دنباله کار خویش / برخی از یادداشتهایم در صفحه آخر روزنامه اعتماد
در جستجوی زمانی برای رویا
بعضي از آدمها به اصطلاح «خوش شغل»اند. همان كاري را ميكنند كه دوست دارند. از همان شغلي درآمد كسب ميكنند كه به آن علاقه دارند. دستشان هم باز است كه در اوقات فراغت به ساير علايق خود بپردازند. اما منِ مهندس مثل بسياري از شما خوانندگان اين سطور، رشته تحصيلي و شغلم را بر اساس هدايتهاي نادرست سيستم آموزشي و تلاش براي كسب شغل مناسب و به هزار و يك دليل غير از عشق و علاقه انتخاب كردم. واقعيت اين است كه اغلب ما با شور و شوق از كار خود حرف نميزنيم. هميشه دنبال وقت بيشتري هستيم براي پرداختن به كارهايي كه دوست داريم. رمان خواندن، فيلم ديدن، ورزش كردن، ساز زدن، نقاشي، آشپزي، كوهنوردي و پيگيري علايقي است كه ميتوانيم به آنها مشغول شويم.
هنري ديويد ثورو، شاعر و نويسنده امريكايي قرن نوزدهم، اين سوال را مهم و اساسي ميدانست كه «بهترين راه گذران معاش چيست؟ چقدر بايد برايش وقت بگذارم؟ چقدر كار كنم تا بتوانم در عين حال به روياهايم نزديك بمانم؟» ثورو به اين فكر ميكرد كه چطور ميشود مثل يك شاعر زندگي كرد، دنبال عشق و علاقه خود بود و در عين حال خرج زندگي را هم تامين كرد؟ اين سوال در شكلهاي مختلف براي تكتك ما مطرح است. «ما»هايي كه تمام روزمان را به كار مشغوليم و در ازاي آن درآمد و پول به دست آوريم براي خرج كردن و فردا دوباره از نو كار ميكنيم و خرج ميكنيم و به اين چرخه زندگي ميگوييم. اغلب ما براي كار و درآمد خود از پيش چالههايي كندهايم و امكان خروج از اين چرخه را نداريم. به نظر ثورو اگر وقت زيادي از عمر خود را صرف كار و تلاش براي كسب درآمد كنيم عملا نميتوانيم ميوههاي لذيذتر و شيرينتر زندگي را بچينيم. ثورو ميگويد شما دو راه داريد يا ميتوانيد به نگرش اقتصادي رايج تن دهيد و اين چرخه معمول زندگي را تا آخر عمر ادامه دهيد يا نه، راه ديگري انتخاب كنيد. از نظر ثورو در جوامع مدرن فقط در صورتي كه خواستههاي مادي فرد كاهش يابد و كنترل شود، ميتوان وقت آزاد بيشتري براي پرداختن به علايق و روياهاي خود به دست آورد. در غير اين صورت براي مسابقه «خريد خانه، اتومبيل و تكنولوژي و بعد تعويض آنها با خانههاي بهتر، اتومبيلهاي مدل بالاتر و تكنولوژيهاي بهروزتر» عملا هيچ پاياني وجود ندارد. ثورو نميگويد كار بد است، كار نكنيم، پول در نياوريم، نخوريم و نپوشيم. ميگويد خود را در مقابل وسوسه اين مسابقه جذاب كنترل كنيم براي هدفي بالاتر و ارزشمندتر. براي چيدن همان ميوههاي آبدارتر زندگي.
من متوجه اين نكته هستم كه «بدون پول نميتوان زندگي كرد» و دچار توهم زندگي جنگلي و بدوي نيستم. از اين حرفها زياد شنيدهايم كه «دلم ميخواهد بروم زميني بگيرم و با چهار تا مرغ و خروس و باغچه سيبزميني و گوجه روزگار بگذرانم». از شرايط اقتصادي جامعه هم بيخبر نيستم و ميدانم كه تا چه اندازه مجبوريم حتي براي زندگي معمولي كار كنيم و كار كنيم و كار كنيم. حتي بايد اهميت كار در رشد شخصيت و خصايل انساني را هم يادآور شوم. از طرفي من ميفهمم كه اين حرفها ممكن است به درويشمسلكي و نصيحت اخلاقي تعبير شود. اما حرف اصلي اين است كه اگر به خواستههاي مادي فرصت داده شود بهطور نامحدود رشد كنند، در آن صورت زماني كه به كار اختصاص ميدهيم كم كه نميشود هيچ، بلكه روز به روز و سال به سال بيشتر هم ميشود و چشم باز ميكنيم ميبينيم فقط در حال كار كردنيم. همانطور كه تقريبا هيچكس با افزايش درآمد و ثروت در طول ساليان، از ميزان كار خود كم نكرده است. اگر من در ساعت 5 عصر كارم را تعطيل ميكنم، پولدار و صاحب سرمايه تا ساعت 11 شب سر كار است و طعم خانواده، هنر، تجربه، سفر، خلوت، سكوت، تامل، تفكر و بسياري ميوههاي ديگر را هيچ وقت درست و حسابي نچشيده است. به نظر من حرفهاي ثورو تلنگري است به بسياري از ما كه در چرخه كار/ درآمد/ مصرف گرفتاريم و دلمان لك زده براي وقت آزادي كه به خود و روياهايمان بپردازيم. شايد بتوانيم كمي ترمزها را بكشيم و درنگ كنيم و به جبرهاي عصر مصرفزدگي تن ندهيم. هر چند به نظر ميرسد در قرن بيست و يك اين حرفها خريداري ندارد و كار از اين حرفها گذشته است؛ اما «گرچه مرادش نه به كوشش دهند/ آن قدر اي دل كه تواني بكوش».
مطلبی دیگر از این انتشارات
دست از ولنگاری زبانی بردارید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
شهرداری، تنها متولی شهروندی نیست
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا هنرها و فرهنگ کالای عمومی اند؟