5- فضای مجازی؛ سیاه یا سفید؟ (مدیریت زمان و فیلم "قهرمان" اصغر فرهادی)


سلام. خیلی خوش اومدین به اپیزود جدید از پادکست اتوپیا.امروز می‌خوایم در رابطه با فیلم قهرمان، جدیدترین ساخته اصغر فرهادی که در حال حاضر که ما داریم امروز رکورد می‌کنیم، بیست و هفتم آبان 1400، حدودا دوهفته‌ای میشه که فیلم اصغر فرهادی اکران شده و ما هم خواستیم که سریعتر بپردازیم به این فیلم. همچنین میشه گفت اولین فیلم ایرانی هستش که ما تو پادکست بهش می‌پردازیم. طبیعتا در آینده هم بیشتر به فیلم‌های ایرانی دیگه خواهیم‌ پرداخت.

یه نکته که مثل اپیزودهای قبلی، این اپیزود اسپویل نخواهد داشت ولی برخلاف اپیزودهای قبلی که هر موقع اسپویل داشت میگفتیم بهتون اطلاع میدیم این اپیزود کلا اسپویل نداره یعنی صفرتاصدش رو حتی اگر این رو دیدید یا ندیدید می‌تونید گوش بدید و هیچ موردی واستون نداره.


طبق روال همیشگیمون اول بریم سر وقت اصغر فرهادی، یه کتاب خوب هم که آوردی با خودت. اصلا اصغرفرهادی چیشد که اصغر فرهادی شد؟ چون اکثر ماها با جدایی می‌شناسیمش ولی قبل از اون کارهای خیلی موفق دیگه‌ای هم داشته. اصغر فرهادی متولد اصفهانه و اولین فیلمش تو نوجوونی ساخته مثل اکثر کارگردان‌ها. اولین فیلم بلندی که توش همکاری داشته به عنوان فیلم‌نامه‌نویسه. کلا اصغر فرهادی به نظرم فیلمنامه نویس خوبیه حتی شاید می‌تونست یه نویسنده‌ی خیلی خوبی بشه. رمان‌های خیلی بلند بنویسه. اولین فیلمی که توش همکاری داشت فیلم ارتفاع پست حاتمی‌کیا بود. که بعد از اون فکر کنم دقیقا یک سال بعد، اولین فیلم بلندش رو شروع کرد به نام رقص در غبار.


که این فیلم هم مثل اکثر فیلم‌هاش مضمون اجتماعی داره و به طلاق پرداخته. مثل مشهورترین فیلم‌اش و این فیلم حالت رمانتیسیسم داره. حالتی که بعدها به رئالیسم اجتماعی بیشتر تبدیل شده. حتی از اولین فیلمی که ساخته جایزه‌های بین‌المللی برده. اولین فیلمی که ساخته بود جایزه‌ی آسیا پاسیفیک رو برد که قهرمان هم این جایزه رو برده. هرچند شاید واسه ما جایزه‌ی مهمی نیست، در حد آسیا جایزه‌ی مهمیه. ولی چون ما مردم عادت کردیم که اصغرفرهادی جایزه‌ی کن و اسکار ببره واسه‌ی ما دیگه این به چشم نمیاد. ولی به عنوان فیلم اول‌ش، این واقعا شاهکاره که یک کارگردان فیلم اولش همچین جایزه‌ای ببره.


فیلم دوم شهر زیبا بود که من خیلی این فیلم رو دوست دارم. مفاهیم اجتماعی داره باز هم مثل اکثر فیلم‌هاش. این فیلم هم جایزه‌ی طاووس طلایی هند رو برده. شهر زیبا نکته‌ی جالبی که داره یه جورایی اسمش پارادوکسه که نام محله‌ای به اسم شهر زیباست. یعنی شهر زیبا منظور شهری که زیبا و خوشگل هست نیست. اسم یه محله‌ست که اتفاقا اصلا زیبا نیست و خیلی هم اتفاقا جزو محله‌های پایین شهر محسوب میشه. سومین فیلم اش که تقریبا شروع موفقیت‌های بین‌المللی‌اش بوده، فیلم چهارشنبه‌سوریه که جایزه داخلی هم برده. جایزه‌ی جشنواره‌ی فجر رو برده بود اگه اشتباه نکنم و جایزه‌ی فیلم جهانی شیکاگو رو هم برده بود. بعد از اون فیلم کنعانه که نسبت به بقیه فیلم هاش میگن که دچار یه وفولی شده بوده تو این فیلم ولی باز هم هر چند که کنعان به با مانی حقیقی همکاری می‌کرده دچار کلیشه میشه ولی باز هم فیلم باارزشیه مخصوصا تو تاریخ سینمای ایران.


این نکته رو اشاره کنیم که کنعان رو خود اصغر فرهادی کارگردانی نکرده و فیلمنامه‌اش بوده. این پنجمی که توش همکاری داشته دایره زنگیه. به عنوان فیلمنامه‌نویس بوده و همسرش خانم پریسا بخت آور هم کارگردان این فیلم بوده. هر چند جایزه‌های بین‌المللی نبرده، در عوض فروش گیشه خوبی داشته. پیش مردم هم محبوبیت پیدا کرده حتی همین الانش هم جزو فیلم های کمدی معروف ده پونزده سال اخیر هستش و دست گذاشته روی مسئله‌ی این ماهواره‌ها که اون موقع خیلی بحث‌اش باب بود دیگه. الان که اینترنت جاش رو میتونه بگیره. اون موقع جلوی ماهواره رو میگرفتن الان جلوی اینترنت رو میگیرن.


و ششمین فیلمش محاکه در خیابانه که با کیمیایی همکاری کرده بوده که این فیلم مثل بقیه‌ی فیلم هاش بازهم به مضامین اجتماعی پرداخته بودن و فیلم هفتم، شاید مهم‌ترین شروع مهم‌ترین فیلم‌های کارنامه‌ش، فیلم "درباره‌ی الی"ئه. این فیلم نه تنها بازیگرهای خیلی خوب و عالی‌ای داشته که به نظر اون جمع شاید نتونه دیگه تکرار بشه، به خاطر اون اتفاق مهاجرت و اینها. این فیلم از یک لحاظ هم خیلی مهمه. تو تاریخ سینمای ایران، این فیلم شروع کننده‌ی نسل سوم موج نوئه. موج نو در ایران که حالا جلوتر مخصوصا با معرفی کتاب بیشتر قراره راجع‌به نقش فرهادی تو تاریخ سینمای ایران بپردازیم. خیلی جالبه که این فیلم علاوه بر این که خرس نقره‌ای برلین رو برده بوده، یه جایزه‌ای هم برده به اسم جایزه‌ی ترایبکا اگر اشتباه تلفظ نکنم. این جایزه، کلا این جشنواره رو رابرت دنیرو پایگذاری کرده.


یک جشنواره‌ی صلح‌طلبیه که رابرت دنیرو هم بعد این فیلم گفته که این فیلم مرزهای جهانی رو شکسته یعنی منی که مثلا تو آمریکاام می‌تونم اون شخصیت رو کاملا درک کنم و این به نظر من خیلی ویژگی بزرگیه مخصوصا برای یه کارگردان ایرانی. شاید ما نتونیم اون رو حس کنیم ولی طبیعتا مخاطب‌های دیگه مخصوصا فرانسوی ها خیلی خوب میتونن فیلم‌های اصغرفرهادی رو حس کنند چون که جایزه فرهنگ و ادب فرانسه رو هم برده. به خاطر تاثیری که رو سینمای فرانسه گذاشته. میشه گفت که درباره الی شروع حضور موفق بین‌المللی اصغرفرهادی بوده هر چند که چهارشنبه سوری هم بوده ولی خب شاید بشه گفت شهر زیبا و چهارشنبه‌سوری اگر در سطح آسیایی مطرح بود، درباره‌ی الی یه فیلمی بود که برای اولین بار از سینمای فرهادی، نه سینمای ایران، از سینمای فرهادی در ابعاد بین‌المللی خوش درخشید.


بعد اونم که فیلم معروف جدایی. که راجع‌به اون جایزه‌ها هرچقدر بگیم کم گفتیم. میدونی که جایزه‌ی اسکار رو برده. بیشتر از صدتا جایزه‌ی بین المللی برده که در راس‌شون اسکار بوده. تو جشنواره برلین بود که خرس طلایی برلین رو برنده شد فیلم جدایی نادر از سیمین رو یکی دو تا حالا یه مکث کوتاهی راجع‌به جدایی بکنیم چون خیلی فیلم موفقیه، ارزشعلمی معمولا اینطوریه که جشنواره‌های اروپایی رابطه‌ی خوبی با جشنواره‌های مختلف آمریکایی ندارن. حالا یک فیلمی که معمولا در جشنواره‌ی کن، برلین یا ونیز خیلی خوش بدرخشه معمولا تو اسکار و این‌ها نادیده گرفته میشه و اگر فیلمی که می‌بینیم که یه مثلا تو بخش اسکار توی 10 تا بخش کاندید هست و شیش تاش رو برنده میشه، توی جشنواره کن جزو نمایش‌های فرعی بوده.


ولی این نکته‌ی جالب جدایی اینه که در عین حال که خرس طلایی که اصلی‌ترین جایزه جشنواره برلین هستش رو برنده شد در عین حال اومد اسکار هم برنده شد و گلدن گلوب رو هم برده. همچنین اینکه یه چیزی می‌خواستم بگم راجع‌به جدایی که جدایی جزو فیلم‌هاییه که بازیگران خوبی رو هم مطرح کرده از جمله پیمان معادی که الان خب میدونیم که در ابعاد بین‌المللی هم حضور داره ولی با این که توی درباره الی هم بود، ولی اوج درخش‌اش از زمان جدایی نادر از سیمین شروع شد و یه گریزی هم اگر داشته باشیم به تاریخچه‌ی حضور ایران در مراسم اسکار،.


ایران تا به الان در مجموع در چهار بخش کاندید اسکار شده با سه تا فیلم. اولین حضور حضور فیلم بچه‌های آسمان مجید مجیدی بود که نامزد جایزه بهتر فیلم خارجی زبان اسکار شد، سال هفتاد و پنج شمسی. البته برنده‌ی این جایزه نشد حتی حضورش خیلی جنجالی بود به خاطر اینکه چون زمان خاتمی بود حرکت اصلاح طلبانه و این‌ها. فیلم دوم هم که فیلم جدایی اصغر فرهادی بود که دو بخش کاندید شد. بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان که اون جایزه رو برنده شد و همچنین در بخش بهترین فیلمنامه‌ی غیراقتباسی کاندید شد که در نهایت جایزه رو به میت نایت این پاریس باخت. واقعا فیلم خوبیه.


حضور سوم هم که فروشنده بود که اون هم برنده‌ی جایزه بهتر فیلم غیر انگلیسی زبان شد و حالا ببینیم که قهرمان ه ممیتون هاسکار برنده بشه یا نه، راه پیدا می‌کنه یا نه. به نظر من راه پیدا می‌کنه در ادامه بیشتر راجع‌به این صحبت می‌کنیم. یک چیزی که راجع به اصغرفرهادی و فیلم‌هاش هست اینه‌که علاوه بر این که جایزه‌های جهانی خیلی مهمی رو میبره یه جایزه‌ی خیلی ویژه‌ای، به خصوص می‌بره که اون جایزه‌ی کلیسای جهانیه. اسم‌اش کلیسای جهانیه و جایزه مذهبی نیست. یکی از جایزه‌های فرعی کن ئه و اون رو به فیلمی میدن که از لحاظ احساسات درونی بشر در سطح جهانی بتونه اون رو به خوبی نشون بده. مثلا یه حالت رمانتیسیسم داخل درونی بشر رو بتونه نشون بده که خیلی جالبه که اصغر فرهادی چندبار این جایزه رو برده.


یکی دیگه از ویژگی‌های فیلم جدایی اینه که در سطح جهانی خیلی از محبوبیت مشهور بودن زیادی رو داره. مثلا از منتقدان بزرگ مثل راجر ایبرت گرفته تا بازیگرهای هالیوودی راجع‌بهش نظر مثبتی داشتن. علاوه بر این، این فیلم رو شباهت میدن به فیلمهای هیچکاک. از لحاظ اون تعلیق و سرنخ‌ها. کلا سینمای اصغر فرهادی رو خیلی میشه شبیه به سینمای هیچکاک دونست. کنار اینکه شاید مضامین‌شون خیلی با هم متضاد باشن، ولی اون کانسپت‌شون، اون حس تعلیق اینکه یک چیز مرموزی وجود داره همه‌ی کاراکترها دارن دنبال اون می‌گردن ببین چیه، این دقیقا همون چیزی هستش که شاید حتی بگیم الهام گرفته اصغر فرهادی از سینمای هیچکاک. اصغرفرهادی یک بار گفته که از چند تا کارگردان بازیگرهای مهم الهام گرفته که از اونا می‌تونیم به کیشلوفسکی اشاره کنیم.


اکثرا به سینمای اروپایی که ایتالیا و لهستان بیشتر تاثیر گرفته. این خیلی جالب بود برای من چون یه مضامین مشترکی وجود داره که ما هم میتونیم اون فیلم‌ها رو خیلی خوب درک کنیم تا شاید فیلمی هالیوودی. آره این مضامین اجتماعی که توی فیلم‌های کیشلوفسکی وجود داره کاملا مشخص هستش و این هم بگیم که جدایی نادر از سیمین هم جزو صد فیلم برتر جهان از دیدگاه وب سایت آی ام دی بی هستش که الان فکر کنم این صد و چهارصد و پنج این‌هاست ولی چهار پنج سال پیش جزو صدتای اول بود. واقعا هم خیلی بزرگیه یعنی ما خودمون عادت کردیم به این فیلم. واقعا فیلمیه که در ابعاد بین‌المللی خیلی فیلم مطرحیه.


و فیلم بعدی‌اش گذشته که اون دختره جایزه‌ی کن رو برنده شد، بهترین بازیگر زن رو برنده شد گذشته. از لحاظ با ارزش بودن می‌تونیم بگیم چون که اولین فیلم غیر فارسی زبان جهان و کارگردان رو نشون میده. فیلم فرانسوی با بازیگران فرانسه که البته بازیگر ایرانی هم داره. اما خب محصول فرانسه هستش. محصول ایران نیست. با اینکه بخشی از کاراکترها ایرانی هستن. با یک بینش کارگردان ایرانی. فیلم بعدی هم که فروشنده است که خب طبیعتا معاصر نزدیکتره به ما، بیشتر می‌شناسیمش و با جایزه هاش هم آشنایی داریم و سومین همکاری‌اش با شهاب حسینی بوده اگر اشتباه نکنم که من این فیلم‌اش رو دوست ندارم.


خب فروشنده هم که طبیعتا جایزه‌ی اسکار برنده شد که به نظر من این کاش برنده نمی‌شد. به من فروشنده فیلم ضعیف‌تری بود نسبت به بقیه. فکر میکنم جدایی اینقدر قوی بود که با عیار اون بسنجیم شاید بقیه آثارش یکم پایین‌تر جلوه کنه. اصلا ببین تو با چهارشنبه‌سوری مقایسه کن. به نظرت چهارشنبه‌سوری بهتره یا فروشنده؟ اصلا شهر زیبا بهتره یا فروشنده؟ شهر زیبا. ولی چون ما همیشه میگیم فروشنده فیلمیه که آها همون کارگردانی که جدایی رو ساخته ولی وقتی از چهارشنبه سوری و شهر زیبا حرف می‌زنیم هنوز جدایی نادر از سیمین وجود نداره. اون مرحله لاکه فعلا. به همین خاطر فروشنده حس می‌کنم اعتبارش وامدار جداییه. وگرنه خودش خیلی فیلم خفنی هم نیست به اون اندازه. فیلم خوبیه‌ها در ابعاد ایرانی خوبه ولی در حد اینکه بیاد اسکار برنده بشه یه کم نمی‌دونم.


فیلم بعدی‌اش هم که همه میداننده که فیلنماه‌اش 5 سال طول کشیده یعنی 5 سال توی ذهنش تجزیه و تحلیل میکرده. یک فیلم اسپانیایی که تو اسپانیا هم ساخته شده. ایده‌اش هم 12 سال قبل از اینکه فیلم رو بسازه تو یه سفری که به اسپانیا داشته به ذهنش میرسه. ببین اصغر فرهادی از ایران پاشده رفته اسپانیا با همچین بازیگرهایی کار کرده و تو مصاحبه‌ها هم هر دوتای این‌ها گفتن که من عاشق کار کردن با اصغر فرهادی‌ایم. ارادتشون رو نشون دادن بهش درحالی که اون‌ها خب با کارگردان‌های بزرگی قبلا کار کردن، تو هالیوود کار کردن، تو خود اسپانیا کار کردن. خیلی‌ها اصلا نمی‌دونن فیلمی به اسم همه میدانند رو اصغر فرهادی ساخته، مخصوصا تو ایران، ولی خب در بعد بین‌المللی فیلم مطرحیه هرچند که کاندید اسکار هم نشد. البته اسکار ملاک هم نیست.


و دوازدهمین کار اجتماعی‌ای که کارگردانی کرده قهرمانه. قبل از اینکه راجع‌به قهرمانی نقش افرادی تو سینمای ایران و تاریخ سینما با این کتابی که الان میخوام معرفی کنم میتونیم بررسی کینم. اسم کتاب هست "بوطیقای گسست(سینمای اصغر فرهادی)". مازیار اسلامی با قلم خیلی خیلی خوب‌اش نوشته. این کتابی که من تو دستم دارم چاپ سومه ولی به چاپ چهارم هم رسیده. انتشارات نشرچشمه که واقعا کتاب‌های سینمایی نشر چشمه خیلی خوب‌ان. اول فهرست‌اش رو می‌خونم. یه مقدمه‌ی خیلی جذابی داره که امروز قراره راجع‌به مقدمه‌اش صحبت کنیم. بعد چند تا از فیلم‌های اصغر فرهادی رو بررسی کرده. تقریبا میشه گفت از هر لحاظ بررسی کردم که از تیتراژ معلومه که چقدر جذابه.


مازیار اسلامی اومده تو این کتاب و مقدمه‌اش بررسی کرده که کلا سینمای معاصر ایران تو چه حالتی قرار داده و چی شد که به اینجا رسیدیم. میگه سینمای ایران، مخصوصا تو دهه‌ی هفتاد، مثلا دوگانگی سال هفتاد و شیش که تا انتخاب این فیلمی که به اسکار راه پیدا کنه، دچار یه اتفاقی شده بود به اسم پیش و پس که ما خیلی این اتفاق و جنبه‌های دیگه‌اش رو هم دیدیم. پیش و پس از انقلاب که نه تنها از لحاظ مفهومی، بلکه از لحاظ هستی شناختی هم این دوگانگی وجود داره. حالا رویکرد کارگردان‌های مختلف به این دوگانگی چی بوده؟ یه عده از کارگردان‌ها، که معمولا کارگردان‌های دهه‌ی اواخر شصت و هفتاد، میان کلا این دوگانگی رو نفی میکنن. میگن همچین چیزی وجود نداشته. دسته‌ی دوم که اواخر دهه‌ی هفتاد و هشتاد هستن میان به یه پوچی و بی‌معنایی رو میارن.


ولی جایگاه اصغرفرهادی تو این برهه چیه؟ اصغر فرهادی نه میاد این دوگانگی رو نفی میکنه، نه به پوچی رو میاره. میاد این پوچی رو تو سینمای ایران حدگذاری میکنه و به بیان ساده‌تر، میاد از چیزهایی استفاده می‌کنه که ساده‌ترین چیز، که در عین حال ناممکن ترین چیز نیزهست. جمله‌ی خیلی خوبیه. دقیقا این جمله می‌تونه همه‌ی فیلم‌های اصغرفرهادی رو توصیف بکنه. همین بحث هفده تا سکه‌ی قهرمان یه جورایی به همین مرتبطه.


با این حال زمان فرهادی که از چهارشنبه سوری هم بیشتر رشد پیدا کرده دو تا حالت داره. این دو تا حالت خیلی مهم‌ان. یکی این که خودش به صورت دایره وار داره خودش رو تکمیل می‌کنه. به اون تکاملی می‌رسه و حالت دوم اینه که یه حالت بیضی‌وار داره یعنی به صورت بیضی حرکت می‌کنه و سینمای جهان رو هم دچار تغییر می‌کنه و یه جورایی کامل می‌کنه. که گزینه‌ی دوم به نظر من رمز موفقیت اصغر فرهادیه.


خب، بریم سراغ قهرمان. نظرت راجع‌به قهرمان چیه؟ فیلم خوبی بود. خیلی اعصابم خرد شد سر دیدنش واقعا. یه جاهایی نمی‌تونستم تحمل کنم. این اصلا بد نیست‌ها. یک حقیقت خیلی تلخ رو نشون میده و دلیلی هم که من نمی‌تونستم تحمل کنم به خاطر اینه که اکثر فیلم‌های اصغر فرهادی بچه یا نوجوانی وجود داره که یه اهرم فشار احساس مخاطبه. دقیقا به خاطر همون نمی‌تونستم یه جاهایی‌اش رو تحمل کنم خیلی واسم سخت بود. خب یه خلاصه داستانی بگیم از قهرمان، قهرمان داستان یک فرد زندانی هستش که زندانیه به دلیل اینکه به یه نفر بدهکار بوده صد و پنجاه میلیون و نمی‌تونه پولش رو برگردونه چون ورشکسته شده تو کارش، میفته زندان. حالا دو روز مرخصی می‌گیره می‌خواد بره که اون نفر رو پیدا کنه، رضایت بگیره ازش که از خیر این پول بگذره و در طول این دو روز یه سری اتفاقاتی میفته که مسیر رو یکم عوض میکنه.


داستان مرتبط هستش با پیدا شدن هفده تا سکه‌ی طلا، که امیر جدیدی با کاراکتر رحیم در صدد این می‌مونه که آیا من این سکه‌ها رو برگردونم به صاحب‌اش یا اینکه خودم دوای درد خودم بکنم و در واقع داستان، از همین‌جا شروع میشه و یکسری پیچ و تاب‌های عجیب و غریبی می‌خوره میره جلوتر و کلا سر هیچی، سر یک سوتفاهم خیلی مسخره، یهو همه چی به هم می‌ریزه. مثل دومینو.


تو تمام این کانسپت تمام فیلم‌های فرهادی هم هست. توی جدایی نادر از سیمین سر این که اون زنه از تو کشوی مثلا لیلا حاتمی پول برداشته بود یا نه کل داستان جدایی شکل گرفت. توی درباره‌ی الی سر اینکه ترانه علیدوستی داشت با بادبادک بازی می‌کرد همه چی شکل گرفت و تو اکثر فیلم‌هاش، توی فروشنده به خاطر اینکه در زنگ خورد و ترانه علیدوستی جواب نداد همه‌ی اون اتفاق‌ها افتاد، توی قهرمان هم داستان برمی‌گرده به همین هفده‌ تا سکه.


خب راجع‌به داستان‌اش می‌خوای اول بگو. به نظرت فیلمنامه‌ی قهرمان چطور فیلمنامه‌ایه؟ آیا به نظرت قوی هست، ضعیف هست؟ شبیه آثار قبلی‌اش هست یا نه؟ یه نکته‌ای وجود داره اینه که من وقتی فیلم رو می‌دیدم حس کردم بعد از خیلی‌ها هم شنیدم که دیگه اون حالت ملموس بودنش نسبت به فیلم‌های قبلی‌اش کمتر شده. انگار مثل اینه که از دور یه نفر داره نشسته شرایط رو می‌بینه و تعریف می‌کنه، فیلمنامه می‌نویسه. در حالی که قبلا یه جوری بود که فیلمنامه‌نویس انگار تو وسط داستان بود. واسه خودش اون اتفاق می‌افتاد. در حالی که این نسبتا کم رنگ‌تر شده. شاید راجع‌به کل قضیه‌ی داستان که هست که اتفاق‌اش راجع‌به یه زندانیه. شاید واسه‌ی همینه که شاید ملموس نیست. کمتر ملموسه نسبت به جدایی و این‌ها.


من خودم قشنگ اون ملموس بودن رو درک می‌کنم ولی این صحبت تو رو یکی از دوست‌های منم گفت که اون هم اتفاقا رفیق خیلی فیلم بازیه که اون هم همین رو گفت که گفت من زیاد نمیتونستم ارتباط برقرار کنم. فکر کنم آره یه چیزی هست که تصغر فرهادی بهش زیاد پرداخته که باعث چنین دیدگاهی شده و یه دیالوگی هم داره اونجا که محسن تنابنده برمی‌گرده میگه اینا می‌خوان تو رو بزرگ کنن تا بگن مملکت گل و بلبله و این‌ها، جمله اون موقع من حس کردم خیلی جمله‌ی شعاری‌ای هستش.


می‌دونی چیه بحثی که وجود داره اینه که اصغر فرهادی اصلا هنرش تو اینه که اگر میخواد انتقادی بکنه مستقیم چیزی رو نمی‌کوبه. میره دور می‌زنه غیر مستقیم، به در میگه دیوار بشنوه. نقش‌های خیلی فرعی یه جمله‌ای میگن که شاید منظور اصلی کارگردان‌ان. ولی جمله‌ای که محسن تنابنده یهو برگشت گفت این‌ها می‌خوان فلان فلان کنن، بحث درست و غلطش نیستا، بحث اینه که می‌تونسته غیر مستقیم باشه.


ولی من به نظرم من با شخصیت رحیم خیلی همزاد پنداری کردم، خیلی باهاش همراه شدم. یه جاهایی هم یه چندتا سوال برام پیش اومده بود که این از کجا می‌دونه اون کیه، چیه. مثلا نازنین از کجا می‌دونست که فرخنده دوست‌دختر یا نامزد رحیمه. آخه به رحیم گفتن که ما بهت کار میدیم. همه میدونستن که قراره بره تو فرمانداری یه کار پیدا بکنه. سارینا فرهادی هم که یه دختر نوجوانیه که ارتباطاتش با سوشال مدیا زیاده. سریع فهمیده بود که رحیم قراره تو فرمانداری کار پیدا کنه. خب خیلی ساده‌ست که مسئول مثلا کارگزینی فلان اداره رو پیدا کرده بود، باهاش در ارتباط بود. اصلا اون مسئول کارگزینی اون اس‌ام‌اس رو از سمت از سمت نازنین دریافت کرده بود که از این طریق می‌دونسته.


حالا راجع‌به نازنین. کاراکتر نازنینی که یکی از کارکترهای فرعی بوده خیلی انتقاد کردن گفتن خوب بازی نکرده. یه حالتی داره که مثل اینکه اسلحه‌اش گوشیشه. مثل خیلی از هم سن و سالاش، مثل من. در حقیقت میتونه خیلی بعضی جاها بدجنس باشه و این کاراکتر من رو به شدت یاد کاراکتر جیکوب میندازه. همونی‌ که گوشی دستش بود معمولا توی دستشویی هم شنیده بود یه چیزهایی. نقش چندانی نداشت سرش تو گوشی بود ولی وقتی حقیقت رو فهمید، خیلی عصبانی و بدجنس شده بود. من خودم نظر شخصی‌ام اگر بخوام در رابطه با داستان بگم، من خیلی دوست داشتم فیلم رو درکل.


برعکس فروشنده و گذشته و همه میدانند که زیاد خوشم نیومد بود، این فیلم رو هم تراز با جدایی می‌دونم و به نظرم خیلی هم شبیه جداییه و پتانسیل‌های زیادی هم داره. به نظر من از نظر فیلم‌نامه کامبک‌های زیادی هم داره به جدایی. به خصوص مثلا توی قهرمان نشون میده یه دختر بچه‌ای هست که تو خونه‌ی خواهر رحیم همیشه یه گوشه نشسته داره نگاه می‌کنه که یادآور همون کاراکتر دختر شهاب حسینی توی جداییه. اون هم همیشه این روسری مدرسه سرش بود و فقط بهش نگاه می‌کرد.


کلا بچه‌ها تو فیلم‌های اصغر فرهادی نقش مهمی دارند. بچه هم نشد نوجوون. مثل اینکه ناظر ان. علاوه بر این که ناظر ان مثل این که دنیای بزرگترها رو می‌بینن یاد میگیرن و با نگاهشون مثل اینکه نقد هم می‌کنن. کلا بچه‌ها و اختلافات خانوادگی نقش خیلی محوری داره تو همه‌ی فیلم‌های اصغر فرهادی. حتی تو فروشنده هم یه همچین حالتی می‌بینیم که ترانه علیدوستی و شهاب حسینی گاها با همدیگه به مشکل برمی‌خورن.


راجع به قهرمان این هم بگیم که قهرمان بالاخره بعد از مدت‌ها، اولین فیلم اصغر فرهادیه که در خارج از تهران ساخته شد. رفتن تو شیراز ساختن، با لهجه‌های شیرازی ساختن. میخوای یه کم راجع‌به بازیگرها صحبت بکنیم به خصوص امیر جدیدی که خیلی صحبت راجع‌به نقش‌اش خیلی زیاد بود. خیلی‌ها می‌گفتن حق‌اش بود که اجازه‌ی بازیگری مرد جشنواره کن رو برنده بشه. نظرت چیه؟ به نظر من بازی‌اش واقعا خوب بود. شاید اول زیاد به چشم نمیومد ولی مخصوصا از اواسط فیلم بعد خیلی ما رو با خودش همراه می‌کرد. این خیلی ویژگی بزرگیه.


آره منم موافقم بازی‌اش واقعا خیلی بازی خوبی بود و به خصوص کسانی که اگر فیلم‌های قبلی امیر جدیدی رو دیده باشن و با شخصیت واقعی خود امیر جدیدی آشنا باشن و مقایسه کنن با شخصیت رحیم می‌بینن که چقدر متفاوته. یعنی آدم اینجاست که متوجه میشه اون امیر جدیدی شده این امر جدیدی. امیر جدیدی که معمولا تو دنیای واقعی یک شخصیت مغرور و پرصلابت داره، تو این فیلم شخصیت یکم توسری‌خور ساده لوحه و دقیقا چوب سادگی‌اش رو می‌خوره. مثلا بهش میگن این رو بگو، همون رو میگه بعد میگه شما به من گفتین دروغ بگو. واقعا خیلی خوب بازی کرد امیر جدیدی و لهجه‌ی شیرازی‌اش هم خوب گفته. واقعا به نظر من اگر جایزه‌ی بازیگری اسکار رو برنده بشه واقعا حقشه. هرچند رقبای قدری هم داره ولی واقعا حقشه.


ولی بازی سحر گل دوست، نقش فرخنده رو اصلا دوست نداشتم. مخصوصا گریه کردن هاش خیلی فیک بود، اون جاهایی که ابراز علاقه می‌کرد فیک بود، ولی در کنار اون خواهر رحیم و شوهر خواهرش خیلی عالی بودن. شوهر خواهرش عالی بازی کرد. واقعا عالی. خود بچه‌ها هم خیلی خوب بازی کرده بودن. هم بچه‌های خواهرش بچه‌ی خودش. اون بچه خودش نمی‌دونم واقعا لکنت داشت، یا...واسه‌ی من هم سوال بود ولی پیدا نکردم جوابش رو. ولی واقعا خیلی خیلی خوب بازی می‌کرد. اگر واقعا نبود و داشت فیلم بازی می‌کرد که دستمریزاد واقعا. ده بیست سال آینده باید منتظر باشیم که این بازیگر خیلی خوبی بشه.


خب راجع به بازیگریش و داستان صحبت کردیم در رابطه با قهرمان. در ادامه می‌خوایم یکم راجع‌به اسکار و آمازون صحبت بکنیم. با این مقدمه که به نظر تو قهرمان است اسکار داره یا نه؟ من واقعا فیلم‌هایی که الان واسه‌ی اسکار کاندید شدن خیلی‌هاشون رو ندیدم به خاطر همین نمی‌تونم صراحتا بگم آره یا نه. ولی برای تو کتگوری غیر انگلیسی زبان، به نظر من چرا که نه. من فکر کنم نامزد میشه ولی جایزه رو نمیدن بهش به چند دلیل. به خاطر اینکه سه بار پشت سر هم یه کارگردانی جایزه‌ی اسکار رو بگیره خب یکم خیلی ریسکه واسه‌ی اسکار چون خیلی از بزرگترین کارگردانان دنیا یدونه اسکار دارن.


هیچکاک اسکار نداره! حالا نمیشه اینطوری مقایسه کرد ولی اسکار خیلی حالت محافظه‌کار داره میخواد همه رو راضی نگه داره به همین خاطر اگر بیاد برای بار سوم اسکار رو بده به اصغر فرهادی، خصوصا تو همون کتگوری، برای سه تا فیلم ایرانی پشت سر هم‌اش خیلی اتفاق عجیبی میشه. با توجه به بیانیه دو روز پیش‌اش هم من می‌ترسم که اصلا معرفی‌اش هم نکنن. مهم نیست اصلا. بخش غیر انگلیسی زبان آره می‌تونه مهم باشه ولی برای بقیه بخش‌ها مهم نیست. بخش فیلمنامه رو احتمالا کاندید میشه.


می‌خواستم بگم احتمال زیاد اگر هم قهرمان فرصتی داره توی بخش به غیر از غیر انگلیسی زبان، تو بخش بازیگری، کارگردانی، فیلمنامه می‌تونه امید داشته باشه. چون فیلم به هر حال آمازون پشت‌اش هستش، توی آمریکا اکران میشه، فعلا فکر کنم هنوز نشده ولی به زودی اکران میشه و وقتی تو آمریکا اکران شد چون قانون آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا که به اختصار ما بهش میگیم اسکار، اینطوریه که هر فیلمی می‌تونه حائز شرایط شرکت در مراسم اسکار باشه، اگر هفت روز متوالی توی یکی از سینماهای لس‌آنجلس، فقط لس‌آنجلس، نمایش داده بشه که خب وقتی آمازون پشتشه صددرصد میشه. جایزه‌ی بزرگ کن رو هم برده هرچند مشترک، به هر حال به نظر من خودش با ارزشه. اصلا اسکار زیاد ملاک نیست. الکی مشهوره. مخصوصا تو ده سال اخیر.


توی ده دوازده سال اخیر هر فیلمی دچار رسوایی جنسی بوده یا راجع به ترنس‌ها بوده یا راجع‌به سیاه‌پوست ها بوده، همچنین کانسپتی اگر تم داستانی فیلم‌ها بود، اسکار میگرفت. مثلا اسکار همیشه نادیده می‌گیره فیلم‌های ابر قهرمانی مارول رو ولی یهو بلک پانتر که ساخته میشه میره کاندید اسکار بهترین فیلم سال میشه. خیلی عجیبه دیگه. حالا بقیه فیلم ها هم همین شکلی هست به همین خاطر، این حرف منم نیست یعنی خیلی از جاها رو وقتی می‌خونی می‌بینی که اسکار دیگه اون و مشروعیت و محبوبیت خودش رو از دست داده تا جایی که سال پیش کمترین میزان بازدیدکننده‌ها رو داشته مراسم اسکار یعنی افت خیلی شدیدی داشته.


کن میتونه خیلی خوب جاش رو بگیره ولی. چون کن نگاه انتقادانه داره و هنوز دچار حاشیه نشده. نمیدونم آخه می‌دونی متفاوته. این با سیستم اروپایی داره پیش میره اون با سیستم آمریکایی داره پیش میره. اون برای فیلم‌های دیده نشده جایزه میده، اسکار برای فیلم‌های دیده شده. ولی خلاصه که خیلی اسکار به حاشیه رفته و به همین خاطر هم برنده شدن یا نشدن اسکار برای اصغر فرهادی چیزی از ارزش‌هاش کم نمی‌کنه. اگر برنده بشه چیزی هم بهش اضافه نمی‌کنه به نظر من. بیچاره‌ یه حالتی داره که الان هم روشنفکرها ازش بدشون میاد هم مثلا طرفداران حکومت. دقیقا مثل کاراکتر رحیم تو این فیلم.


حرف اصلی من اینه که اگر سینمای اصغر فرهادی رو ملاک قرار میدیم، نگاهمون سینمایی باشه. اگر اصغر فرهادی از منظر سیاسی می‌بینیم، از منظر سیاسی ببینیم. این دوتا رو با همدیگه ترکیب نکنیم. من تو یه رومی بودم تو کلاب‌هاوس، مثلا آدم‌هاش رو میشناختم مثلا دورادور می‌شناختم‌شون و به شدت از طرفداران اصغر فرهادی بودند. وقتی که جدایی اسکار برنده شد. الان، بعد از این اتفاقات اومدن گفتن اصغر فرهادی فیلم‌ساز بدیه. فیلم‌هاش بده. حالا کاری با این ندارم که از نظر سیاسی چی گفته ولی خب این رو نمیشه تعمیم داد به فیلم‌هاش. اگر یک فیلمی از نظر سینمایی خوبه دیگه شاید مثلا عمه‌ی من ساخته باشه، فیلم خوبیه. ما اصغر فرهادی رو از منظر سینمایی بررسی بکنیم. بپردازیم به خود کانسپت فیلم‌های اصغر فرهادی.


یه چیزی که می‌خواستم بگم آمازون بود. یه فیلمی هستش از لهستان اگر اشتباه نکنم، امسال یه فیلمی داره هند آف گاد، نمیدونم درست، دست خدا که نماینده‌ی لهستان یا نه اصلا یه کشور دیگه. اروپای شرقیه ولی که فرستاده فیلم‌اش رو به عنوان نماینده از کشورش به اسکار که نکته‌ی جالب‌ش اینه که نتفلیکس پشت این فیلمه. و پشت قهرمان اصغر فرهادی هم که آمازونه. یعنی دو تا غول بزرگ پخش کننده فیلم؛ یه جورایی میشه گفت رقابت اون‌هاست تا رقابت فیلم‌ها. همیشه همین شکلی بوده‌. به شنوندگان این توضیح رو بدیم که همیشه تو اسکار خود فیلم و کارگردان مطرح نبوده. اسما آره ولی اصلی ترین عامل پخش‌کننده‌ی فیلمه.


وقتی که اصغر فرهادی جدایی رو برنده شد، روی سن از پخش کننده تشکر کرد. مثلا نگفت از معلم اول ابتدایی تشکر می‌کنم، از پخش کننده اول تشکر کرد. چرا؟ چون می‌دونه که اون زمان خب پخش‌کننده‌ی جدایی سونی پیکچرز بود که چقدر نقش مهمی داشته و الان هم که از اون هم یه لول بالاتر اومده که آمازونه. این جهانی شدن فیلم‌های اصغر فرهادی در کنار اینکه فیلم‌های خوبی داره پخش کننده قدری داره. پخش کننده خیلی خیلی نقش موثری داره و با همین آمازون هم بود که فروشنده اسکار برنده شد. ولی الان خب واقعا دنیای پخش کننده‌ها رو نتفلیکس با اختلاف به شدت زیاد قبضه کرده. حالا ببینیم که تو جنگ آمازون و نتفلیکس کدومش قراره برنده بشه.


در رابطه با فیلم‌های اصغر فرهادی و قهرمان صحبتی داری آیا؟ راجع به قهرمانی چیزی هست که خیلی دوست داشتم بگم. این صحنه اول فیلم، از اونجایی شروع میشه که رحیم از زندان مرخصی گرفته. میره شوهر خواهرش رو ببینه به یه جایی میره، یه جای تاریخی، نقش رستمه که اون‌ها در حال مرمت‌ان. این مرمت بدن‌اش خیلی مهمه. به قول آقای فزونی کلا فیلم راجع به مرمته. مرمت شخصیت. نمیگم در جهت مثبت یا در جهت منفی. خود اصغر فرهادی هم گفته که اصلا ایده‌اش سقوط بوده. کلمه‌ای که باعث ادامه دادن فیلمنامه بوده کلمه‌ی سقوط بود. چقدر اینکه کاراکتر به خود اصغر فرهادی و کاراکترش شباهتی داره غیرقابل انکاره.


این چیزی که خیلی جالب بود اینکه یه جایی خوندم که وقتی یه کاراکتر بالا میره از اون داربسته، رفته رفته اون داربسته تنگ‌تر میشه. خیلی نگاه درستیه به کل فیلم. چیز دیگه‌ای که هست، میره پله‌ها بالا به محض اینکه بالا میره باز هم برمی‌گرده پایین. این نشون میده که هر بالا رفتن بلافاصله پایین اومدن داره. یه چیزی که الان یادم افتاد خود واژه‌ی قهرمان. خیلی اسم خوبیه به نظر من. من قبل از اینکه قهرمان رو ببینم گفتم این چه اسم بدی واقعا گذاشته. قهرمان! کی اسم فیلم‌اش رو میذاره قهرمان. ولی خیلی اسم سنجیده‌ای گذاشته. چون دائما تو به این فکر می‌کنی قهرمان کیه. ضد قهرمان کیه و هر شخصیتی به نوعی در عین حال که یک برهه‌ای قهرمان میشه تبدیل به ضد قهرمان هم میشه. خود مثلا شخصیت محسن تنابنده رو در نظر بگیر، از یه طرف در ظاهر کاری که کرده قهرمانانه بوده. اول‌اش قهرمانانه بوده که پول داده، بعدش غیر قهرمان ضد قهرمانانه بوده که بنده خدا رو انداخته زندان و دوباره باز هم کارش قهرمانانه هست با اینکه جهیزیه دخترش رو فروخته داده، ولی باز هم رضایت میده مثلا.


اما می‌بینیم که خود رحیم، خود کاراکتر رحیم، اون مسئول زندانه، هی داریم می‌بینیم که تو یک لوپ ضد قهرمان و قهرمان گیر کردن این‌ها. اون خاکستری بودن آدم‌ها رو خیلی خوب نشون میده. فکرکنم اگر بگیم قهرمان که بود به نظر من بچه‌ی رحیم بود. مخصوصا اونایی که پنجاه هزار تومن کمک می‌کنه از سمت خود برای آزادی پدرش. گلریزان برگزار میشه. شاید همه‌ی پول‌اش بوده و پول میده تا باباش آزاد بشه و ضد قهرمان هم به نظر من قطعا رسانه هستش. رسانه به نظر من ضد قهرمان اصلی فیلمه که حالا در ادامه بیشتر صحبت می‌کنیم. چقدر مخصوصا کسایی که خیلی زود قبول می‌کنن هر چیزی رو که می‌خونن شبیه به کاراکتر برادر فرخنده ان. سریع با یک تیتر نظرشون عوض میشه. خیلی از مردم هم شاید اینجوری باشن.


اتفاقا همین یه چند روز پیش بود که یه اتفاق نزدیک مشابه همه چیز اتفاق افتاده بود برامون که حالا بگذریم که مثلا چی بود، ولی موقعی بود که من دقیقا حس کردم مثلا این اتفاق برای شرکت ما هم افتادها. فکرکن یک شرکت، یک فرد، یک خانواده در ابعاد بین‌المللی یهو میشه آب. یعنی مثلا مخصوصا تو هالیوود. خیلی هم مسخره شده. هر دختری از سر جاش باشه می‌تونه بره بگه بودی آلن به من تجاوز کرده مشهور بشه. تا بیان اثبات بکنن، دادگاه تشکیل بدن این درست هست و نیست و فلان، می‌بینی که دو سال زمان می‌بره آبرو و شرف طرف میره یا مثلا چقدر پروژه‌هاش کنسل می‌شه. این‌ها تاثیرات واقعا مسخره رسانه‌ست. دقیقا توی فیلم هم که هی تو این حرکت سینوسی داریم می‌بینیم که هی دارن این کاراکترها به واسطه‌ی رسانه بالا پایین میشن. به خاطر یک سوتفاهم. یک سو تفاهمی که واقعا چیزی هم نبود. یهو میبینیم که کلا همه چی به هم میریزه.


یک فیلم مستندی هستش، که اتفاقا تازه هم ساخته شده یکی دو سال پیش به اسم سوشال دیلما که حالا فرصت بشه یک اپیزود هم راجع‌به این صحبت می‌کنیم. فیلم کاملا اجتماعی در رابطه با اثرات مخرب سوشال مدیا هستش. خیلی فیلم مستند جالبیه. حرفای کلیشه‌ای نمی‌زنه. رفته مصاحبه کرده با خود مدیران این شرکت‌های بزرگ. مثلا یک نفر توی توییتر کار می‌کرده، یه نفر تو گوگل بوده و این داستان‌ها. این‌ها رو آورده این‌ها دارن میگن. دقیقا قشنگ داره این تاثیر مخرب رسانه رو به وضوح نشون میده که مثلا توی همون فیلم میگه که یکی از بسکتبالیست‌های معروف آمریکا، اسمش رو یادم رفته، که این بسکتبالیست اومده توییت گذاشته که زمین تخته. و همه بهش میگفتن خاک بر سر تو مثلا هنرمندی فلانی. تو میگی زمین تخته؟ بعد این هم در جوابش بعدها گفت که بابا من می‌رفتم یوتیوب میدیدم که ویدیوهای مرتبط با اینکه زمین تخته برای من می‌اومد، من این‌ها رو می‌دیدم بعد میگفتم که کانال‌های معتبر یوتیوب نوشتن پس حتما زمین تخته. انقدر این ویدیوها رو دیده بود که در نهایت معتقد شده بود بر این.


این‌ها از کجا نشات می‌گیره؟ ازالگوریتم دیتای آی این سوشال مدیا ها. تو میری یوتیوب یا اینستا، وقتی یک سری ویدیوهایی می‌بینی هوش مصنوعی اون پلتفرم تشخیص میده که تو این مدل ویدیوها رو دوست داری دائما توی صفحه‌ی فیلد هم همون‌ها رو بهت پیشنهاد میده. حالا اون بسکتبالیست هم رفته از شانس‌اش یه ویدیو دیده راجع‌به زمین تخت گرایی، اولش هیچی. هی دوتا ویدیوی دیگه رفته دیده درمورد زمین تخت و این هی شبیه قارچ منتشر شده. یا مثلا همینط همین مستند یه جایی‌اش طرف می‌گفت که شما نوتیفیکیشن میاد مثلا فلان کس روی پست‌اش شما رو ترک کرد. توی خود همون بار نوتیفیکیشن گوشی‌ها عکسه رو نمی‌بینیم. باید روش کلیک کنیم بریم داخل. در حالی که میگن از لحاظ کدنویسی خیلی ساده‌تر هستش که خب خود عکس رو نشون بده دیگه. اینجوری ترقیب می‌کنه که تو کلیک بکنی روش، بری داخل اپ و اونجا مثلا اون عکس رو ببینی که فلانی تو رو تگ کرده و اونجا مشابه‌اش رو هم میبینی. یعنی میگه که این اساس کلا این شبکه‌های اجتماعی هستش که دارن یک چیز غلط رو ترویج میدن.


اصلا فیس بوک که اسمش عوض شد شدمتا، یه بخشی شبیه همین یه سری حواشی به وجود اومد که توی میانمار فیس‌بوک باعث شد که یک شورش بزرگی به وجود بیاد. چون به مردمی که توی میانمار داشتن زندگی می‌کردن یه سری ویدیوهایی رو نشون می‌دادن علیه مثلا حکومت میانمار که مردم ریختن تو خیابون‌ها. یا می‌گفتند که چهار سال پیش زمان انتخابات ترامپ و دختری که بود هیلاری کلینتون فیسبوک خودش اطلاعات فیسبوک و اینستاگرام رو طوری دستکاری کرده بود به نفع ترامپ و همین یه جورهایی باعث شد ترامپ رئیس جمهور بشه. نمی‌خوام مثلا حرفای تئوری توطئه بزنم. اصلا معتقد نیستم به این. ولی به هر حال نمیشه نقش رسانه رو نادیده گرفت. نه تنها تو نظر مردم، بلکه تو سلایق و علایق هم تاثیر می‌ذاره. هم در جهت مثبت هم در جهت منفی.


ولی به طور کلی رسانه واقعا هم تاثیر به شدت مخربی داره. اینکه میگیم واقعا مخرب خیلی حرف کلیشه‌ایه ولی به شدت حرف واقعی هم هست در عین حال. یه چیز جالبی که برای من وجود داشت این بود که ما یک سری کارهایی رو داریم در طول روز که میگیم سه ساعت روی فلان پروژه کار می‌کنم، مثلا یک ساعت این کار رو می‌کنم، می‌دونی برنامه میچینیم ولی هیچ وقت برنامه‌ی اینستا رفتن نچیدیم واسه خودمون و اگر بهمون بگن که حدس می‌زنی هر روز چقدر تو اینستایی میگیم نیم ساعت. در حالی که دوساعته. این از کجا ناشی می‌شه؟ این یک سری تایم‌هایی هستش که ما عملا زمان مشخصی واسه‌اش اختصاص نمیدیم ریز ریز در طول روزمون پخش میشن و جمع میشن یهو میشه یک عدد بزرگ. این رو حالا ما می‌تونیم در جهت مثبت استفاده کنیم. در جهت مثلا گوش دادن پادکست. کتاب خوندن یا کتاب صوتی گوش کردن یا زبان یادگرفت.


یه چیز دیگه هم می‌خواستم بگم که این چند دقیقه چند دقیقه‌ها. من خودم خیلی خیلی دچار مشکل شده بودم که به کارهام نمی‌تونستم برسم. من از یه تکنیکی استفاده می‌کنم به اسم پامادورو. پامادورو به زبان ایتالیایی همون گوجه فرنگیه. میگه یه زمان‌‌ات رو به زمان‌های کوچیک کوچیک تقسیم کن. بیست و پنج دقیقه مثلا کتاب بخون یا درس بخون یا پروژه انجام بده، بعد بیست و پنج دقیقه ساعت‌ات رو کوک کن، بیست و پنج دقیقه که گذشت یه استراحت سه دقیقه‌ای به خودت بده. بعد وقتی که برای بار چهارم ساعت زنگ خورد، یعنی چهار تا بیست و پنج دقیقه رو به اضافه‌ی استراحت‌های سه دقیقه‌ای گذروندی، می‌تونی یه ربع، دیگه زمان‌اش دست خودته می‌تونی بیشتر استراحت کنی. این تکنیک رو اگه ادامه بدی این بیست و پنج دقیقه واقعا واست مفید میشه و اون سه دقیقه هم می‌تونی استراحت کنی یا بری اینستا یا هرکاری که می‌خوای بکنی. این به نظر من خیلی جوابه.


اصلاتا اثر مرکب هم همینه دیگه. میگه که تو به جای اینکه مثلا می‌خوای یک کاری رو انجام بدی، به جای اینکه یهو واسش ده ساعت در روز وقت بذاری که در پایان یک هفته تموم‌اش کنی، این یک هفته‌ات رو بیا بکن سه ماه ولی هر روز مثلا ده دقیقه زمان بذار. ده دقیقه برای یک روز چیزی نیستش که. عملا انگار زمان نذاشتی ولی در گذر زمان چون انگار وقت نداشتیم واسمون سخت هم نیست. این ده دیقه ده دیقه جمع میشه آخر سر سه ماه تموم می‌شه می‌بینی من با فلان کار رو انجام دادم. من مثلا خودم برای یادگیری زبان دقیقا همین کار رو انجام دادم.


یه بحث دیگه هم هستش یه کانسپتی که تازگی خیلی مطرح شده، بهش میگن سم‌زدایی ذهنی که به طور کلی میگه که تو برای تمام ابعاد زندگی‌ات می‌تونی سم‌زدایی بکنی. یعنی چی؟ یعنی نمیشه گفت دقیقا مینیمالیسم، حرف‌اش اینه که اضافه‌ها رو از زندگیت حذف کن. من خودم این رو مثلا انجام دادم به شدت نتیجه‌ی خوبی می‌بینم. من مثلا صفحه‌ی دسکتاپ‌ام از اون‌هایی بود که انقدری که کامل پر شد دوباره تو دسکتاپ سیو کردم که فایله گم شد. همیشه هم مثلا سعی داشتم که با آدم‌های مثلا خیلی زیادی در ارتباط باشم. ارتباط هر چند محدود باشه ولی با آدم‌های زیادی در ارتباط باشم ولی تازگی‌ها این رو عوض کردم گفتم واقعا خیلی‌ها هیچ نقشی ندارن تو زندگی آدم. نه این که آدم حتما به دنبال منفعت باشه. ولی خب خیلی‌ها هستن که هر ماه یک بار سال یک بار فقط یه سوالی دارن میان و دوباره میرن. خب وقتی که نه اون برا من مهمه نه من برای اون مهم‌ام، خب اصلا چه لزومی داره که من مثلا این اسمش رو بذارم همچین رفیقی دارم.


آدم‌های زیادی رو حذف بکنیم از زندگیمون. کتاب‌هایی که نمی‌خونیم. لباس‌هایی که نمی‌پوشیم، لباس که حالا میشه آدم اهدا بکنه به فقیر. کتاب‌هامون رو می‌تونیم اهدا کنیم به یه جایی، یه کسی که میخواد بخونه یا امانت بدیم. آره من مثلا یه سری کتاب‌های خریدم که پنج شیش سال پیش خیلی علاقه داشتم به این مدل کتاب‌ها ولی الان خب چون ذهنیت‌ام، سلیقه‌ام عوض شده نمی‌خوام این کتاب رو بخونم. بهتره که آدم این‌ها رو کلا بندازه دور یا بده به یکی که می‌خواد. این سم زدایی خیلی اثر خوبی داره. تو حتی برین تو مثلا فالویینگ‌ها اونایی که نمی‌خواین بمونه رو آنفالو کنید. پیج‌هایی که به جایی که راز میلیاردر شدن هستش رو آنفالو کنین. واقعا مجبور نیستیم ببینیم. ذهنمون رو بیخود داریم شلوغ می‌کنیم. آره من مثلا یادمه که وقتی که استاد شجریان فوت کرد، تا سه روز فقط داشتم استوری‌های مرغ سحر می‌دیدم از کسانی که تو عمرشون آهنگ گوش ندادن. چه برسه باز شجریان.


مخصوصا شیر کردن عکس غذا و این‌ها خیلی رو مخه. بیشتر این حس رو میده که می‌خواد نشون بده که من مثلا شجریان رو می‌شناختم. من فلان غذا رو میخورم. فلان کتاب رومیخونم. درصورتی که به نظر من کسی که واقعا کتاب میخونه دیگه این فرت و فرت عکس‌اش رو نمی‌گیره. حداقل جلدش رو نمی‌گیره. یا مثلا پسرها رو دیدیم پشت رول می‌شینن، دست چپشون رو می‌ذارن روی فرمون، حتما باید یه ساعت مچی داشته باشن، یه آهنگ هم از سوگند می‌ذارن و رانندگی می‌کنن. نمی‌دونم می‌خوان بگن من راننده‌ام، من ساعت دارم. خیلی هم زیاده‌ها. یه چیزی یه کسی واسه‌شون یه کادو می‌خره اون رو میزارن که مثلا مرسی فلانی. رودررو نمی‌تونی ازش تشکر کنی؟ اون وسط مسطا همینطوری یکی استوری گذاشته که بیا تو پیج من یه کاری میکنم میلیاردر شی. یه چیزی بهت بدم پولدار شی و فلان و بهمان. این‌ها واقعا تو ناخودآگاه ما تاثیر می‌ذاره و واقعا اگر این‌ها رو حذف کنیم هیچ اتفاقی نمی‌افته.


ولی به جای اینکه این چیزایی که دوست نداریم ببینیم، به جای اون حداقل بریم تو پینترست. مخصوصا کسایی که کارشون به گرافیک و یا تصویرسازی اینا ربط داره. بریم یوتیوب ویدیوهای کوتاه ببینیم. اصلا تو همون یوتیوب وقتی میگیم یوتیوب آموزنده‌است، به این معنا نیستش که برید فلان نرم‌افزار رو یاد بگیرید، برید ریاضیات بگیرید. تو همون یوتیوب یه سری کانال‌ها هستش مثلا یه کانالی هست یه پسر چینی، کره‌ای نمی‌دونم فرق این‌ها رو نمی‌فهمم. توی نیویورک زندگی می‌کنه و میفته توی خیابون‌های نیویورک راه میره و از راه رفتن‌اش دو ساعت فیلم می‌گیره و تو وقتی میشینی فیلم‌اش رو می‌بینی انگار خودت داری تو نیویورک قدم می‌زنی.


میشه استفاده‌ی خوب کرد. به نظر من بستگی به خود آدم داره و این همه این راه حل‌هایی که الان گفتیم و خیلی راه‌حل‌های دیگه هستش که ما هنوز بهشون نرسیدیم. کمک می‌کنن که بهتر و مفیدتر از روزمون، از شبکه‌های اجتماعی خیلی بهتر استفاده کنیم. یه چیز جالبی هم هست این که وقتی اینترنت قطع میشه یا مثلا سرعتش کم میشه آدم یادش می‌افته چه کارهای مفیدی می‌تونه انجام بده. در حالیکه پنج دقیقه قبل اون، وقتی همه چی اوکی بود تو داشتی همون استوری‌ها رو رد می‌کردی و نگاه می‌کردی. آخه می‌دونی چیه؟ این رو من خودم بین دوست‌هامم زیاد شنیدم. میگن آدم باید تو مودش باشه که بره مثلا فلان ویدیوی سنگین و آموزنده رو بشینه ببینه یا مثلا آدم باید دنبال یک تحقیق خاصی باشه که بره سراغ اون‌ها ولی واقعا من خودم چون به نجوم علاقه دارم اینکه بدونم تو فلان کهکشان چی می‌گذره خیلی جذاب‌تر از اینه که ببینم مثلا اکبر امروز ناهار چی خورده. اینجور ویدیوها اتفاقا نه تنها کسل کننده نیست اتفاقا خیلی جذابه.


خب شنوندگان خیلی ممنون که تا به اینجا با ما همراه بودید. ممنون میشم اگر از پادکست ما خوشتون اومده، اگر خواستید به دیگران معرفی بکنید، نخواستید هم دمتون گرم و همین. خیلی ممنون که با این اپیزود با ما بودین.



بقیه قسمت‌های پادکست اتوپیا را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/5--%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C%D8%9B-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87-%DB%8C%D8%A7-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF%D8%9F-(%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%22%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%22-%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C)-id4634726-id443530778?utm_source=virgool&country=gb