حاملگی
(خطر اسپویل)
زنی حامله در حال رنگ کردن موهای خود است. شوهرش هم غذا میخورد. زن به سرش میزند نکند رنگ کردن مو برای بچه ضرر داشته باشد و هراس تمام وجودش را فرا میگیرد. فردا صبح بچهای در کار نیست، حالا مرد حامله شده...
«ترس خود را جا به جا میکند» ساختهی ایمان صالحی، بینندهاش را با پی گیریِ تداوم داستان، به شکلی آگاهانه فریب میدهد. به نظر میرسد هر سکانس ادامهی سکانس قبلی باشد و جا به جا شدن حاملگی میانِ زن و مرد بخشی از این تداومِ غیرمنطقی؛ اما رفته رفته مشخص میشود هر یک از برشهایی که به زندگی این زن و مرد زده شده، در واقع کابوسهایی مشترک هستند که در کنار هم قرار گرفتنشان به آنها معنایی ثانویه میبخشد. گویی حاملگی همانطور که زن و مرد را به لحاظ روحی به هم نزدیک میکند، از نظر جسمی و ذهنی نیز درگیر کرده تا نتیجه تولید کابوسهایی بیپایان باشد. خوابهای آشفتهای که گاه از منظر زن روایت شدهاند و گاه از منظر مرد تا هر یک به شکلی جداگانه حاملگی و سقط جنین را تجربه کنند.
بازی با قاب تصویر( که آشکارا برای تأکید بر سوررئال بودن موقعیت کوچک شده)، بیزمان بودنِ داستان( که بازهی زمانی میان دهههای پنجاه تا هفتاد را در بَر میگیرد) و استفاده از نماهای ثابت( که در آنها حضور سایر کاراکترها مانع از دیده شدن مرد یا زن میشود) جملگی باعث شده «ترس... » علی رغم نوستالژیک بودنِ تصاویرش، اثری هراس انگیز باشد. تجربهای مشابه گرفتار شدن در دنیایی که کافکا در آثارش میسازد یا تماشایِ دوبارهی «پس از ظلمت، نور»(کارلوس ریگاداس-2012). شگفت انگیز است که همهی این کابوسها از دورن یک شیشهی شربت بیرون آمده باشند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مکافات
مطلبی دیگر از این انتشارات
آغوشهای خالی
مطلبی دیگر از این انتشارات
راه عشق