ابرها گریه می کنند


صدایی بگوش می رسد، انگار یک ارکستر در حال اجرا آهنگی آشنا بود.دوان دوان خود را به پشت پنجره رساندم.رهبر ارکستر قطرات آب را با نوازندگی ابرها بر تن خاکها می زخماند.

تمام شهر تماشاگر این اجرای فرق العاده هستند.این همان آهنگ قدیمی است که اسمش باران است.

خیلی هیجان انگیز بود، بی معطلی خود را گرمانه پوشانده از خانه بیرون زدم. اه... این زیباترین بویی بود که تا به حال شنیده بودم.این همان بویی است که از در هم آغوش گرفتن تن باران توسط خاک شنیده می شد.

انگار لیلی مجنون سال هاست که در ساحل آغوش مجنون لنگر نیانداخته؛ اینجا بود که به دلتنگی این هوا پی بردم. این قلم، حس و حال یک عاشق را مشکی تر می کند.

های ، ...افسوس... آخته خش خش خورد شدن برگان پاییزی در زیر پای عابران، این نوا را بهار کتاب زندگی دیدنی تر می کرد.


روزگارتان بارانی«سجاد شکاریان »