روز به روز با داستان ها و اخبار تیله سافت خاطره می سازیم :) - سایت تیله سافت : TileSoft.ir
ژول ورنیسم : خواب سیاه - بخش پنجم
در هفته ی قبل خواندید که بعد از اولین آزمایش پروژه ی خواب کنترل شده ی آقای زارعی، مادرش با اورژانس تماس گرفت تا او را به بیمارستان متنقل کنند اما در مسیر اورژانس از مقصد خود منحرف می شود و او را به یک سوله می رساند.
آقای زارعی : من باید چی کار کنم دیگه... هم توضیح دادم هم اسنادم دستتونه خب ولم کنید بزارید برم
دانشجوی بی نام : باشه عزیزم ما با تو دشمنی نداریم... فقط تو باید یه بار دیگه این عمارتی که ساختی رو آزمایش کنی بعدش برات یه سوپرایز داریم
+ آقا جان خانوم جان من سوپرایز نمی خوام فقط می خوام این آهن پاره هارو باز کنید...
- یه بار دیگه بگو باید چی کار کنیم بعدش با این پاسپورت و بلیطا خودتو مادرتو میفرستم اون سر دنیا برید برای خودتون زندگی کنید دیگه باهات کاری نداریم... قبول؟
+ تو از در مهربونی...
- هیس... هیچی نگو یه صدایی داره میاد
از زمان ربوده شدن محترمانه ی او توسط آن دانشجوی بی نام و دکتر صامت، دو هفته می گذشت و مادرش بارها عکس و نام سهراب زارعی را در روزنامه ها به عنوان گمشده به چاپ رسانده بود؛ به این ترتیب هر صدای مشکوک در اطراف آن سوله، سارقین را به وحشت می انداخت.
25 دقیقه بعد
- سلام مهندس نابغه... هوا چه طوره اینجا
+ ها... یعنی دیگه کاری بهم ندارین؟ خلاصم؟ اینجا کجاست؟
- آره چرا که نه آوردیمت جایی که قولشو دادیم بهت...
+ کی اومدیم... نکنه... نکنه خوابیم و داریم تو بازی گشت می زنیم
- آفرین پس بهت میگم مهندس واسه همین زرنگ بازیاته بچه جون... اینجا همون خونه و شهر و کشوریه که بهت قولشو دادم اگه بچه ی خوبی باشی و یه بار دیگه فرایند انجام این پروژه رو توضیح بدی زیر 24 ساعت با مادرت اینجا مستقر میشی
+ الان بگم؟ بخدا دیگه بریدم بسه... باید اسکنر های سیناپس مغزی رو روی شقیقه بزارید، بازی یا هر کوفت دیگه رو داخل مبدل واحد زمان بکنید بعدش طرفو بیهوش کنید تا ضمیر ناخودآگاهش کامل خالی باشه و بتونه سر زمان مشخص شده بیدار بشه تا تو کما نره... اگه دیر تر از زمان به هوش اومدن کارش تموم نشه یا زودتر ضمیرش رو خالی کنید، مغز برای همیشه بین بیهوشی و ضمیر ناخودآگاه گیر می کنه و مثل یه تیکه گوشت فاسد میشه
- مهندس داشتی خودتو سری قبل به کشتن می دادیا... حالا شدی یه بچه ی خوب!
تمام این اتفاقات در خواب کامپیوتری آن دو اتفاق افتاد اما در همین خواب هم با شلیک یک گلوله، به توقف فعالیت های مغز سهراب زارعی منجر شد و به هوش آمدن او مساوی با یک بیداری بی مفهوم بود؛ سهراب چشمانش باز بود اما مغز او خالی از هرگونه اطلاعات، درک و هویت بود.
+ بله... به هوش هست اما طبق چیزی که خودش گفت دیگه مغزش کار نمی کنه مثل یه مجسمه شده که نفس می کشه... حتما ما تا دو روز دیگه شما رو ملاقات می کنیم...
- ادامه این ماجرا بماند در جمعه ای دیگر
- می تونید این داستان رو از سایت تیله سافت، بخونید و یا از شنوتو بشنوید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
برنامه نویسی یاد نگیرید! جلسه ی ششم
مطلبی دیگر از این انتشارات
ژول ورنیسم : خواب سیاه - بخش هفتم
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیپ وب چیست؟