چرا رمز ارزها ارزش دارند؟ [قسمت یکم]


مکالمه‌ی بین اولین پرداخت‌کننده‌ی بیت‌کوین و دوستش
مکالمه‌ی بین اولین پرداخت‌کننده‌ی بیت‌کوین و دوستش


نطق پیش از دستور :)

در تب بازار کریپتوکارنسی‌ها، تصمیم گرفتم تا متنی بنویسم که دیدگاه‌های خودم در باب ساز‌و‌کار خلق ارزش را به زبانی ساده، و مفهوم برای عقل عرفی بنگارم.
این نوشتار بخشی از یک ایده‌ی بزرگتر است که من آن را «چهارچوب زمان کشسان» می‌نامم. چهارچوب زمان کشسان، تلاش من برای ایجاد یک چهارچوب یکتا برای توضیح، محاسبه و پیش‌بینی طیف وسیعی از مفاهیم اقتصادی مانند «تولید، اشتغال، عرضه/تقاضا، تورم/رکود، جریان‌های نقدینگی و...» است.

در تمام مدل‌های ارزش‌گذاری با مشکل تسلسل و دور دست به گریبانیم؛ یعنی اگر بپرسیم ارزش اتریوم چقدر است، میگویید فیلان دهم بیتکوین، ارزش بیتکوین چقدر است؟ فلان مقدار دلار؛ اما دلار هم ارزشش بسیار متغیر است، اشکال ندارد، در یک گام دگر ارزش آن را به طلا تبدیل می‌کنیم!

اما آیا هر نوسان قیمت طلا به دلار، ناشی از کاهش یا افزایش ارزش دلار است یا خود طلا نیز نوسان دارد؟

اینجاست که اقتصاددانان با پاسخ سر دستی «ارزش نسبی است و حاصل و عرضه و تقاضا و...» مغزهای علوم انسانی زده خود را ارضاء می‌کنند! و از این سطح دیگر جلوتر نمی‌روند.

یک مهندس به آن چیزی که یک علوم انسانی می‌گوید «نسبی!» می‌گوید «دارای ضریب خطا یا دارای متغیرهای درگیر چرخه‌ی بازخورد مثبت و منفی!» به نظر من، علوم انسانی‌ها چون با مسائلی مانند برآنش یا احتمال و متغیرها برهم اثرگذار در ریاضیات و علوم مهندسی آشنا نیستند، گمان می‌کنند مهندسی در توضیح مسایل نسبی و غیر قطعی ضعف دارد! حال آنکه بی‌شک ضعف در مدل فکری علوم انسانی است.

من عمیقا معتقدم که اقتصاد خود به‌ذات قابلیت فرموله شدن را ندارد؛ اما ما می‌توانیم صرفا در مقوله ارزش‌گذاری با روش‌های ریاضی از شر «تسلسل در ارزش‌گذاری» رها شویم و به جهانی برسیم که همه چیز قابل ترجمه به واحدی نسبتا با ثبات بنام «عمر [البته در تعریفی خاص و تکنیکال]» است.

این ایده بیش از ۵ سال است که در ذهن من بصورت محو و تقریر نیافته قرار دارد، تا اخیرا تصمیم گرفتم بنیان‌های ریاضیاتی آن را در طراحی یک مدل تعیین کف ارزش دلاری بیت‌کوین [مدل RZO Floor که در زمان نگاشتن این مقاله هنوز قصدی برای انتشار عمومی آن ندارم] به کار بگیرم!
نتیجه فوق العاده بود! دقیق‌تر از مدل‌های محبوبی مانند S2F یا CVVD در بک‌تست‌های کور به دیتای چارت، در پیش‌بینی سطوح کف قیمت در بازه‌های بلند‌مدت کارایی نشان داد! با اینکه هنوز با تمامی ابعاد «چارچوب زمانی کشسان» به دلیل محدودیت‌های تریدینگ ویو و البته سواد برنامه‌نویسی من، منطبق نشده بود.

پس بر آن شدم تا این دیدگاه را به ساده‌ترین زبان ممکن، به رشته‌تحریر در آورم. تا در خلال نگاشتن آن به زبانی ساده، بتوانم گره‌های ذهنی خود را باز کنم و به آن سر و شکلی ملموس‌تر بدهم. که همانا آدمی در خلال تلاش برای فهماندن، به عمیق‌ترین فهم‌ها و کشف‌هایش را خواهد رسید. [انشاالله صرفا جهت رفع استثنا ز خویش :)]

فعلا این شما و این بخش اول...


سفری در یافتن مفهوم ارزش، ارزش چیست؟

من اینجا قرار نیست یک پاسخ کوتاه و کنکوری به شما تحویل دهم. مدتی است دل‌مشغولی‌ام مطالعه‌ی مدل‌های ریاضی برای ارزش گذاری دارایی‌ها و مدل‌های تعیین ارزش ذاتی سهام است.

من معتقدم پاسخ هر سوالی را می‌توان در ریاضی پیدا کرد و اصولا همه‌ی علوم بدون ریاضی مهملات هستند. اما برای ساخت یک مدل ریاضی خوب باید ابتدا مفهوم و چیستی موضوع را از همه‌ی جهات خوب درک کرد وگرنه ریاضیات شما را در توهمی از اعداد غوطه‌ور خواهد ساخت. این نوشتار بیانی ساده و داستان‌وار از سفر ذهنی من برای یافتن «چیستی ارزش» است. به نظرم مطالعه‌ی آن به عموم افراد کمک خواهد کرد تا درک عمیق‌تری از مفاهیم اقتصادی داشته‌باشند.



۱. بازگشت به نقطه‌ی صفر

ارزش چیست؟

اول باید بفهمید ارزش چیست. تعاریف زیادی برای ارزش وجود دارد که بازگویی آن‌ها کمکی نمی‌کند! من یک تعریف شخصی از ارزش دارم که به نظرم خیلی ملموس است :

ارزش چیزی است که شما حاضرید در ازای آن، بخشی از عمر خود یا دیگران در اختیار خالق ارزش قرار بدهید.

شاید کمی عجیب به نظر برسد، اما چند پاراگراف جلو‌تر به یکی از بدیهیات برای شما تبدیل خواهد شد. فرض کنید شما یک نوشابه لازم دارید. فرد دارنده‌ی نوشابه ممکن است درخواست‌هایی در ازای نوشابه مطرح کند، مثلا:

  • ۵۰۰۰ تومان پول به من بده.
  • با ماشینت من را تا خانه برسان.
  • فردا برو برایم یک نوشابه مثل همین بخر.

خوب شما هر کدام از گزینه‌های بالا یا هر گزینه‌ی متصور دیگری را که انتخاب کنید. در عمل مقداری زمان (عمر) در اختیار فرد دیگر گذاشته‌اید.

چگونه؟ فرض کنید ۵۰۰۰ تومان پول به او بدهید. شما یا بابت به دست آوردن آن پول شخصا مدت زمانی را کار کرده‌اید. یا این پول حاصل عمر فرد دیگری است (مثلا پدر شما). حتی اگر پول حاصل سود بانکی سپرده‌ی شما نیز باشد. آن مبلغ سود از محل بازپرداخت اقساط وام‌های دیگران (که برای پولشان کار کرده‌اند یا...) به شما پرداخت شده است.

فکر نمی‌کنم یافتن ربط گزینه‌های بعدی با مفهوم عمر خیلی سخت باشد :)




خلق ارزش چیست؟

وقتی ارزش را معادل عمر یا زمان تعریف می‌کنیم. لاجرم باید خلق ارزش را هم معادل خلق زمان در نظر بگیریم. اما مگر می‌شود زمان خلق کرد؟ بله و از دو طریق این قضیه ممکن است.

  1. تولید ابزار (tool)
  2. توسعه‌ی روش (method)

برای درک این موضوع باید یک سفر به حدود ۲۰۰ هزار سال پیش در آفریقا برویم، به زمانی که روز ۲۴ ساعت بود!

این عکسو چون باحاله گذاشتم :) دیگه انقد شونگول نیستی که فک کنی آدما اون زمان برای دایناسورا استخون پرت میکردن!
این عکسو چون باحاله گذاشتم :) دیگه انقد شونگول نیستی که فک کنی آدما اون زمان برای دایناسورا استخون پرت میکردن!

اینجا جنوب نیجریه است و ما در بین بیشه زارها دسته‌ای از انسان‌های شکارچی-گردآورنده را می‌بینیم که به جز ساعات خواب، باقی روز مشغول شکار، جمع کردن میوه و گیاه، خوردن غذا و فرار یا درگیری با سایر حیوانات هستند. تا اینکه روزی یکی از این دوستان باستانی، بازی را برای همیشه عوض کرد. این عزیز اولین خالق زمان بود. ( از این به بعد به این دوستمون میگیم اکرم که نام بدون‌جنسیت هست کسی نمیگه چرا مخترع زمان رو مرد گرفتی یا زن! )

اکرم بصورت تصادفی متوجه شده بود اگر ساعت خاصی به کنار برکه برود با دسته‌ی پرنده‌های تشنه‌ای مواجه می‌شود که خسته از گشت در دشت به برکه پناه آورده‌اند. شکاری در دسترس، ساده و کافی!

با کشف این روش جدید. اکرم ۴ ساعت از روز رو بیکار می‌شد. زیرا زمان یافتن شکار و غذا با اطلاع از این موضوع تقریبا صفر شده بود. دیگر روز برای اکرم ۲۴ ساعت نبود! انگار اکرم ۲۸ ساعت زمان داشت.

اگر هنوز گیج هستید، فرض کنید شما در روز فقط می‌توانید، بخوابید، غذا پیدا کنید، بخورید و از خودتان دفاع کنید. اگر مشکل یافتن غذا رفع بشود. و شما در زمانی که غذا پیدا می‌کردید. بیشتر بخوابید. مانند این است که در زمان خواب بدلی از شما مشغول یافتن غذاست! می‌توان فرض گرفت روز شما بلند‌تر شده است!

تا قبل، اکرم اگر حشره‌‌ای را هم پیدا می‌کرد [می‌بوسید میذاشت روی چشم، بعد] می‌خورد! چون هیچ تضمینی وجود نداشت چند روز بعد را گرسنگی نکشد! اما الان خیالش از مشکل گرسنگی راحت است.

اکرم صبح روز بعد از خواب بلند می‌شود. گیج است! کاری برای انجام دادن ندارد! برنامه روز او واضح بود. خواب، یافتن شکار، خوردن شکار، و گاهی هم فرار و دفاع :)

دیگر نیازی به یافتن شکار نبود. تا گرم‌تر شدن هوا که پرنده‌ها جمع می‌شدند هم زمان زیادی مانده. تا غذا نباشد خوردنی هم در کار نیست. اگر به شکار نرود فعلا خطری هم تهدیدش نمی‌کند. او به معنای واقعی تا گرم‌تر شدن هوا هیچ کاری نداشت! لحظاتی جادویی که نامی برایش نمی‌شناخت! او در خلأ شگفت‌انگیز بطالت قرار داشت.

//یه خورده از اینجا لحن رو ادبی کنیم حال میده :)

بودن در بطالت خلاقیت را خلق می‌کند! وقتی کاری برای انجام نداری چیزهای جدید را امتحان می‌کنی. در یکی از همین لحظه‌های باطل، اکرم، خیره به برکه در حالتی غوطه‌ور و با ذهنی خالی، سنگی سیاه را ساعت‌ها بر سنگ بزرگی که بر آن نشسته است می‌کشید و با صدای سایش سنگ‌ها به خلسه‌ی خود آهنگ می‌داد. که ناگهان با بریده شدن دستش به خود ‌می‌آید. خیره به مخلوق خون آلودش لبخند می‌زند و در پس ‌زمینه پرنده‌هایی که آرام در موعد مقرر در قتله‌گاه فرود می‌‌آمدند. به غزال ذولقوسینی چشم دوخته بود که لختی در کنار برکه آسوده بود. (بصورت خلاصه اولین ابزار رو اختراع کرد)

//پایان لحن ادبی

اکرم باز هم زمان بیشتری خلق کرده بود. تا قبل اگر کسی غزالی را هم شکار می‌کرد. خوردن آن بدون آنکه پوست‌کنده شود و تکه‌تکه شود دشوار و زمان‌بر بود. اما اکنون با محصول جدید اکرم این امکان فراهم بود اما هنوز کسی خبر نداشت...




آموزش، اهرمِ خلقِ ارزش

اکرم زمان زیادی داشت. اما هم‌ قبیله‌ای هایش از طلوع‌آفتاب تا زوزه‌ی گرگ باید مثل سگ کار می‌کردند. در ابتدا به این فکر بود که پرنده‌های بیشتری بگیرد تا با دوستش باران در کنار آتش بخورند و از شکارهای قدیم تعریف کنند. ولی یک مشکل وجود داشت!

اکرم اگر قرار بود اندازه‌ی دو نفر غذا فراهم کند حتی با روش و ابزار جدید مجبور بود بخش زیادی از زمان اضافی‌ای که خلق کرده را دوباره صرف شکار کند. در همین فکر بود که ندایی آسمانی به او گفت :

«خوب خره بهش آموزش بده اینایی رو که بلدی! خودش میره شکار میکنه! اونوقت جفتتون بیکارید بشینید تو وقت اضاف غیبت کل قبیله رو بکنید»

قبل از بوجود آمدن پول و حتی نظام‌مند شدن داد‌و‌ستدِ کالا، آموزش تنها روش انتقال ارزش بوده است.
اکرم حتی اگر می‌خواست در عوض دادن مازاد غذایش به دیگران از آن‌ها چیزی بستاند. هم‌قبیله‌ای‌هایش هیچ چیز بیشتر از اکرم نداشتند! (در این مثال همه‌ی قبیله را در لحظه‌ی اول برابر گرفتیم) اول باید آن‌ها هم روز‌هایشان طولانی‌تر می‌شد. تا بتوانند در لحظات بطالتشان چیزهایی کشف‌کنند تا باعث خلق مازادی شود تا بتوانند داد و ستد کنند!

اکرم نمی‌توانست منتظر بماند تا شاید آن‌ها هم تصادفی رازی جدید برای یافتن غذا پیدا کنند. خودش دست به کار شد! اکرم اولین آموزگار تاریخ شد. اولین اهرم خلق ارزش.

// سلامتی‌ همه معلما به جز نریمان دیلمی!

این سنگ‌نگاره توسط یک باستان‌شناس معتبر ژاپنی بر سر در غار محل سکونت اکرم پیدا شد
این سنگ‌نگاره توسط یک باستان‌شناس معتبر ژاپنی بر سر در غار محل سکونت اکرم پیدا شد


با آموزش دیدن، افراد قبیله قادر خواهند شد تا با زحمت کمتری غذا فراهم کنند. حال دیگر روز هیچ‌کس ۲۴ ساعت نیست. اکرم فقط باید منتظر می‌ماند تا جادوی بطالت بر باقی اعضای قبیله هم اثر کند. تا آن‌ها هم چیزی کشف کنند، که زمان بیشتری خلق کند!


//فعلا اکرم و باران رو تنها می‌ذاریم :) بعدا دوباره بهشون برمی‌گردیم.




۲. دارایی چیست؟

مانند همه‌‌ی مفاهیم دیگری که درباره‌ی آن‌ها مطالعه‌ کرده‌ام. از این مفهوم هم من یک شناخت شخصی دارم. (به قول داداشای طلبه‌مون کاری به تعاریف دیگری که ناقض یا شامل یا جزئی از تعریف من باشند ندارم. و همه‌ی آن‌ها در مقام خود محترم‌اند تعریف من نتیجه‌گرا است نه فلسفی و بعضی از ملاحضات غیر موثر رو بخاطر ارزش عملیاتی این تعریف نادیده گرفتم)


برای فهم بهتر مفهوم دارایی، بهتر است ابتدا «دارایی شخصی» را بشناسید. سپس می‌توانید آن را تعمیم بدهید.

دارایی شخصی:
هر چیزی که شما اختیار کاملِ نگه داشتن یا دادن آن به دیگری را داشته‌باشید. و حداقل یک نفر در جامعه‌ی در دسترس شما وجود داشته باشد. که از این اختیار درباره‌ی آن چیز خاص محروم باشد و تمایل به کسب این اختیارات داشته باشد. دارایی شخصی محسوب می‌شود.

تعریف بالا کمی خشک و خط‌کش قورت داده است اما بسیار جامع است. با چند مثال کمی قضیه را نرم تر میکنیم :

  1. آیا برج میلاد دارایی شخصی من است : خوب من اختیار کامل نگه داشتن یا دادن برج میلاد به عنوان هدیه ولنتاین را ندارم. شرط اول نقض شد. پس برج میلاد دارایی من نیست (البته این که سندش رو دو دستی رو بالشت مخمل نمیفرستن در خونم از کم لطفی و قدرنشناسی مسئولینه)

۲. آیا هوای درون اتاق دارایی شخصی من است : خوب هوای درون اتاق را می‌توانم با پوشاندن تمام محفظه‌ها کاملا تحت اختیار خودم نگه دارم. حتی می‌توانم به عنوان هدیه ولنتاین هوای اتاق بدهم! (به خودم مربوطه) اما آیا حتی یک نفر در جامعه‌ی قابل دسترس من وجود دارد که اتاقش هوا نداشته باشد؟ پاسخ منفی است. پس هوای اتاق من یک دارایی شخصی به حساب نمی‌آید.

۳. آیا کلیه‌ی من یک دارایی است : خوب هم اختیار نگه داشتن و دادنش به دیگری را دارم. هم حداقل چند نفر توی بخش پیوند اعضا وجود دارند که از داشتن کلیه محروم‌اند. پس کلیه‌ی من یک دارایی است.

۴. این تعریف بسیار جامع و کار راه انداز است. چیزهایی مثل : شیرمادر، اسپرم، تخمک، اعضای بدن، حتی آرامش‌درونی (درصورتی که بتونید به بقیه اهدا کنید) در این تعریف دارایی‌شخصی محسوب می‌شوند. این تعریف وجود بازارهایی مثل اهدای تخمک یا اسپرم و یا دلیل کمک‌مالی افراد به گوروها یا اساتید عرفان را توجیه می‌کند.

حالا تعریف دارایی

دارایی چیزی است که حداقل بتواند دارایی‌شخصی یک فرد یا گروهی از افراد جامعه باشد.

ابتدا باید بدانید که تعریف دارایی یک تعریف جامعه‌شناسی است تا اقتصادی یا مالی. یعنی قبل از اینکه بگویید آیا فلان چیز دارایی است. باید بگویید در گستره‌ی کدام جامعه؟ تعریف دارایی بدون تعریف دارایی شخصی ناممکن است. و تعریف دارایی شخصی بدون دانستن اینکه شخص در کدام جامعه قرار دارد.

جامعه یک مفهوم لزوما جغرافیایی یا تاریخی یا قومیتی نیست. در اصل هر گروه نسبتا بزرگ از آدم‌ها که با ویژگی‌هایی مشخص قابل تمایز هستند را جامعه می‌نامیم (یاد کتاب مدنی افتادم). هر فرد می‌تواند عضو چندین جامعه باشد. (مثلا من جزء جامعه‌ی شیرازی‌ها هستم، جزء جامعه طراحان هستم و...)

طبق معمول با چند مثال توضیح می‌دهم چگونه می‌تواند یک چیز در جایی دارایی و در جای دیگر دارایی نباشد:

  • مثلا صدف‌ها و گوش ماهی‌هایی که در لب رود و دریا به وفور یافت می‌شوند. در جامعه‌ی کودکان تهرانی یک دارایی است. که ممکن است ارزش مبادله یک اسباب بازی را داشته باشد. ولی برای بچه‌های جنوب کمتر از کوسه اصلا دارایی نیست! (اینا چیه کا! میخوای بدم زیر گوش‌ماهی دفنت کنن؟)
  • مثلا «NFT»ها در جامعه‌ی عاشقان و فعالان تکنولوژی یک دارایی است ولی در جامعه بومیان ساکن در جزایر اطراف «پاپوا گینه‌نو»، مدفوع گاو دارایی محسوب می‌شود اما «NFT»... [را در آن‌جا تنها می‌توان با روغن نارگیل چرب کرد و گذاشت گوشه تاقچه]


دارایی اشتراکی

دارایی اشتراکی یعنی؛ همان اختیارات و شروط دارایی شخصی، برای یک گروه قابل تعریف باشد. یا به بیان دیگر، تمامی اعضای یک گروه، اختیار و توان تصمیم گیری برای نگه‌داری و دادن یک دارایی به دیگری را داشته باشند.

دارایی‌های اشتراکی دارایی‌هایی هستند که شما نمی‌توانید به وضوح مشخص کنید، میزان سهم از منفعت یا اختیار هرکدام از اعضای جامعه‌ی مالکانش به چه اندازه است. و حتی دقیقا نمی‌توان مشخص کرد کجا گروه مالکان تمام می‌شود و کجا شروع می‌شود. (درد نداره که، مثال می‌زنیم!)

منابع نفتی ایران یک دارایی اشتراکی است. شما به عنوان یک ایرانی نمی‌توانید با قاطعیت بگویید چقدر از نفت متعلق به من است. یا واقعا نمی‌توان میزان اختیار هر فرد در تصمیمات نفتی را مشخص کنید. از یک رای دادن ساده تا شرکت در یک جنبش سیاسی یا تحصیل در زمینه‌ی اکتشافات نفتی یا کار در صنایع مرتبط نفتی همه نوعی تصمیم‌گیری ناخود‌آگاه درباره‌ی آینده‌ی این دارایی است.

دارایی اشتراکی یک مجموعه‌ی گِشتالت است.

مجموعه‌ی گِشتالت، مجموعه‌ای است که حاصل جمع جبری اجزایش نیست.
به زبان ساده‌تر شما نمی‌توانید با مطالعه و بررسی اجزاء و روابط بینشان چیزی درباره‌ی کلیت مجموعه متوجه شوید. مثلا کلونی مورچه یک مجموعه‌ی گشتالت است، شما حتی اگر بتوانید تمام مورچه‌ها را جداگانه بررسی و مطالعه کنید نمی‌توانید چیز زیادی درباره‌ی کلونی مورچه بفهیمید! برای فهم کلونی مورچه باید خود کلونی را مانند یک موجود زنده فرض کرد و مطالعه نمود.

کشورهای پیشرفته‌تر سعی می‌کنند تا حد امکان دارایی‌ها را شخصی کنند. مثلا منابع نفتی را به شرکت‌های واگذار می‌کنند. چون در این صورت مجموعه‌ی مالکان از یک حالت ابری و نامشخص خارج و میزان سهم و اختیار هر فرد مشخص می‌شود. مالکان می‌توانند در یک مکانیزم قابل اندازه گیری‌تر و مشاهده‌پذیرتر تصمیم گیری کنند.


مثال دیگری از دارایی اشتراکی

خانه در کره‌ی شمالی یک دارایی اشتراکی است. یعنی شما نمی‌توانید با قاطعیت بگویید هر شهروند کره‌ی شمالی چقدر از مساکن سهم دارد یا چقدر درباره‌ی مسکن اختیار تصمیم‌گیری دارد.
فردی ممکن است بگوید مسکن مربوط به دولت است و مردم کاملا بی‌اختیارند. اما من می‌گویم آیا فرمانده‌های ارتش با کارگران صنایع فلز به یک میزان بی‌اختیارند؟ اصلا نمی‌توان درباره‌ی مفهوم سهم و اختیار و نقش اجزاء در دارایی‌های اشتراکی سخن گفت.

الان یعنی دارم میگم کمونیسم بده؟ والا من در این مورد اینجا نظری نمیدم! فقط میگم مارکس خیلی مرد فداکاری بود. تمام اشتباهاتی که ۱۰۰۰ اندیشمند در طول چند قرن می‌تونستند بکنند این آقا تو یه مانیفست انجام داد. کلی روش اشتباه کشف شد. وگرنه تا الان داشتیم اشتباه می‌رفتیم. روحت شاد مرد.

خوب که چی حالا؟

مواردی که گفته شد فعلا مقدمه بود :) و باید منتظر پارت‌های بعدی باشید. ولی تا الان شما یک تعریف کاربردی تر از ارزش و خلق ارزش بر اساس معیار زمان بلدید. من بعدا به شما نشان خواهم داد چگونه می‌توان زمان را به عنوان یک واحد با ارزش ثابت برای ارزش‌گذاری هر دارایی استفاده کرد (بر اساس مدلی که من اسمشو میذارم اثبات عمر بر باد رفته).

و همچنین در تعریف جدیدی از دارایی متوجه شدید که تصمیم گیری درباره‌ی سرنوشت بعضی دارایی‌ها را می‌توان بر اساس مطالعه‌ی اجزاء بهتر انجام داد (مثلا می‌توان بر اساس اسناد مالی و سیاهه‌ی دارایی‌ها و فعالیت‌های یک شرکت درباره‌ی سرنوشتش نظر داد) اما نمی‌توان با مطالعه‌ی خلقیات کابینه‌ی نفت یا تصمیم‌های شرکت‌های مشتقات نفتی درباره نفت ایران نظر خاصی داد. باید کل صنعت نفت را یک موجود واحد در نظر گرفت و براساس کلیت آن شاخص سازی و تصمیم گیری نمود.

این داستان ادامه دارد، اگر خدا بخواهد :) ...