تضاد

تکلیف
تکلیف

جامعه ایران جامعه متضادی است. جامعه‌ای است که در آن میان نگاه رسمی به پدیده‌ها و واقعیتی که در جامعه در حال وقوع است تضاد و شکاف عمیقی وجود دارد. دستگاه‌های فرهنگی آن چیزی را که گمان می‌کنند درست است انجام می‌دهند و مردم آن‌طور که دوست دارند زندگی می‌کنند. این فاصله به قدری زیاد است که نمی‌شود آن را به هیچ‌ شکلی پُر کرد. تکلیف علی خوشدونی فراهانی دقیقاً بر روی همین تضادها و تفاوت‌ها دست می‌گذارد. در طول فیلم ما با دو فضا مواجه هستیم. فضای مدرسه (که نماد و نماینده همان فضای رسمی است) و خیابان (که نماد و نماینده واقعیت است) برای تماشاگر تضاد و تفاوت این دو فضا تکان دهنده است. نکته قابل توجه این است که دختر بچه دبستانی با این‌که در مدرسه جشنی درحال برگزاری است در خیابان و ماشین آن پسر خلافکار احساس راحتی بیشتری می‌کند. انگار که آن بچه هم فهمیده واقعیت با تمام زشتی‌هایش جای بهتری برای لذت بردن و کیف کردن است. بازگشت به مدرسه مساوی است با پایانی تراژیک. مدیر مدرسه که کارمند صفتی از سر و رویش می‌بارد، موفق شده خودش را در دل بازرسان اداره جا کند و احتمالاً ترفیع شغلی بگیرد. اما این موفقیت به چه قیمتی حاصل می‌شود؟ به قیمت قلب واقعیت و حذف و سرکوب حقیقتی که هیچ‌کدام از مسئولان (در این‌جا مدیر، بازرس و کارکنان مدرسه) نمی‌خواهند آن را ببینند. فیلم تکلیف موفق می‌شود با صراحت و جسارتی که از یک فیلم کوتاه انتظار می‌رود تضادی را نشان دهد که جامعه را نابود می‌کند. تضاد میان دو قرائت از زندگی. تضاد میان رویا و آرمان با واقعیت و حقیقت و در نهایت تضاد میان آن‌چه که دوست دارند باشد و آن‌چه که واقعاً هست. تکلیف برپایه این تضاد شکل می‌گیرد و جلو می‌رود و موفق می‌شود از دل این تضاد به تصویری عریان و ملموس از حقیقت و واقعیت این روزهای جامعه ایران برسد. حقیقت و واقعیتی که مدیر مدرسه (نماینده نگاه رسمی) به دنبال حذف آن است تا با تکیه بر این حذف به موفقیت چنگ بزند.