داستان زنان

بیست و سوم داستان رابطه مرد ایرانی با زنان است. زن در فرهنگ ایرانی تعریف متفاوتی با تعریف زن در فرهنگ غربی دارد. زن در ذهن مرد ایرانی یک سوژه مقدس است. ریشه در اساطیر و سنت‌های باستانی ایرانیان دارد. همان میترا است. نماد مهر و گرمای خورشید. بنابراین رابطه با زنان برای مرد ایرانی همواره و بدون این‌که خود بداند یک رابطه مقدس است. مرد فیلم بیست و سوم هم دنبال همین سوژه تاریخی در ذهن خود می‌گردد. او در ملاقات با آن زن اثیری از دوران شیرین کودکی می‌گوید. از مادر عزیز و مهربانی که در آغوش او هیچ مشکلی احساس نمی‌کرد. اما پدر در دوران کودکی مرد غائب است. نه تنها غائب که غریبه است. در زندگی این مرد فقط زنان هستند که نقش اصلی را بازی می‌کنند. بعد از مادر همسری است که عاشقش می‌شود و ده سال را به خوبی کنار او زندگی می‌کند و بعد که این رابطه تمام می‌شود، مرد دنبال روابط موقت می‌رود تا شاید آن احساس فقدان حضور زنان را برطرف کند. اما مشکل کمی پیچیده‌تر از ایجاد رابطه صرف با زنان است. مشکل در ذهن مرد ایرانی است که در زن به دنبال رفع نیازهای اولیه یا عشق نمی‌گردد، بلکه به دنبال سوژه تاریخی می‌گردد که قرار است حس فقدان عاطفی جاری در زندگی او را رفع کند. این نیاز تاریخی درباره رفع خلاءهای عاطفی درونی مرد تنها خودش را در قالب زن اثیری که مرد با او حرف می‌زند نشان می‌دهد. او نماد تمام زنانی است که مرد در طول زندگی خود برای رفع آن حس فقدان درونی که ناشی از ناکامی‌های پیاپی در رابطه با زنان است به آن‌ها پناه آورده است. حتی آشی که مرد برای پذیرایی از مهمانش پخته چیزی را در کودکی به یاد مرد می‌آورد. چیزی که مادر به او گفته و در رابطه با شکل ارتباطش با پدر است. بیست و سوم داستان همین پچیدگی ذهنی میان مرد و زن است. مردی که در زنان به دنبال همان احساسات رمانتیک از دست رفته خود در بزرگ‌سالی می‌گردد. بنابراین می‌توان گفت بیست و سوم بدل به فیلمی می‌شود درباره فقدان روح عاطفی در ذهن مرد ایرانی. مرد ایرانی که به دلیل نوع تربیت و خواست تاریخی که از او داشته‌اند بدون مهر بزرگ می‌شود و محبت و عاطفه را در زنانی می‌جوید که از دست‌شان داده. این فقدان در ذهن مرد ادامه پیدا می‌کند و او را رها نمی‌کند. اگر هم رهایی واقعی وجود داشته باشد به دست زنان رقم می‌خورد. جایی که مرد همراه زن اثیری قدم به راهی نامعلوم اما روشن می‌گذارد.