من دهه شصتیم؛ لیسانسم مهندسی کامپیوتره ،۵ سال فریلنسر بودم و ۱۰ سال کارمند و ۵ساله که سفالگرم. اینجا میخوام راحت و بی نقاب بنویسم؛ پیج اینستام: parnian.travel
بهار ۱۴۰۳
ابتدای سال تصمیم گرفتم سال جدید را پر انرژی شروع کنم . همان اوایل سال تنهایی رفتم سفر و کنار دریا با خودم عهد بستم که بهترین سالم را خودم رقم بزنم و نگذارم قضاوت دیگران یا حتی نگاه و نظرات آنها تاثیری بر کیفیت زندگی و تصمیماتم داشته باشد.
همان تعطیلات عید رفتم شمال و شب پیش دوستم ماندم . همان شب جاده یکطرفه شد و من مجبور شدم صبح خیلی زود برگردم و در راه برگشت اقیانوس ابر بی نظیری دیدم و حسابی کیف کردم .
بعد از عید کوره جدید سفارش دادم و بعد هم اردیبهشت ماه کوره را به کارگاه جدیدم بردم ، کارگاهی مستقل و بزرگتر از کارگاه فعلی… بعد هم شریکم از فروشگاه رفت و مجبور شدم خودم به تنهایی مسئول فروش و تامین محصول برای غرفه شوم. بازار فروش در کل خیلی سرحال نیست اما باز هم بد نیست و خدا روشکر امورات آرام آرام دارد پیش می رود.
کلاسهای طبیعتگردی همچنان روزهای زوج برقراره و سه تا سفر و بازدید بسیار عالی در کنار بچه ها داشتیم؛ یکی دو تا سفر باحال هم این مدت رفتم که در کنار سفرهای موسسه طبیعت ، حسابی حالم را خوش کرده و حس آزادی سالهای گذشته را دوباره در من زنده کرد . سفر به منطقه توران با شهاب چراغی و سفر کمپی چالشی باحال با حسین ابراهیمی که واقعا قدر لحظه لحظه ش رو می دونستم.
حدود یک ماهی هم بخاطر سفر مادرم، نقش خانه داری و خرید و آشپزی خانه پدری به نقشهایم اضافه شده و راستش به این نتیجه رسیدم زندگی مستقل آنقدرها هم ساده نیست و قطعا بعد از ازدواج هم قرار نیست خیلی به آدم خوش بگذرد 😄 بخصوص اگر مجبور باشی چندین کار را باهم جلو ببری ...
بعد از جنب و جوشهای زیاد در بهار احساس می کنم کمی به استراحت نیاز دارم و شاید سفری تازه را برنامهریزی کنم . منتظرم که تجهیزات جدیدی که سفارش دادم برسد و کمردردم که بعد از اسباب کشی شدت گرفته بود آرامتر شود تا یک سفر باحال که سالها دنبالش بودم را در تیرماه بروم .
بنظرم بعد از گذراندن دوران تاریکی که فیلتر خاکستری افسردگی روی نگاهم بود امسال حس و حالم خیلی بهتر شده ، مثل گذشته تلاش خارج از توانم نمی کنم ، وضعیت مالیم به ثبات خوبی رسیده و احساس می کنم دوباره با زندگی سازگار و شادم . فضای مجازی کم میرم ، معاشرتهام همچنان محدوده ، با پسرها هم فعلا کاری ندارم و خودشون میان و خودشون هم میرن😅😄
از تک تک لحظاتم دارم لذت می برم ، کوه و استخر میرم ، ماساژ می گیرم، کافه گردی و پیاده روی و خریدهای کوچک لذتبخش دوباره شروع شده و مهمتر از همه ماه تولدم نزدیکه و حسابی میخوام به خودم حال بدم . بنظرم به لطف خدا تابستان فوق العاده ای در راهه …🤩🙌♥✌️
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولین سفر دخترونه
مطلبی دیگر از این انتشارات
واگویه سوم " واگویه اندر غم خداحافظیهای بی پایان"
مطلبی دیگر از این انتشارات
سفرنامه(اصفهان۱)