ژول ورنیسم : خواب سیاه - بخش هفتم

در قسمت قبل خواندید که سر و کار آقای زارعی به یک سرهنگ بازنشسته ی فراری در فرانسه افتاد. آن دانشجوی بی نام یا خانم صولت هم که از عطر فرانسوی خیابان شانزه لیزه مست شده بود، پس از پی بردن در شراکت در یک پروژه ی بی سر و ته، متوجه شد که او هم بازی خورده است.

مامور هتل : خانم صولت، عذر میخوام بیدار هستید؟

صولت : بیا تو...

مامور هتل : سرهنگ فرنام گفتن تشریف بیارید لابی

صولت : تا نیم ساعت دیگه می رسم

مامور هتل : گفتن کار فوری دارن

شاید باورتان نشود که این دختر که به نظر بی کس و کار می رسید، برای فرار از ایران و رسیدن به ثروت، حتی حاضر شده بود تمام مدت این پروژه بی اطلاع از خانواده ی خودش به صورت مخفیانه سفارش سرهنگ فرنام و خانم Oreille را به اجرا برساند. هر چه بود حس شکست در این بازی باعث می شد تا نافرمانی و سرکشی های ذاتی اش در فرانسه نیز تبلور پیدا کند.

Oreille :Bonjour Prenons le petit déjeuner

صولت : صرف شده

Oreille : Qu'as tu dit

سرهنگ فرنام : Il n'y a rien de spécial. N'oublie pas ton esprit

صولت : فرمودید بیام لابی کار واجب دارید اما گویا فقط یه صبحانه هست. اگه کاری نیست برگردم به اتاقم

سرهنگ فرنام : تو آخرین بار دانشمند مارو آزمایش کردی. خب بگو برای انجام دوباره و بدون خطای این آزمایش چی نیاز داریم که تامینش کنیم. البته اسناد در اختیارمون هست اما این یه جور گزارش کار حساب می شه

صولت : وقتی طرف معامله یه سرهنگ باشه همین میشه. من صدای سهراب زارعی رو ضبط کردم فکر کنم اون بیشتر به کارتون بیاد

سرهنگ فرنام : ما صدا رو به عنوان سند قابل اعتماد به حساب نمیاریم دختر جون اما بهتر از حرفای تو هست...

لج بازی های دخترانه ی صولت با یک سرهنگ با تجربه که از سیاست های فراموشخانه ی فرانسوی ها پیروی می کرد، حکم سوختن مهره ای به نام صولت را امضا می کرد. از نظر آن مرد نظامی و سیاسیون فرانس، اجرای این پروژه با اهداف جنگ بی تلفات با استفاده از فرمول ها و گفته های سهراب زارعی، به سادگی امکان پذیر بود.

اولین آزمایش، ارتش موش در برابر انسان

شاید تصور یک اقدام جدی و سازمان یافته برای اجرای یک تخیل دانشجو به نام سهراب زاری، هیچ وقت به واقعیت نمی پیوست به جز دست تو دست شدن با همچین تفکرات و انسان هایی! حتی این اتفاقات باعث شد تا خانم صولت هم ترس را احساس کند.

سرهنگ فرنام : خانم صولت چی شده ترسیدید؟ شاید شماهم مثل من اگر چیزی مثل حنجرتون رو از دست داده بودید دیگه از این کارهای کوچیک ترسی نداشتید.

صولت : ترجیح می دم به جای تماشای نزدیک این آزمایش به اتاق کنترل برم

در اولین آزمایش مقدماتی اجرای یک پروسه ی مجازی کامپیوتری در خواب یک انسان، قرار است تا ارتشی از 90 موش که قوه ی اختیار و غریزه شان به طور کامل خاموش شده بود، توسط سربازی که در خواب قرار داشت کنترل شوند. طی این آزمایش مخوف، موش ها در اتاقی قرار می گیرند که به غیر از آن ها، یک سرباز مصلح نیز قرار دارد. این اتاق تاریک بوده و یک کلید روشن کردن چراغ و یک دستگیره ی در وجود دارد. اگر سربازی که خواب است و اختیار موش ها را در اختیار دارد، بتواند سرباز دیگر را توسط موش ها از بین ببرد یا آن ها را بدون جلب توجه از اتاق خارج کند، مرحله ی اول آزمایش به خوبی انجام می شود.

  • ادامه این ماجرا بماند در جمعه ای دیگر...
  • این داستان رو از سایت تیله سافت هم بخونید!