مشاور مدیریت محصول در کسب و کارهای فناورانه
سفر با قطار گردشگری، سفری دلچسب و تاریخی
تا حالا در مورد «#قطارگردشگری» چیزی شنیدید؟ #سفرنامه ما در «قطار گردشگری خط طلا» در ادامه این بخونید:
توضیح: این سفرنامه در حین سفر نوشته شده و مرحله به مرحله تکمیل شده. من هم ترجیح دادم تغییرش ندم که خواننده خودش رو همراه سفر احساس کنه.
ما به همراه همکارا می خواستیم یک سفر ۱روزه بریم که کم خطر و کم دردسر باشه (چون همه مون خانم بودیم). اینطوری شد که سفر با قطار گردشگری انتخاب شد. بلیط رو از تور گرفتیم اما گویا روی سایت رجا هم امکان خرید بلیط هست. کافیه مبدا رو تهران و مقصد رو سوادکوه و زوز رو ۵شنبه یا جمعه انتخاب کنید.
هزینه بلیط ۱۷۰ هزار تومن برای 7صبح تا 10شب است. البته به همراه صبحانه و میان وعده و نهار و ... (این که این هزینه می ارزه یا نه رو در ادامه باید ببینیم!) البته توی تعداد زیاد تخفیف هم کمی میدن. ساعت ۷ صبح از ایستگاه تهران سوار قطار شدیم. قطار اتوبوسی و بسیار تمیز بود.
در طی مسیر راهنمای سفر به صورت مداوم(کاملا مداوم ها! یعنی یه ول نکن واقعی!) درمورد چیزهایی که در مسیر هست توضیح داد. اول به سمت شهرری حرکت کردیم. راهنما گفت: شهرری به خاطر قدمت ۸ هزار ساله اش خیلی مهمه و گنج های بسیاری زیرش دفنه( و بعدش همه زدن زیر خنده، شاید به خاطر گنجی که جدیدا کشف شده)
فاینالی برک فست تایم، حدود ۱ ساعت بعد از شروع سفر:) . در همین حین از دشت ورامین گذشتیم و به کوه های گرمسار رسیدیم. به احترام شهر مادریام همه قیام کنند :)
یکی از کوه های گرمسار اسمش «اژدهاکوه» است. میگن: رستم کنار این کوه ها خوابیده بود، رخش بیدارش میکنه که پاشو اژدها اومده! رستم بیدار میشه اژدها رو میکشه و جاش رو کوه می مونه! مسئولیت راست و دروغش هم با گوینده :|
ساعت ۸:۳۰ به اولین توقف مون رسیدیم: ایستگاه بنکوه. اینجا زمان ساخت راه آهن ایستگاه مهمی بود که ازش به عنوان مرکزی برای ساخت راه آهن استفاده می کردن.
روی ریل ها آرم پهلوی حک شده، چون ما امکان ساخت ریل نداشتیم و به کشورهای دیگه سفارش میدادیم، میخواستیم مطمئن بشیم که ریل ها همون چیزیه که خودمون سفارش دادیم و سفارش بقیه رو بهمون ندادن.
راهنمامون می گفت: مخبرالدوله (تقاطع سعدی و جمهوری) سال ۱۲۸۴ یه کتاب نوشته که توش ۴عنصر پیشرفت کشور رو گفته: سیستم آموزش، ارتش منظم، سیستم قضایی مستقل و سیستم راه و راه آهن فراگیر. توی همون کتاب مسیری برای راه آهن پیشنهاد میده که همون مسیری میشه که ۱۰ سال بعد حدودا رضا شاه راه آهن رو بر اساسش تاسیس می کنه. ( پس اولا مخبرالدوله خیلی حالیش بوده، ثانیا برخلاف فکر عامه، راه آهن ایران هیچ ربطی به جنگ جهانی نداشته و قبل از اون شروع شده.) نکته جالب دیگه در راه آهن ایران هیچ وقت از زغال سنگ استفاده نشده کلا! اونایی که تو فیلم می بینین همش خارجه. ایران از ابتدا به خاطر منابع نفت و گاز تو قطارهاش از مازوت استفاده می کرده.
در ادامه از باغ های انار رد شدیم که با گل های قرمزش عالی بودن. اینجاها بود که دیگه رفتم یه کمکی کنم به آقای راننده که خستگیش در بره. (البته بقیه هم همین طور :)) )
تو ایستگاه فیروزکوه برای توقف فنی و سرویس بهداشتی «ساکن» ایستادیم و به سمت شورآب حرکت کردیم. از تونل گدوک رد میشیم که از بلندترین تونل های ایرانه. این تونل رو از دو طرف شروع به کندن کردن و وقتی به هم رسید دیدن فقط ۳ میلیمتر اختلاف ارتفاع داشتن! ۳هزارمتر تونل درسال ۱۳۱۵ ! باور کردنش واقعا سخته...
شورآب یه روستای کوچیک اما باصفا بود. یه پل قشنگ که استایلش توی این منطقه مشهوره، یه بازارچه محلی هم داره که بعد از راه اندازی همین قطار گردشگری به وجود اومده و از خوشمزگی خوراکی هاش نگم دیگه... آش دوغ زدیم،جوون شدیم و دوباره به مسیر ادامه دادیم. گل بادکنکی هم از بازارچه خریدم.
۱ساعت در شورآب بودیم و به سمت پل ورسک و «سه خط طلا» حرکت کردیم،دونه دونه خط های ریل رو گذروندیم،توی ایستگاه ورسک ایستادیم برای نماز و عکس از نمای پل. این پل افسانه زیاد داره، اما مسلمه که اولا ایتالیایی ها پل رو ساختن، ثانیا رضاشاه بمب گذاریش کرده بود اما معلومه که منفجرش نکرد.
بعد از ورسک و در راه سوادکوه نهار سرو شد. مزه اش خوب و کاملا قابل تحمل بود. یه کلیسا هم تو مسیر بود که کوچکترین کلیسای جهانه (اینطور میگن)، حدود 3متر مربع. سقفش سفیده و توی تصویر مشخص کردم. اسمش کلیسای «سنت باربارا»س که الهه نگهبان کارگرهاس. من رو خیلی به فکر فرو برد...
به انتهای مسیر رسیدیم، سوادکوه. یک ساعتی تو ایستگاه و اطرافش گشتیم و پل دوآب که خیلی قشنگ بود رو دیدیم. راستی میدونید چرا به سیستم تغییر مسیر قطار میگن «سوزن»؟ چون سو(جهت) قطار رو مشخص می کنه (و هیچ ربطی هم به سوزن دوخت و دوز نداره) از اینجا به بعد در مسیر برگشتیم.
تو مسیر برگشت قرار بود توی ایستگاه سیمین دشت بگردیم و عصرونه بخوریم که بارون شدید بود و نشد. به جاش دوباره ایستگاه بنکوه ایستادیم و عصرونه خوردیم. و دیگه واقعا داریم برمی گردیم!
راستی اگر دوست دارید این سفر رو برید اولا پیشنهاد می کنم دسته جمعی برید که حوصله تون سر نره تو راه، دوما میتونید از ریل رو هم بلیط بگیرید: http://Railro.ir ما دیگه داریم میرسیم تهران. سفر خوبی بود و ما که واقعا خوشمون اومد. تا سفرنامه ای دیگر درود و دو صد بدرود.
ممنون از شرکت خوبمون «صبا ایده» که با فرستادن ما به این سفر حالمون رو خوب کرد. اگر یه روزی پیشنهاد همکاری از صبا ایده بهتون شد، آب دستتون بود زمین بذارید و بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است. :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
سفر به جنگل لفور؛ طراوت رو حس کن!
مطلبی دیگر از این انتشارات
سفر عجیب ما به مرداب هسل
بر اساس علایق شما
نامه ی صد و هفده ( منه نگران )