با من به زبان اشاره سخن بگو*

یادداشتی بر فیلم کوتاه تشک مواج(امین خنکال)

مریم بلاتکلیف است، معلوم نیست چرا آمده، حرف‌هایش دو پهلو هستند، نشانی از دلتنگی یا تلاش برای بازگشت به رابطه‌ی از‌دست‌رفته‌ی میان او و علی نه در نگاه و نه در واکنش‌هایش به چشم نمی‌خورد. اتفاقی افتاده و مریم تنها کسی است که می‌تواند آن را به علی منتقل کند اما... اما قرار نیست راز از مخاطب هم پنهان شود و اصلا سوژه‌ی اصلی فیلم اتفاقی که برای پدر علی افتاده نیست. مریم در نهایت استیصال به دنبال راهی می‌گردد تا هر چه زودتر این مسئولیت سنگین را روی زمین بگذارد و نفس راحتی بکشد. علی اما تمام طول فیلم با خشونتی که سعی می‌کند آن را در رفتارها و واکنش‌هایش حفظ کند، ناآگاه بودن را بازی می‌کند؛ فرو رفتن در نقش فردی که از اتفاق افتاده خبر ندارد یا آن را باور نمی‌کند از مراحل ابتدایی سوگ است. انسان‌ها به وقت روبه‌رو شدن با سوگ و از دست دادن عزیزان(چه به واسطه‌ی مرگ و چه قطع روابط عاطفی) معمولا با انکار وارد ماجرا می‌شوند. علی زودتر از همه، اتفاقی که افتاده را با چشمان خودش دیده اما شکل دیگری برای مواجه شدن با آن را انتخاب کرده و به زندگی روزمره‌اش ادامه می‌دهد تا دیگران راهی برای پذیرش او پیدا کنند.

تشک مواج ساخته‌ی امین خنکال به‌صورت موازی واکنش علی نسبت به مریم و بعدتر واکنش او به مرگ پدرش را پیش می‌برد. در فیلم اشاراتی کوتاه و گذرا به رابطه‌ عاطفی مریم و علی در گذشته می‌شود و این‌که چرا رابطه به پایان رسیده یا حتی بزرگ‌ترین مشکل علی در ارتباطش نه فقط با مریم بلکه با سایر آدم‌های مهم زندگی‌اش از کجا سرچشمه می‌گیرد. شاید علی نیاز دارد آدم‌ها او را بدون ترس یا نگرانی از مواجه با او و ناشنوایی‌اش بپذیرند و با او ارتباط برقرار کنند. زمان فیلم و البته سوژه‌، این پتانسیل را دارد که به جزییات بیشتری درباره‌ی هر دو سوگ پیش آمده برای علی بپردازد و با حذف سکانس‌ها و دیالوگ‌هایی که کارکردی نه در پیشبرد قصه و نه در معرفی شخصیت‌‌ها، میتوانست به فیلم بهتری تبدیل شود.

می‌توانید فیلم کوتاه تشک مواج را در سایت ودیو تماشا کنید.

*عنوان نوشته، شعری از عباس کیارستمی‌ است.