارد بازار میشوند و هر سال حدود ۵۹۵٬۰۰۰ کسبوکار از بین میروند و این آمار برای ۱۲ سال پیش است!
یکی از مهمترین بخشهای هر پروژه یا کسبوکاری بخش مراقب و نگهداری از آن است.
ما باید یاد بگیریم که همه بخشهای زندگی ما، مثل روز اول یک پروژه، سرشار از حسهای خوب و ایدههای جدید نیست. بعضی از بخشهای زندگی حوصله سربر اما لازم است. باید یاد بگیریم تا مراحل نگهداری از پروژههای بزرگ را به بخشهای موضوعی کوچکتری تقسیم کنیم. به وسیله این روش هم جذابیت نسبی کارهایی که میکنیم را حفظ میکنیم و هم این کار باعث میشود تا همان دقتی که هنگام شروع یک پروژه داشتیم را روی کوچکترین بخشهای آن حفظ کنیم.
درواقع هدف هم همین است. خارج شدن از وضعیت روتین همیشگی و ارتقای آن به یک وضعیت روشنتر.
اگر دید خیلی مینیمالی به دیزاینرها داشتهباشیم، متوجه میشویم که یک دیزاینر هر روز مشکلاتی را حل میکند و روشهایی را برای سادهسازی زندگی کاربران و تفهیم مفاهیم لازم به آنها پیشنهاد میدهد.
هرکسی آنطور که میخواهد جهان اطرافش را میبیند. پس باید از این قابلیت در زندگی خودمان هم استفادهکنیم. دید و دریافت از جهان اطرافمان را آنطور که میخواهیم تنظیم کنیم و سیستم پذیرش هر مشکل را هوشمندانهتر کنیم.
تکرار این چرخه
زندگی را میتوان مثل یک نوار زمان دید. خیلی از روزها فکر میکردیم مشکل و چالشی که برای ما پیشآمده، کارمان را یکسره خواهدکرد ولی در نهایت چه خوب چه بد، آن مشکل را پشتسر گذاشتیم و به سمت جلو حرکت کردیم. از خوبیهایش استفاده کردیم و از بدیهایش درس گرفتیم.
اگر در هر لحظه خودمان را به عنوان شخصی ببینیم که مشکلات زیادی را پشتسر گذاشته ولی از آنها زنده بیرون آمده، میتوانیم کمی امید داشته باشیم که از مشکل پیش رو چه با موفقیت و چه با شکست، عبور خواهیم کرد و آن را به تجربیات خود اضافه میکنیم.
نه روزهای خوب و نه روزهای بد، هیچکدام همیشگی نیستند. مهمتر از هرچیز این است که بدانیم در نهایت میگذرد ولی این ما هستیم که مشخص میکنیم چگونه بگذرد و با تجربیات بدست آمده چه کنیم.
هرکسی شخصیت خاص خودش را دارد و طبیعتا نمیتوان از همه انتظار داشت در مقابل مشکلات و حسهای بد به یک شکل واکنش نشان بدهند. مهمتر از هرچیزی، توسعه دادن یک شخصیت مستقل است. شخصیتی که بتواند به تنهایی مشکلاتش را بشکافد و پس از مدتی یک الگوی مقابله با مشکلات را برای خود ایجاد کند.
مواردی که در بالا مطرحشد، قرار نیست حس «روزمرگی» را برای همیشه از شما دور کند، شخصا هربار این حس را تجربه میکنم، مراحل بالا را مرور میکنم. با خودم دوره میکنم که چه اتفاقی افتاد؟ از کجا آمدهام، الان کجا هستم و قرار است به کجا بروم. همینطور با خودم دوره میکنم در مسیری که داشتم چه مشکلاتی را حل کردهام، یا حتی دورشان زدهام. بالاخره ازشان عبور کردهام و زنده بیرون امدهام.
این یادآوریها باعث میشود تا شما هم یادتان بیاید که این نیز بگذرد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
قصهای درباره دیزاین
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقشه همدردی: اولین گام در تفکر طراحی
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه کاربری (UX) در مقابل رابط کاربری (UI): مراحل طراحی، شرکتکنندگان، نقشها و مهارتها