به جان مادرت قسم بخور

خطر اسپویل

منبع، به دو قسمت تقسیم می‌شود. قسمت اول درباره‌ی کودک، عمل کشتن و رو به رو شدن با عذاب وجدان و قسمت دوم درباره‌ی پدری که می‌‌خواهد فرزندش را نجات دهد.

منبع داستانی ساده را روایت می‌کند با شخصیت‌های ساده. اتفاقی که رخ می‌دهد می‌تواند برای هر بچه‌ای پیش بیاید. کودکی که توسط قلدر محل مدام اذیت می‌شود، از موقعیتی که پیش می‌آید استفاده می‌کند تا از شر او برای همیشه خلاص شود، اما تنها بعد از وقوع حادثه است که درمی‌یابد چه رخ داده است. دچار عذاب وجدان می‌شود و این عذاب وجدان به شکلی گویا، شستن خود توسط آبی که قلدر در آن مرده است، بصری می‌شود. در قسمت دوم، پدر عینک را، که کودک قبل‌تر مجبور شده بود به قلدر بدهد، پیدا می‌کند. پدر کودک را به جایی دورتر می‌برد و از او حقیقت واقعه را می‌خواهد. در آخرین پلان هم سعی دارد به او دروغ گفتن بیاموزد تا، او را، نجات دهد. نقطه‌ی اوج فیلم آن جایی است که تقابل پدر و پسر را در کنار قطار نظاره می‌کنیم. پدر به سرعت دروغی ساخته است و آن را می‌گوید، اما پسر قاتلی است معصوم و مدام تکرار می‌کند: <<ولی من بستم.>> تضادی ایجاد می‌شود سرشار از تناقض. پدری که برای نجات پسر دروغ می‌گوید، پسری قاتل که دروغ نمی‌‌گوید.

تصویربرداری قابل تحسین است. قاب مربعی پس از کوک، مردی بدون رنگ و ترس خودش را جابجا می‌کند، در منبع هم اثرگذار بوده است و نتیجه‌بخش. در فلش‌بک‌ها با جلوه‌های بصری خاص، کارگردان توانسته است تاثیر سفر در زمان را بگذارد و با کلوزآپ‌های به موقع، ما را به شخصیت کودک نزدیک‌تر کند. هم‌زمان اما پدر را هم فراموش نمی‌کند. بازی جذاب نادر فلاح و طراحی گریم خاص چشم‌ها و دیالوگ‌های او هم‌زمان خشم و ترس را بازتاب می‌دهد و او را تبدیل به شخصیتی جذاب می‌کند.

منبع داستان کودکی است که دروغ را می‌آموزد برای نجات خودش.

منبع را در وُدیو ببینید.