او کیست؟
گوشت تلخ موفق میشود شما را غافلگیر کند و به شما اثبات کند که قضاوتهایتان متزلزلاند. شما از ابتدا مرد مسنی را میبینید که با هیبتاش شما را قانع میکند که مردی است بیآزار. این مرد در آشپزخانه کار میکند. او گوشتها را دور پای خود، زیرشلوارش میچسباند و به سمت درب خروج میرود، اما نگهبان جلوی او را میگیرد.
در ادامهی این مسیر کارگردان با موفقیت این احساس را که او مردیست که به اجبار و ظلم زمانه مجبور به این کار شده است، در ما زنده میکند و ما برای او شروع به دلسوزی میکنیم، درست مانند نگهبان. پیشتر که میرویم، معادلات بههم میخورند. او پس از این که گوشتها را به نگهبان تحویل میدهد. به یک کبابی که اشنای اوست میرود و پس از این که ماجرا را برایش شرح میدهد و اعلام میکند که نمیتواند از آن به بعد برای او گوشت ببرد، دست زیر آستین خود میاندازد و یک بسته از آن گوشتهای دزدیده شده را به دوستش میدهد و از او میخواهد آنها را کباب کند.
در نمای پایانی او با نگاهی که نمیشود کشفاش کرد شروع به خوردن کبابها میکند و اگر دقت کنید شاید بتوانید لبخنداش را هم ببینید.
گوشت تلخ فیلمی است که پیش از آنکه در رابطه با شخصیتهای درون فیلم باشد، دربارهی شخصیتهایی است که درحال تماشای فیلم هستند. گوشت تلخ میخواهد در نهایت شما رو به خودتان کنید و از خود بپرسید که تا چه اندازه اطرافیان خود را میشناسید و تا چه اندازه قضاوتهایتان دربارهی آنها درست است؟
در رابطه با فرم بصری اما گوشت تلخ با استفادهی فراوان از رنگ کمی شما را سردرگم میکند. آیا این همه نور برای روایت چنین داستانی نیاز است؟ داستانی که تمام تاثیرش از حقیقی بودناش ناشی میشود؟
یکی دیگر از نکاتی که در رابطه با گوشت تلخ باید به آن اشاره داشت، استفاده از هر ثانیهی فیلم است. چیزی که برای فیلمهای کوتاه حیاتی است. گوشت تلخ تاحدی به ثانیهها اهمیت میدهد که حتی روی تیتر اصلی ابتدایی فیلم هم کار کرده است و مخاطب را حتی یک لحظه به حال خود رها نکرده است.
گوشت تلخ را در ودیو ببینید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معجزه ایجاز
مطلبی دیگر از این انتشارات
درباره ملال
مطلبی دیگر از این انتشارات
دروغهای کوچکِ بزرگ