دست از ولنگاری زبانی بردارید!

چند شب پیش، برای دومین بار سخنرانی کوتاهی را از احمد شاملو شنیدم. در آغاز مختصری از یک سفرنامه طنز را خواند. سرانجام این سخنرانی که در جمع ایرانیان مقیم امریکا ایراد می‌شد، نیشتر به ولنگاری زبانی یا آلودگی زبانی بود.

آلودگی زبانی همچنان می‌تازد

آلودگی زبانی به‌زعمِ شاملو و «ولنگاری زبانی» به‌زعم من، پس از حدود نیم‌قرن نه‌تنها از زبان فارسی شسته نشده، بلکه این پلیدی برخاسته از بی‌هویتی و خودباختگی، با ورود فناوری‌های پرشتاب، قدرت و شدتِ پرمایه‌تری پیدا کرده است.

https://soundcloud.com/naazanina/shamlou_safarnameh


چند روز پیش برای اجارۀ خانه‌ای جدید با صاحبخانۀ جدید ملاقات داشتم. صاحبخانه مردی حدوداً ۷۵ ساله بود. فهمید نویسنده‌ام. از حافظ گفت. از انیشتن هم، از استیون هاوکینگ هم و بعد دوباره برگشت به تاریخ و ادبیات. فهمیدم اهلِ مطالعه است. خاطرۀ جالبی از دوران دانشجویی‌اش گفت:

استاد ما وارد شد و گفت: «وقتی مهر بر گاو نخستین پیروز شد....» ما همه تعجب کردیم. انتظار داشتیم استاد از فیزیک بگوید، اما بخشی از کلاس به اسطوره گذشت. و بعد به ما یادآوری کرد: «مهندس باید تاریخ و فرهنگ کشورش را بشناسد».

بیگانگی با زبان در کسب و کار

ما نه تنها از بیگانگی مهندسان مملکت‌مان (به‌عنوان طبقۀ مسلط بر مهمترین تصمیم‌های کشور) آسیب دیده‌ایم، بلکه امروز زبان‌مان هم در معرض خودباختگی و بیگانه‌پرستی است.

شهوتِ شکسته‌نویسی به‌جای رعایت دستور زبان و اصول ابتدایی نوشتاری، میل بی‌دلیل به فارگلیسی صحبت کردن، بهانه‌آوردن که «معنای درستِ فارسی ندارد» (انگار اولین مفاهیم را با کلماتِ زبانِ دیگری غیر از فارسی آموخته‌اند) و اشتباه‌های عجیب و غریب املایی (انگار در مملکتی غیر از ایران و مدارسی غیر از مدارس فارسی نوشتن و خواندن یاد گرفته‌اند) بیداد می‌کند.

در هر شرکتی وارد بشوید، وضع و اوضاع تقریبا همین است. گاهی وسط حرف‌زدنم در محیط کار، همکارم می‌پرسد: «این که گفتی یعنی چه؟». چنان گذشتۀ خود را و واژگان رایجِ همین ده-پانزده سال پیش را از یاد برده‌اند که گویی مسخ شده‌اند.

غافلند از اینکه همین کسانی که سعی می‌کنند شبیه‌شان شوند (ایلان ماسک و استیو جابز و...) بر دوشِ تاریخ و فرهنگ و اقتصاد و اجتماع و علمِ جامعۀ پیش از خود قد علم کرده‌اند.

اما این دوستان می‌خواهند بر شاخه بنشینند و بُن ببرند و بی‌توجه به گذشته، آینده بسازند. غافل از اینکه آینده، همان چیزی است که در پی گذشته و امروز می‌آید، نه چیزی جدا از آن. اگر امروز را تباه کنی و به گذشته بی‌توجه باشی، بی‌بتّه خواهی بود.

دایرۀ واژگان فارسی عموم جامعه آنقدر محدود شده است که واژه‌های مرسومِ همین ده-دوازده سال اخیر را هم از یاد برده‌اند.

بارها وسط حرف، وقتی کسی می‌گوید «شِت»، چند واژۀ معمول فارسی جلوی دستش می‌گذارم تا ببیند زبان ما کمبود ندارد: اکّهِی، بخشکی شانس، گندش بزنند، ای بابا.

امروز پشت چراغ قرمز منتظر بودم راه‌بندان تمام شود. یک تاکسی خلاف رفت. موتور بغل‌دستم گفت: «اگزکتلی گاوه!» گویا این رقم حرف‌زدن نشانۀ برتری شده!

بی‌سوادی که ارزش حساب می‌شود

این شیوۀ حرف‌زدن نه‌تنها نشان باسوادی نیست، بلکه از نظر من گواهی بر بی‌سوادی است. کسی که کلمات فرنگی را در چهارچوب دستورزبان فارسی به‌کار می‌برد و می‌گوید «اگر لازمه توش دیپ‌تر بشیم»، از نظر من نه فارسی بلد است نه انگلیسی.

در حرفۀ خودم هم از این دست افراد کم نمی‌بینم. کپی‌رایتری که برای نزدیک‌شدن به مشتری به زبان گفتار و محاوره‌نویسی روی می‌آورد بی‌سواد و کم‌مهارت است. مهارتِ نویسنده در انتقالِ لحن، اثرگذاری و بیان بی‌پیرایۀ محتوای تبلیغاتی و بازاریابانه در عین رعایت قواعد زبانی است، نه ولنگاری زبانی.

اگر نویسنده بلد نیست در عین رعایت زبان نوشتار، لحن را منتقل کند، یعنی کم‌مهارت و ناتوان است و دایرۀ واژگانی محدودی دارد.

بی‌سوادها بیشتر شده‌اند

به این جمله دقت کنید:

بی‌سوادی از بین نرفته، فقط این روزها بی‌سوادها خواندن و نوشتن یاد گرفته‌اند. (منسوب است به آلبرتو موراویا)

بله بی‌سوادها بیشتر شده‌اند و ابزارهای فناورانۀ نو، به بروز و تسلطشان رونق داده است. این طیف که از علوم زبان‌شناسی و ادبیات بی‌بهره‌اند، با جسارت دربارۀ «پویایی زبان» و «پیش‌رفت» زبان سخن می‌گویند و شلختگی زبانی‌شان را برگردنِ «دگرگونی طبیعی زبانی» می‌اندازند. بهانه می‌آورند تا کاریکاتوری حرف‌زدن و کاریکاتوری نوشتن‌شان که ریشه در ناتوانی زبانی‌شان دارد، توجیه شود.

اما برخی دیگرشان به کار بردن بی‌دلیل کلمات فرنگی در محاوره‌های روزمره را «نشانۀ پیشرفت» می‌شمرند و می‌گویند: زبان پیشرفت می‌کند. نمی‌دانند که ورود واژه‌های تازه، فرایندی طبیعی و اجتماعی دارد که این شلختگی رایج، هیچ تناسبی با فرایند طبیعی ندارد.

اگر در زبان انگلیسی و با پیشرفت فناوری «گوگل» به فعل تبدیل می‌شود، تغییر بر اساس یک منطق رخ داده است. اما «امروز هپی‌ترم» بر اساس کدام منطقِ زبانی، بر اساس منطقِ کدام دستور زبان، به خاطر کدام فقدان و خلأ به وجود آمده؟

می‌توانم بپذیرم که عده‌ای سواد و توان خوب حرف‌زدن و درست‌نویسی نداشته باشند. اما اگر کاری را بلد نیستیم، بهتر است در آن کار زورآزمایی نکنیم و به کاری که بلدیم بپردازیم.

سرانجام ولنگاری زبانی

ولنگاری زبانی (شکسته‌نویسی، فارگلیسی حرف زدن و نوشتن، فینگلیش‌نویسی، غلط املایی) چه عاقبتی دارد؟ زبان یکی از مهمترین عناصر فرهنگ‌ساز است. بسیاری از داشته‌های ما بر «زبان فارسی» استوار است.

کسانی که فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی را بابت معادل‌های نامأنوسش تمسخر می‌کنند و می‌گویند «واژه‌سازی خوب نیست» به این نکته دقت ندارند که زبان بیگانه و بی‌ربط با فرهنگ و علم نیست. کلمۀ جدید قارچ نیست که با رعد و برق سبز کند. کلمه برخاسته از علم است.

وقتی علم‌مان تماماً کپی‌برداری است و چیزی از دلِ جامعه‌مان نمی‌جوشد (تو بگو هر چیزی، علم یا سنت یا فرهنگ یا رفتار یا ایده) و جامعۀ هم برابر واردات خودباختگی دارد، نمی‌توان انتظار داشت زبان زنده بماند.

مرگ زبان فارسی نزدیک است

اگر خیال کرده‌اید مرگِ زبان اهمیتی ندارد، اشتباه کرده‌اید. یک مرور در جامعۀ تاجیکستان (که تجربۀ تغییر خط را دارد) و جامعۀ بیزانس (که بخش‌هایی از آن تجربۀ تغییر زبان را دارد) نشان می‌دهد دگرگونی زبان چگونه فرهنگ و آیندۀ یک جامعه را تغییر می‌دهد، باعث هضم تاریخ و زوال بنیان‌های تاریخی‌اش می‌شود و چیزی نو پدید می‌آورد.

زبان ابزار ارتباطی و انتقال پیام است. تغییر بستر انتقال پیام، بدون شک در پیام و شیوۀ ارتباطی دگرگونی ایجاد می‌کند. معمولاً دگرگونی‌های زبانی طی یک دورۀ طولانی و با تغییرهای نرم‌نرمِ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی روی داده‌اند و تأثیرهایی آشکار و دگرگون‌کننده داشته‌اند. رفتاری که امروز در زبان داریم، بیشتر از آنکه به نوآوری، دگرگونی و... شبیه باشد، مانند رفتن به مهمانی رسمی با شورت و جوراب و کتانی است: نه زنگی زنگ، نه رومی روم!

زبان فارسی میراثی است که از گذشتگان‌مان داریم. دگرگونی و متناسب‌کردنش با نیازهای امروز، برعهدۀ اهلِ زبان (مردم) است. اما لگدمال‌کردن و نابودکردنش هم از خودمان برمی‌آید. نابودکردن میراث، همین چیزی را رقم می‌زند که این روزها ازش می‌نالیم: اجتماعی بی‌بتّه، بی‌تعهد، بی‌هویت و در آرزوی نجات‌دهنده!

اگر امروز گمشده‌های بسیاری در فرهنگ جاری‌مان (از جمله مروت و جوانمردی و راستگویی و...) داریم، باید در کنار دگرگونی‌های اجتماعی-سیاسی، عامل ولنگاری و وادادگی زبانی را هم در نظر بیاوریم.

ولنگاری زبانی در ویرگول

اگر خیال کرده‌اید با شکسته‌نویسی بیشتر به مخاطب نزدیک می‌شوید و حرف‌تان صمیمی‌تر جلوه می‌کند، سخت در اشتباه هستید. هنرِ نوشتن یعنی بتوانی صمیمی بگویی، نه اینکه بی‌نظم و شلخته بگویی.

بسیاری از نوشته‌های ویرگول، بسیاری از شعارهای تبلیغاتی شرکت‌ها، بسیاری از متن‌های آمده در صفحه‌های فرود و شبکه‌های اجتماعی، دور از صداقت، ریاکارانه و تحقیرآمیزند اما به زبان گفتار نوشته شده‌اند. زبان گفتار منتقل‌کنندۀ صمیمیت نیست.

راه‌حل

اگر می‌خواهیم در ورزش به مهارت دست پیدا کنیم، چاره‌ای جز تمرین روزانه نداریم. اگر می‌خواهیم نوازندۀ خوبی باشیم، می‌بایست هر روز تمرین کنیم. و اگر می‌خواهیم درست و اصولی بنویسیم و حرف بزنیم، باید کتاب بخوانیم.

کتابخوانی ورای فایده‌های متنوعش برای زیست و فهم انسان و رشد و توسعۀ فردی-اجتماعی، راهی است برای تسلط بیشتر بر زبان، معنی واژه‌ها و اثرِ معنایی هر کلمه و جمله.

حتی اگر به‌دنبال زبانی بهبودیافته و متناسب با نیازهای نو هستیم، نمی‌توان در عینِ قطع ارتباط با تنۀ اصلی زبان به آن دست پیدا کرد. باید ریشه را خوب شناخت و بعد دست به تغییر زد.

اگر کسی بدون خواندن کتاب و گسترش دایرۀ واژگانی دربارۀ «زبان» و «دگرگونی» حرف می‌زند، این هم نشانۀ دیگری از بی‌سوادی است. ما می‌توانیم مصرف‌کنندۀ چیزی باشیم اما سازنده‌اش نباشیم. اما وقتی کاپوت موتور ماشین را بالا می‌زنیم و با آچار به سمتش شیرجه می‌زنیم، باید اطلاعات فنی لازم را داشته باشیم وگرنه «عِرض خود می‌بری و زحمتِ ما می‌داری.»


چرا در ویرگول می‌نویسم؟ من از نخستین بلاگرها و تحسین‌کنندگانِ ویرگول هستم. معتقدم تولید محتوای فارسی، راهی‌ست برای علم‌سازی. معمولاً مطالبِ عمومی‌ترم را در ویرگول منتشر می‌کنم و مطالب دیگرم در وبلاگم منتشر می‌شود.