پادکستی در مورد ارتباط سینما با زندگی روزمره خودمون و تاثیرش در توسعه فردی.
4- شرقی غمگین(2) (آینده بشریت و فیلم Dune)
https://virgool.io/Utopia-podcast/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AA%D9%84-%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-dune-tdy63miixsmm
راجعبه فیلم فکر کنم مفصلتر صحبت کردیم. باز هم من اینجا لازمه یادآوری بکنم که تا به الان هر چه که گفتیم اسپویل نکردیم. اصلا از اون فیلمهاییه که نمیشه اسپویل کرد. پیچیده نیست ولی چند نفر خاندان دارن با هم جنگ میکنن. اسپویل نداره که. خب بریم سراغ یه سری مفاهیمی که توی فیلم وجود داره. مفاهیم که خیلیها راجعبهش خیلی بحثایی شده و قراره بیشتر هم بشه. مهم ترین چیزی که توجه ما رو جلب میکنه تو این فیلم به نظرت چیه؟ کلا.
ببین من چیزی که برای من خیلی بُلد بود این بود که اقتباس کردن از زمان گذشته و حال و آینده رو اونطوری تصویر کردن از جمله اینکه راکس یه ریپریزنت هست از خاورمیانه، آتریدیز یه ریپریزنته دنیای غرب و حتی اون سیارهی هارکوننها انگار یه جورایی همون نازیها بودن. بازیگرانشون هم اکثرا آلمانی بودن اتفاقا. یه نقدهای متفاوتی راجعبه همین شده که دوکهای آتریدیزها، دوک لقب اشرافی انگلستانه و آتریدیزها نمادی از انگلستانن. در مقابل هارکوننها لقب بارون رو دارن که میگن اونم شاید نمایندهای از فرانسه باشن. چون فرانسه و انگلستان جنگهای خیلی زیاد داشتند؛ جنگ صد سالهای هم داشتن. تایید نشده به نظرم این رو خود فرانک هربرت باید تایید کنه.
یه چیزی هم داخل پرانتز بگم، خیلی از این مفسران مملکت ما قراره بیان بگن آخه تیموتی شالامی خودش یهودیه، میخوان بگن آهان یک یهودی رو برداشتن نقش امام زمان رو دادن بهش. دقیقا همچین چیزهایی رو من دیدم. آخه ببین اصلا هدفش این نیستش که فیلم اسلامی بسازه. فیلم اصلا مذهبی رو نمیکوبه به نظر من. اگه قراره بکوبه همهی مذهبهاست به نظ من. یعنی اون بنی جزیرهها و فلان بودن که شخصیت منفی بودن، نمایندهی اسلام نیست، نماینده مسیحیت نیست، و بیشتر حالت سیاسی دین رو نشون میده. به کلیت مذهب انتقاد داره ولی به دین خاصی اشاره نمیکنه.
و راجع به این قومیتها گفتیم، خاندانها، یه عدهام میگن که کلا هارکوننها، یعنی روسیه و بلوک شرق، آتریدیزها بلوک غرب هستن. اینم هست و واقعا نمیدونیم که دقیقا منظور هربرت کدوم یکی از اینها بوده. شاید هر دو تا چون خیلی از تلفیق استفاده میشه تو فیلمها مخصوصا فیلمهای علمی تخیلی. شاید اقتباس از چند جا داشته و چند تا مورد مختلف رو ذهنش اثرگذاشته. یه چیزی، اینکه مثلا میدیدی لباس پوشیدن مثلا فرمنهارو؟ درسته مثلا هوش مصنوعی اومده و رفته، آره ولی به نظر تو بیست هزار سال بعد مدل لباس پوشیدنها اون شکلیه؟ من بعضی جاها فرمنها رو میدیدم حس میکردم دارم مختارنامه میبینم. حس نمیکنم بیست هزار سال بعد لباس پوشیدنها این شکلی باشه.
درمورد شمشیر هم همینو میگن. آخه شمشیر اوکی، ما میگیم میدونیم چرا از شمشیر استفاده میکنند ولی لباس رو میتونن همون لباس چیز خفن2تری باشه دیگه. به خاطر تسویه آب و اینا، اون لباسش رو نمیگم. اون لباسی که شبیه مثلا لباس پارچهای دو هزار تومنیه. وقتی راجع به این میگن که چرا مثلا آیندهست ولی چیزهاشون زیاد شبیه نیست، به نظر من همون دنیای دون تا حدودی این رو توجیه بکنه چون اینها مردم حالت بدوی دارند. به صورت قبیلهای زندگی میکنند. هرچند به پیشرفتهایی تکنولوژی هم دارن که مخصوصا تو دون دو قراره خیلی راجعبهشون ببینیم ولی خب بعضی از معیارهای گذشته تو این فیلم همچنان وجود داره. مخصوصا دلیل اصلیش هم اینه که کامپیوتر و هوش مصنوعیها دیگه از بین رفتن. کنار گذاشته شدن. به ماهیت اصلی فیلمهای علمی تخیلی، کلا ژانرعلمی تخیلی هم برمیگرده.
توی ژانر علمی تخیلی ما یک آینده ای رو داریم که تکنولوژی حرف اول رو میزنه. کلا تکنولوژی توی فیلم علمی تخیلی مهمه. فرق اصلی بین این ژانر و ژانرهای دیگهست. در عین حال که به تکنولوژی خیلی پرداخته میشه در این حال یه حسرت گذشته رو هم نشون میده ه. این از ویژگیهای اصلی این ژانره. حسرت گذشته یا چی شد که ما به اینجا رسیدیم؟ مخصوصا این جمله رو خیلی بهش میپردازن. راست میگی. چی شد که ما به اینجا رسیدیم؟ جملهی خیلی کلیدیایه. این رو میتونیم تو فرمنها هم ببینیم به خاطر اون شرایط سیارهشون و اینکه تحت فشارن. مثل خاورمیانه دیگه. هر کسی، اصلا همین ایران خودمون هم یه مدت انگلیسیها اومدن دستش گرفتن. شمال افتاد دست روسیه یه مدت. الان با چین قرارداد بستیم. مثل ایران.
یه چیزی. میدونستی که فیلم دون قرار بود تو ایران فیلمبرداری بشه؟ چندتا آلترناتیو انتخاب کرده بودن، یکیش ایران بود، دیگه این کشورهایی که صحرا مهرا اینا زیاد داره. آخرش هم تو ابوظبی اردن فکر کنم فیلمبرداری کردن. فکر کن توی تهران! البته نمیذاشتن که. مخصوصا فیلمی که شخصیت موعود توش باشه. اسرائیل اومده تو تهران فیلم تهران ساخته. اونها هم نمیگفتن میومدن فیلمشون رو میساختن.
راجع به اینکه این چقدر شبیه خاورمیانهاست، من یه نظر کاملا شخصی دارم. اونهم اینه که موضوع دین و حالا اعتقاد به موعود و منجی رو بذاریم کنار؛ ما تو خاورمیانه همیشه یه حسی رو داریم که منتظریم، میگم هیچ ربطی به دین نداره ها، منتظریم یک فرد خارجی بیاد و یک نیروی خارجی وجود داشته باشه که ما رو نجات بده. زندگی ما رو بهتر بکنه. دنیای ما رو بهتر کنه. دقیقا فرمنها هم اینجوری بودن. اونا هم با اینکه نیکیو بودن یک حالت بدوی زندگی میکردند ولی پیشرفت تکنولوژی پیشرفت تکنولوژیکی نمیشه گفت، پیشرفت زیادی داشتند. میتونستن این کرمها رو کنترل کنن ولی انگار به خودشون ایمان نداشتن. موعودشان از جنس یه فردی بود که از یه دنیای دیگه میاد. اصلا کلمهی لسانالغیب که به کار میبردند برای منجیشون، لسانالغیب برمیگرده به صداهایی که از یه دنیای دیگهست. انگار انتظار دارن که یه موجود خارجی بیاد و ما رو نجات بده. خودمون رو باور نداریم. ما مردم خاورمیانه هم اکثرا اینجوریایم.
یکی از دوستهام این سوال جالبی پرسید. گفت که ایران از دهه هشتاد موشک ساخته دیگه. ماهوارههایی فرستاده. از اونایی که ایلان ماسک میفرسته نه ولی خلاصه قدرت موشکی این بالایی داره. پس چرا مثلا صنعت خودروسازیاش در حد پرایده؟ تکنولوژیاش همونه دیگه چطور میتونه اون رو سازه این رو نمیتونه بسازه؟ میگم من نظر کاملا شخصیم بود و هیچ ربطی هم میگم دین و اینا نداره ولی ما هم حس میکنم که خیلی منجیمون به یک عامل خارجی بستگی داره. تو فیلم هم چنین چیزی رو رد نمیکنه. دقیقا تایید هم نمیکنه. این برمیگرده به اون گروه بنی جزیره. به ماهیت اون گروه که حالا فکر کنم بعدا قراره ببینیم و یه چیزایی هم دیدیم راجعبهش. دیدیم ولی اینکه دقیقا آیا پل آتریدیز همون لسان الغیب هستش یانه؛ که هست ظاهرا و اینکه خودش خودش رو که زیاد باور نداره به عنوان چیزی.
توی فیلم، ما یک سری کنتراستهایی رو داریم میبینیم. ظاهرا تیموتی شالامی داره آینده رو میبینه، چند بار، آیندههایی که دقیقا برعکساش اتفاق میافته. به عنوان مثال، تو سکانسهای آخر، اسپویل ندارهها نگران نباشید. اون دو نفر، تیموتی شلامی و اون سیاهپوسته که دارن با هم میجنگن، یهو یه چیزی میاد الهام میشه به ذهن تیموتی که نشون میده میمیره. یادته اونجا؟ اون سیاه پوسته با چاقو میزنه میکشت. درحالی که برعکسش اتفاق میفته. این میزنه اون رو میکشه. یا همون سیاهه رو نشون میده که سیاهه راهنمای تیموتیه گفته به من اعتماد کن من راه رو نشونت میدم درحالی که میبینیم مرد.
بازهم برمیگرده شاید به همین گروه بنی جزیره. شاید ولی خلاصه میخوام این رو بگم که...آها یه جا دانکن رو نشون میده که زندهست درحالی که میبینیم مرد. خود پل هم میگه که اگه من اونجا بودم نمیذاشتم بمیری. این اتفاق میفته. خود پل هم اونجاست ولی نمیتونه جلوی مرگ اون رو بگیره. مثل اینکه اینها بهش القا میکنه که تو نمیتونی جلوی سرنوشت رو بگیری. راجعبه دانکن. این وقتی حس میکنه که میتونه یه دستکاریهایی بکنه، بیشتر باورش بشه که منجیه و این امر کاملا برمیگرده به گروه بنی جزیره. کنترل ذهن پل. احتمال خیلی خیلی زیاد برمیگرده به همون گروه.
یه چیزیم من حس میکنم اونم این که احتمالا این پل که کاملا شخصیت مثبتیه، در ادامه کاملا شخصیت منفی بشه. به خاطر اینکه، اوایل فیلم یادته؟ پدرش بهش میگفت تو قراره جانشین من بشی. این میگه من من دوست ندارم مثلا این کار تورو. من نمیخوام. خیلی شخصیت مردمی و پاپیولری داره. از اون شاهزادههاییه که از عنوانش به نوعی خلع میشه و خیلی از این داستانها داشتیمها مثلا شیرشاه. انیمیشنش هم ساختن. دقیقا یه جاهایی شبیه پله.
حالا اینی هم که من میخواستم بگم اینه که ولی پل همون مسیر رو ادامه میده ولی آخرش یه چیز دیگه میگه. اونجایی که داره آخر سر به اون سیاه پوست میجنگه، نمیکشتش اول. هی چاقو رو میذاره گردنش، هی خاویر باردم میگهش که باید بکشیش. انگار رسم فرمنها اینه که باید بکشی طرف رو. مادرش میگه آخه تا حالا پل آدم نکشته و همونجا پل اون رو میکشه و دقیقا انگار بعد از کشتنش یه پوزخندی داره و همه همینطوری میان دست میزنن به شونهاش. اونجاست که فکر کنم انگار غرور برش میداره کم کم. آدم کشته، میبینه که آدم بزرگی شده. حتی مادرش میگه خب دیگه بریم ما خونمون. پاشیم بریم سیارهی خودمون. این میگه نه. ما اومدیم اینجا و کمک میکنیم فرمنهارو و قبول کرده سرنوشتش اینه.
و از طرفی با زندایا هم آشنا شده اون هم خرش میکنه و یه جا هم توی رویاهاش نشون میده که از داخل زمین میاد بیرون، در کنار لشکر زیادی میرن آدم میکشن. و اون آدمها رو میسوزونن. دیدی یه پلانی داره کلی آدمها رو مثل تل انداختن رو همدیگه سوزوندن. چقدر رفرنسهای تاریخی هم میشه ازش در آورد. صد درصد. و این رو چیز میکنه که اونجا داره از بالا، از داخل هلیکوپتر این تیموتی شالامی نگاه میکنه به آدمهایی که دارن میسوزن. و این اتفاق نیفتاده که، ظاهرا داره آینده رو میبینه و شاید این داره یه جورایی این نشون میده که این قراره یه آدم خشنی باشه. نمیدونم. این برداشت خودم بوده. شایدم اصلا همچین چیزی نباشه.
این گروه بنی جزیره که خیلی راجع بهش حرف گفتن که خودشون آیا واقعا به این چیزایی که میگن اعتقاد دارن یا نه؟ خودشون به منجی اعتقاد دارن؟ من فکر میکنم یک بهانهای شده برای قدرت. آفرین دقیقا همینجوریه. اونجای که یه چیزی میذاره بغل گردن. میگن قوم جوبار که دقیقا همون قوم جباره. قوم ظالمین. اینهم یه سری رفرنسهایی میشه ازش درآورد و اینکه قدرت زیادی دارن یا دستکاریهای ذهنی میتونن بکنن، گفتن میتونن جنسیت بچشون رو تعیین بکنن، همهی اینا به ملانژ برمیگرده. استعمال کنندهی ملانژ اند.
اون جوری که تو کتاب گفته شده، پل قرار نبود که منجی بشه. حتی تو فیلم هم اشاره میشه که تو چرا پسر به دنیا آوردی؟ قرار بود دختر باشه و با برادرزادهی کوچیک هارکوننها ازدواج بکنه تازه بچهی اون منجی بشه. به خاطر همینه که وقتی که امتحانش کرد اون مادر روحانیشون گفت مواظبش باش انگار مطمئن نبود یه شک و تردیدی داشت. یه جوری بود شاید بمونه شاید نمونه و دخترم نداره دیگه اون مادرش. تک فرزند بود دیگه.
تک فرزند بود ولی یه جای فیلم گفت که من میدونم که تو بارداری. اونم گفت که من خودم نمیدونم. یه دو سه هفته بود که باردار بود و کاملا برمیگرده به دون 2، که ببینیم چه اتفاقاتی قراره بیفته. من فکر کنم تو دون 2 هم شاید جواب یسری از اینهارو نده. یا بگه دون3، یا بپه برین کتابش رو بخونین. فکر کنم به خاطر فروش گیشه و موفقیتهایی که قراره به دست بیاره دون3 هم ساخته میشه. شاید موفق نباشه که امیدوارم موفق بشه چون خیلی حرفها واسه گفتن داره این فیلم و مهمترین چیزی که استنباط میشه اینه که چقدر از مذهب برای کارهای سیاسیشون استفاده میکنن. مذهب اون جهان دون در اختیار سیاسته. نکتهی اساسیایه که تو کتابهاش هم اومده.
یه چیزی. تو خودت، بیا راجع به آینده بشریت صحبت کنیم. تو خودت بیست هزار سال بعد رو چطور میبینی؟ فارغ از جهان دون. من یه جاهایی رو با جهان دون موافقم. یعنی پیشرفت هوش مصنوعی و کامپیوتر به یه جایی میرسه که بشر نمیتونه اونها رو کنترل بکنه یه جنگی بینشون پیش میاد. که حالا این ترس از هوش مصنوعی و اینها، هم تو فیلمها هست هم تو مطالب فلسفی که بشر دیگه اختیارش دست خودش نباشه و اینا. من تا حدودی با اون موافقم که قراره ما به یه جایی برسیم که پیشرفت تکنولوژی در حدی باشه که بشر خیلی ضعیف باشه در مقابلش و این بشر ضعیف، از آنجایی که هفت خط تر از دستگاههاییه که خودش میسازه، به یه جایی میرسه که جلوی این دستگاهها رو میگیره و شاید از یه چیز دیگهای به خاطر قدرتش استفاده کنه. حالا من نمیگم ملانژی چیزی کشف میکنه ولی باز هم یه چیزی خواهد بود. علم نباشه یه چیز دیگهای پیدا میکنه که از اون استفاده کنه که برتریاش رو ثابت کنه. وگرنه اون موقع حکومتها هیچ معنایی ندارن.
الان به نظرت داره از چی استفاده میکنه؟ الان از مذهب یا...؟ از هردوشون. از مذهب، از خرافه، از علم. از همهی اینها استفاده میکنه. به نظر من قراره یه روزی برسه که یکی از این پیش بگیره. سفرهای فضایی رو چطوری میبینی بیست هزار سال بعد؟ طبیعتا خیلی سریعتر و خیلی آسونتر از الان. شاید بشر به یه جایی برسه که وابسته به مکان نباشه و خیلی ترسناک خیلی خوب میشه. یه چیزی هم که من راجعبه جهان دون زیاد نپسندیدم اینه که این سیارهها رو انگار مثلا خیلی ساده انگارانه طراحی کرده بودند. مثلا آراکیس انگار یه جایی مثل زمینه که فقط دماش زیاده و صحراست.
ولی آراکیس قرار نیست که دقیقا دماش زیاد باشه و اون چیزی که ما تو دون1 دیدیم بمونه چون نویسندهاش فرانک هربرت پنج سال زمان گذاشته که اکوسیستم این سیاره رو تو ذهنش طراحی بکنه. ما قراره خیلی چیزها ببینیم. پنج سال زمان گذاشته! خب میگم که ببین ما حدود چهار هزار و پونصد تا سیاره داریم، که کشف کردن. میدونیم خیلی بیشترهها، ولی شناختهشدن. از بین اینها خب خیلیهاش شرایط شبیه به زمین رو داره ولی اون چیزی که ما تو آراکیس میبینیم انگار همین زمینه. انگار همون زمینه که فقط صحراست. بحث سطح اکسیژنش، انگار جاذبهش هم همونه. سطح اکسیژنش هم همونه. اینها خیلی چیزهای متغیریه. اصلا میدان مغناطیسی خودش بحث مهمیه چون شاید یه جایی اکسیژن هم داشته باشه، جاذبهش هم اوکی باشه ولی میدان مغناطیسی مثل مریخ. طوری باشه که ما بدون لباس فضانوردی نتونیم دووم بیاریم چون میدونی تو توی مریخ سه ثانیه بدون لباس فضانوردی همینطور بمونی، چون میدان مغناطیسی نداره، این تشعشعات خورشیدی میخوره به سطح مریخ و در عرض سه ثانیه ما سرطان پوست میگیریم و میمیریم.
و اینکه یه آراکیس دارن، یه آتریدیز دارن، یه سیارهی امپراتوری دارن، اون کچلها یه سیاره دارن، که همشون شرایط زندگی داره، بارون هم میباره، و بارون آب میباره. خیلی از جاها بارون الماس میباره. اونجا بارون آب میباره، میگم انگار یک دیدگاه سطحی نگرانهایه نسبت به کیهان. شاید سال نوشته شدن کتاب و هدف اصلی نویسنده هم توش تاثیر گذاشته باشه. هدفش این نبود که فضا رو بخواد چندان نشون بده و ماهیت علمی داشته باشه. احتمالا هدفش بیشتر برمیگرده به سیاست و مذهب. از این سیارات صرفا استفاده کرده به خاطر نشون دادن اون آینده.
من خودم اگه بخوام بیست هزار سال بعد رو متصور بشم، هیچ چیزی رو تصور نمیکنم چون فکر کنم تا بیست هزار سال بعد نسل انسان منقرض شده. میدونی در ابعاد کیهانی ما در حد پشه هم نیستیم که. کل کرهی زمین. تو یه پشه رو در نظر بگیر، احتمال اینکه یه صبح تا شب بتونه زنده بمونه چقدره؟ کرهی زمین هم در ابعاد کیهانی همینطوریه. کره زمین، کلا شرایط حیات برای ما انسانها خیلی نازک نارنجیه یعنی یه حالتی داره که کافیه یکم کرهی زمین از مدارش خارج بشه، یه شهاب سنگی به زمین برخورد کنه، یکم سطح اکسیژن جو زمین، یه ویروس جدیدی بیاد. یه اتفاق کوچولو بیفته، یا مثلا مثل مریخ. اتفاقی که توی مریخ افتاد. حدود سه ممیز نه دهم میلیارد سال پیش مریخ شرایط آب داشت. خیلی شرایط حاصلخیزی داشت مریخ چون میدان مغناطیسیش رو از دست داد خشکشد. و این میدان مغناطیسیاش هم اتفاقی از بین رفت.
این حرفت من رو یاد یه چیزی رو انداخت که خیلی از داستانها و فیلمهای علمی تخیلی به این برمیگردن که کلا کره زمین نابودشده و یه افراد خیلی خاصی مثلا زنده موندن حالا یا تو قطارن مثلا، یا سفر کردن به یه سیارهی دیگه که شرایطش سخته واسشون، تعدادشون کمه، همچین چیزهایی اشتیم، داریم، خواهیم داشت احتمالا. حالا مثلا مشخصه که کرهی زمین موقته. این ناسا چرا داره اینهمه پول صرف میکنه مثلا بره مریخ. ایلان ماسک این همه خودش رو داره میکشه بره مریخ. اصلا این کاوشگر استقامتی که فرستادن روی مریخ، خب چرا دارن میفرستن؟ چرا دارن این همه هزینههای چند صد هزار دلاری انجام میدن هرسال؟ به خاطر اینه که میدونن یا میگن بسه دیگه. بیاین در کرهی زمین رو ببندیم، پاشیم بریم یه جای دیگه زندگی کنیم. خیلی شاید خودخواهانه باشه ولی الان که فکر میکنم میبینم که بیست هزار سال بعد به درد من نمیخوره هر بلایی میخواد سر بشر بیاد من که نیستم.
یه کتابی هم هست، خیلی کتاب جالبیه. میگه که انسان چند میلیون سال پیش که از آفریقا شروع کرده زندگی کردن رو، روند پیشرفت تمدن بشریت به شدت تصاعدی بوده. یعنی اوایل خیلی آروم آروم بود هر چقدر که میان جلوتر روند با سرعت بیشتریه. یعنی مثلا تو چهار هزار سال پیش و سه هزار سال پیش رو تجسم کن، آیا فرق بینشون میبینی؟ واسه اونا هم نبوده. با اینکه هزار سال فرق داشت ولی مثلا قرن هجده رو با الان مقایسه کن، با اینکه 200 ساله فقط. همه چیز عوض شده و اتفاقا تو اون کتابی که از من میخوندم میگفت که نود و نه درصد، یا نودوپنج درصد زندگی بشریت، بربریت بوده. یک درصد باقی موندهاش تمدن بوده. تمدنی که از زمان بین النهرین شروع شده. حدودا چهار هزار سال پیش تا الان.
این چهار هزار سال تازه یه درصد از بشریت بوده یعنی ببین که تو نود و نه درصدش وحشیگری بوده، یهو یه اوج گرفته و تمدن به وجود اومد. الان ما یه سال پیش و الان رو مقایسه بکن، این رو واسه چی گفتم؟ حالا بریم بیست هزار سال بعد. بیست هزار سال بعد با این سرعت پیشرفت، باید هر دقیقهاشش متفاوت از دقیقه پیش باشه. شاید بشر اصلا وابسته به زمان و ماوان و وجود جسمی نداشته باشه. یعنی وقتی میگیم بیست هزار سال بعد، شاید متفاوتتر از اینه که بگیم بیست هزار سال و یک دقیقه بعد. شاید یک تکنولوژی کلا جدیدی به وجود بیاد، شاید یک اتفاقی هم باشه که جلوی این تکنولوژی رو این پیشرفت رو بگیره.
تکامل انسان رو که جلوش رو نمیگیره. شاید انسان مثل دون به این نتیجه برسه که از هوش مصنوعی استفاده نکنه ولی ذهنش که هنوز آگاهه. شاید بشه سرعتش رو کم کرد. شاید اگه به نفع خیلیها نباشه جلوش رو بگیرن. کی میخواد جلوش رو بگیره؟ این خود بشر. خود بشر که خیلی با اشتیاق بیشتری داره طی میکنتش. شاید یه چیزی باشه که جلوی حکمرانیش رو بگیره. آها این میتونه باشه. یه موجود فضایی بیاد مثلا ما رو ضعیف کنه. یه سیارهای هست، سیاره نه یه منظومهای. هفت سیاره داره. هفت سیاره شبیه زمین و تو کهکشان ما هم هست. این هفت تا سیاره شرایط شبیه به زمین رو دارن ولی این منظومه، تاریخ پیدایشش یه چند میلیارد سال قبل از منظومهی شمسی بوده. حالا میگن که گیریم که روی اون سیاره دارن موجودات فضایی زندگی میکنن.
احتمالا تمدن اونها چند میلیارد سال هم قبل از ماست چون حیات چند میلیارد سال زودتر شکل گرفته. چند میلیارد سال از ما جلوتر میدونی یعنی چی؟ انسان کلا یه میلیارد سال زندگی نکرده. دو سه میلیون سال بوده کلا از وقتی که اون پدیدهای به اسم انسان وجود داشته. نه تمدن. نظریههای خیلی جالبی هست حالا بعضیاشون علمیان، بعضیاشون صرفا تو اکسپلور اینستا پیدا میشه، اینکه شاید فضاییها خود ما هستیم و خیلی نظریههای متفاوتی هم هست. شاید ما شبیهسازی شدهایم در یک آزمایشگاه. ما مثل ماتریکیسیم. میتونه باشه به نظر من چرا که نه؟ شاید خیلی عجیبتر از این فرضیههای ما هم باشه. عجیبتر، ترسناکتر، شاید اتفاقا سادهتر. چیزی که به ذهن بشر نرسیده هنوز. مثل خودکار و مدادی که تو فضا میخواستن بنویسن نمیتونستن چون گرانش نبود و خیلی طول کشید تا بتونن خودکاری اختراع کنند که جوهرش بدون گرانش بتونه کار بکنه درحالی که مداد هم میتونستن استفاده کنن.
آره خلاصه کلا وقتی هنوز از بیست هزار سال بعد میزنیم، ببین آینده که میگیم یه دقیقه بعد هم آیندهست، بیست هزار سال بعد هم آیندهست. ما نهایتا شاید بتونیم تا پنجاه شصت سال آینده رو پیشبینی بکنیم بگیم این ماشینهای پرنده خواهد بود، چین داره خودروهای پرنده میسازه الان. شاید چیزهایی باشه که اصلا به ذهنمون هم نرسه. میخواستم بگم وقتی ما داریم حرف از بیست هزار سال بعد میزنیم، ببین اصلا همین الان ایلان ماسک یک کمپانی داره، همهی ما با تسلا و پیپل و اسپیساکس میشناسیمش. اون چند هفت هشت ده تا کمپانی داره. اون پشت مشتها یه کمپانی داره که روی یک تراشه ای کار میکنن، که نمونهی اولیاش هم دادن بیرون، که میچسبونی به کلهات، عمل جراحی نداریم، تو میچسبونی به کلهات، مثل ساعتی که بستی به دستت و همون لحظه میتونی به هر زبانی که میخوای صحبت بکنی. مثلا تو اسپانیایی بلد نیستی. این رو بذار شروع کن اسپانیایی صحبت کردن. حالا تو ببین بیست هزار سال بعد چه میشه؟
خب، فکر کنم خیلی زیاد صحبت کردیم. من خیلی منتظرم که دون2 اکران بشه و ببینیم که چجوری قراره داستان هربرت و پیش ببره. امیدوارم نقش زندایا هم بیشتر باشه. قراره دو سال بعد بیاد احتمالا با پیش بینیهایی که کردن. گفتن پائیز سال بعد شروع میکنن فیلمبرداری. دو هزار و بیست و سه دیگه. امیدوارم که ببینیم البته زنده باشیم. راجعبه دون فکر کنم حرفهای خیلی زیادی رو زدیم. تنها چیزی که الان میتونم به عنوان جمعبندی بگم اینه که دنیای دون واقعا دنیای سردرگم کنندهای نیست؛ برخلاف اسمها و شخصیتهای عجیب و غریبش خیلی راحت میشه باهاش ارتباط برقرار کرد حتی اگر از این فیلم نتونستیم یه نتیجهای برسیم دلیلش اینه که دنباله داره و کسایی که به این ژانر علاقه دارن و به خودم پیشنهاد میکنم که کتابش رو بخونن البته ترجمه نشده کاملش. ما یه جلد داریم فکر کنم تو ایران.
اوکی. خب دوستان خیلی ممنون که ما هم تو این اپیزود همراه بودید. قسمت سوم پادکست اتوپیا، که در رابطه با فیلم دون محصول دو هزار و بیست و یک، ساختهی دنی ویلنوو صحبت کردیم. امیدوارم که اگر این فیلم رو ندیدید هنوز روی پردههای سینما هست، ببینید. یه نکتهی ریزی هم اشاره کنم که بعضیا میگن نسخهی وب دی ال بده. نسخهی بلوری خوبه. این نمیدونم از کجا ذهنیت شکل گرفته، هیچ تفاوتی در کیفیت وب دی ال و بلوری وجود نداره. بلوری و وب دی ال تفاوت کیفیت نیست تفاوت نسخهست. پس با خیال راحت اگر با کیفیت میخواین، برین نسخههای وب دی ال دون رو دانلود بکنید و ببینید.
بقیه قسمتهای پادکست اتوپیا را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
3- شرقی غمگین(1) (آینده بشریت و فیلم Dune)
مطلبی دیگر از این انتشارات
۲. منِ دیگری (هویت شخصیتی و فیلم The Prestige)
مطلبی دیگر از این انتشارات
6- مرز دیوانگی (دوراهی انتخاب و فیلم One Flew Over the Cuckoo's Nest)