تقدیم به عشاق سینما
سالها پیش فرانسوآ تروفو گفته بود:عشاق سینما مردمانی بیمارند. اگر خوب دقت کنیم حق تماماً با تروفو است. عشق به سینما در اغلب موارد (اگر نگوییم همیشه) با جنون همراه است. عشق به فیلمها آدم را از عالم واقع جدا و غرق در عالمی میکند که تخیل محض است و این یعنی آدمهایی که عاشق سینما میشوند، عادی نیستند. آنها نمیتوانند مثل آدمهای عادی زندگی کنند. آنها همه چیز را از دریچه سینما نگاه میکنند، حتی زندگی را. درست مثل محمود شبح کژدم و همین شاهرخ فیلم کوتاه وودی آلن. همه حسن و لطف فیلم عاطفه مولوی در این است که برآمده از عشقی خالص و جنونآمیز به سینما است. بعد از شهرام مکری و فیلمهای کوتاهش که برآمده از سلیقهای خاص و تماماً سینمایی بود، وودی آلن عاطفه مولوی از معدود فیلمهای تازه سینمای ایران است که کاملاً از دل سینما بیرون آمده. روایت غیرخطی و موقعیت ابزوردش شباهت عجیبی به آثار گای ریچی دارد و کارگردان موفق شده از دل این روایت غیر خطی و موقعیت ابزورد فیلمی منسجم بیرون بکشد که علیرغم همه کاستیها یک سینمای خالص است. این خلوص به کارگردان کمک کرده که از حداقل موقعیت بیشترین بهره را ببرد و پایان تکاندهنده فیلمش را با چنان تاثیری به تصویر بکشد که تماشاگر را هم به اندازه شاهرخ شوکه کند. وودی آلن نشان میدهد که برای رسیدن به بداعت و طراوت میتوان از خود سینما و عشق جنونآمیز آن به عنوان یک متریال بکر و دست نخورده استفاده کرد. به کمک این متریال میتوان از جنونی حرف زد که جز بر روی پرده سینما جای دیگری از زندگی نمیتوان آن را پیدا کرد و موفقیت وودی آلن در این است که این عشق جنونآمیز را با حداقل داستان و حداکثر تاثیر به تصویر میکشد. به نظر میرسد باید اسم عاطفه مولوی را گوشهای نوشت و منتظر ساخت اولین اثر بلندش ماند. به نظر میرسد میتوان به او به عنوان یک عشق فیلم اُمید داشت که از این عشق جنونآمیز در راه ساختن یک فیلم خوب استفاده کند، کاری که در وودی آلن به درستترین شکل ممکن آن را انجام داده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجلسِ اعدام نادر
مطلبی دیگر از این انتشارات
دروغهای بزرگِ بزرگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
آزمودن