ایجاز

این یادداشت بخشی از داستان فیلم را لو می‌دهد.

یک داستان را تا چه اندازه می‌توان خلاصه کرد؟ تا حدی که همه چیز به اشاره برگزار شود و توضیح اضافه برای آنچه قابل فهم است داده نشود؟ هنگام به تصویر در آوردنِ چنین داستانی تا چه میزان می‌توان از حواشی زد و تنها به نمایش آن چیزی پرداخت که بدون نمایش آن داستان الکن باقی می‌ماند؟ پانسمان، ساخته‌ی امید عبدالهی، فیلمی جسورانه است که کوشیده داستانش را به کوتاه‌ترین شکل ممکن خلاصه کند. از سوی دیگر هنگام ساخت با بهره‌گیری از دکوپاژی حساب شده، داستانش را به شکلی به تصویر بکشد که هیچ لحظه‌ی اضافه‌ای در فیلم وجود نداشته باشد.

پانسمان 22 پلان دارد. اگر یکی از این پلان‌ها کم شود داستان الکن باقی می‌ماند و اگر پلانی به این 22 پلان افزوه شود، فیلم دچار زیاده گویی شده. اما این به آن معنی نیست که کارگردان با طولانی کردن زمان پلان‌ها قصد داشته حجم بیشتری از اطلاعات داستانی را در یک قاب جای دهد. هر پلانِ پانسمان دقیقاً همان قدر به طول می‌انجامد که داستان اقتضا می‌کند. هدف این بوده که با کمترین تعداد پلان و برش خوردن تصاویر به یکدیگر داستانی روایت شود که علاوه بر شکل ظاهری‌اش، تصویری کلی از گذشته و آینده‌ی شخصیت‌ها ارائه دهد. پانسمان با انتخاب دقیقِ هر پلان، داستانی را در کوتاه‌ترین شکل خود خلاصه کرده که در حالت عادی می‌توانست در زمانی سه برابر حالت فعلی به تصویر کشیده شود. یعنی آنچه قبل از شکستن آینه اتفاق اُفتاده، عوض کردن آینه و اتفاقات پس از آن. اما پانسمان با محدود کردن خود به نمایش مقطع زمانیِ عوض کردن شیشه، در تلاش است تا دو مقطع زمانی دیگر را در بازه‌ی زمانیِ میانی ادغام کند؛ و بدون نمایشِ آنچه در گذشته اتفاق اُفتاده، در نمایاندن آنچه در آینده در انتظار آدم‌های داستان است موفق عمل می‌کند. به شکلی که به راحتی می‌توان از طریق چند نگاه این آدم‌ها پی به موقعیتی داستانی حاوی خشونتی بُرد که پیرامون اعضایِ یک خانواده شکل گرفته و مسیری را طی کرده که عواقبی را به همراه داشته.