چالش ۴۰_۷
واقعا وقت سفر چالش رفتن کار سختیه ولی خب نمیشه بخاطر یه کار بقیه چیزها رو رها کرد.
از قبل تصمیم گرفته بودیم بریم سد طالقان که در لحظه آخر پشیمون شدیم و برنامه از سد طالقان به سیابیشه در جاده چالوس تغییر پیدا کرد. من این حالت انعطافپذیری در همراهانم رو دوست دارم.
بچهها از تهران اومدن و شب رو با هم بودیم تا بتونیم از کرج زودتر حرکت کنیم.
نمیخوام زیادهگویی کنم پس یهو میرم قسمت مهم و دوستداشتنی این سفر...
وقتی رسیدیم سیابیشه هوا مثل همیشه (همیشههایی که من از سیابیشه تو اون حالت خنک و مه گرفتش دیدم) عالی بود. خیلی اتفاقی یکی از جادههای فرعی رو انتخاب کردیم و وارد مسیر جدید شدیم.
کنار رودخونه کمی گرم بود. چند خانواده محیای رفتن بودن. پر از سنجاقک بود، واقعا خیلی زیاد بودن. پرسوجو کردیم و فهمیدیم اگه همین مسیر رو ادامه بدیم به روستای "دِلیر" میرسیم.
جاده شیب نسبتا تندی داشت. همینطور بعضی جاها چاله چاله شده بود. ولی اونقدرا بد نبود که نشه به مسیر ادامه داد. پس رفتیم.
کمکم خنکی بیشتر و بیشتر میشد. چله تابستون و اون هوا خود بهشت بود.
جاده پیج در پیچ میپیچید و ما هم خوشحال از اینکه جای بکرو خنکی رو برای سفر پیدا کردیم. تا در نهایت به منطقهای به اسم "الیت" رسیدیم. و اونقدر زیبایی داشت که ما رو نگهداره و ما موندگار در الیت شدیم.
برای ناهار کنار رودخونه کمپ کردیم. انگار وسط تابلوی نقاشی بودیم. مرتع، گلهی اسبها، دامهای در حال چرا، گوه و صخره و هوای مه گرفتهی جنگل، رودخونه و گلهای بهاری کنارش...
واقعا نمیدونم چی بگم که حق مطلب رو ادا کرده باشم.
طبیعت برای من در بهترین حالت ممکن خودش بود و دلبری میکرد. اونقدر که واقعا به قدر خوابی گذشت و تموم شد.
بعد ناهار پیادهروی کردیم و زبان خوندم. وسایل رو جمع کردیم و رفتیم سر تپهای که جای کمپ کردن بود و گروههای زیادی اومده بودن.
بگذریم از سر و صدا و چیزهای رایجی که در اغلب کمپها هست.
مه همه جا رو پوشونده بود جوری که خیلی سخت میشد دید.
رطوبت بشدت بالا بود و تا صبح بشه دیگه تقریبا خیس آب بودیم. تا چادر برپا شد پریدم توش و ورزش کردم. من خواب خوبی داشتم نسبت به همسفران دیگه و صب هم کمی پیادهروی تو اون مه غلیظ حسابی حالمو جا آورد.
کالری دریافتی روزم ۱۵۰۰ و پروتئین ۱۲۰ گرم بود.
خوردن آب واقعا سخت بود. مجبور بودم مدام دستشویی پیدا کنم. تمرکز برای انجام کارهای چالش هم همینطور...
روز هفتم✅️
مطلبی دیگر از این انتشارات
این شهرو مثل کف دستم می شناسم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
روایاتی از روستایی در سایه سار دماوند؛ نیاک
مطلبی دیگر از این انتشارات
کولهام را سبک میبندم.