در جسم و جان
جایی در میانهی مستند سفر سهراب( ساختهی امید عبدالهی)، سهراب شهید ثالث خاطرهای را از مواجهه با مردی کفاش تعریف میکند. زمانی است که او با ساختنِ دومین فیلم بلندش، «طبیعت بی جان»(1353) به یکباره به فیلمسازی مطرح تبدیل شده. جوانی سی ساله که تا همین چند سال پیش کسی تحویلش نمیگرفت اما حالا شش جایزه از جشنواره برلین، از جمله خرس نقرهای را به قول خودش «زیر بغل» دارد و کمپانیهایِ اروپایی مشتاق کار کردن با او هستند. با این حال، در وطنش ایران، کسی او را تحویل نگرفته. موفقیت فوق العادهاش چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. آنچنان که شایسته است و حداقل با فیلمهایی مثل «گاو» بر خورد شده، با فیلم او و خودش برخورد نمیکنند و خلاصه بعد از موفقیت بین المللی «طبیعت بی جان» که سنگ بنایِ موفقیتهای بین المللی سینمای ایران در سالهای آینده است، انگار نه انگار که چنین اتفاقی اُفتاده. شهید ثالث تعریف میکند که به کفاشی میرود تا برای کفشش نیمتخت بزند. پیرمرد کفاش که در حال واکس زدن کفش وضعیتی نامناسب داشته، پس از ورود سهراب، دستش را بالا میآورد و به او میگوید:«وقتی تو رو تو تلویزیون دیدم انقدر بزرگ شدم». شهید ثالث بلافاصله تأکید میکند:«اینا برای من خیلی مهم بود». لازم نیست چیزی از شرایط زندگی شهید ثالث بدانیم یا حتی فیلمهای او را دیده باشیم، همین یک جمله کافیست که تا بفهمیم این آدم چقدر ناراحت است و از شرایطی که در وطنش داشته به چه میزان دلگیر. سفر سهراب شرح این دلگیریست. شرح پذیرفته نشدن و قدر ندیدن و به دل گرفتن و تبدیل شدن تمام این احساسات فرو خورده به رنجهای جسمانی که در تنهایی روحِ سهراب شهید ثالث را خوردند تا در 54 سالگی، در تنهایی و انزوا از دنیا برود.
سفر سهراب در قالب یک گفتگوی درونی با شهید ثالث، به زندگی این فیلمسازِ بزرگ ایرانی میپردازد. هر چند که به دلیل نامهربانیها او خودش را فیلمساز ایرانی نمیداند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی فیلم "فشن" از جشنواره فیلم کوتاه تهران
مطلبی دیگر از این انتشارات
معلق
مطلبی دیگر از این انتشارات
سنجش انسانیت