متولد یک روز گرم تابستان در اهواز. آخرای جنگ. مامانم می گه می تونستی متولد نشی اگه یکی از اون موشک ها می خورد به بیمارستان...فرصت زندگی بهم داده شد. امیدوارم انسان بودن و آزاده شدن رو پیدا کنم.
دنیای قشنگ نو
{نگاهی به فیلم اسباببازی/نیما رحیمپور، 1398}
ساختن فیلم ژانر در حوزه سینمای کوتاه، همیشه از تجربههای غیربومی نشات گرفته. امکانات کمتر در مقیاس با سینمای کوتاه دیگر کشورها، فرصت تجربههای ژانری را تا پیش از سالیان اخیر کمتر فراهم آورده بود. حالا با رشد تکنیکی محسوس سینمای ایران(چه در سینمای داستانی و چه در غیرداستانی)، مخاطب میتواند گونههای دیگر از سینما را تجربه کند. فیلم کوتاه «اسباببازی»، یک تجربه در سینمای علمی-تخیلی است.
مادر نیما، برای او عروسکی میخرد. این عروسک کاملا شبیه یک نوزاد کودک واقعی است و تنها تفاوت او دکمه ای در پشت سر اوست که آنرا خاموش میکند. پس از گذشت مدتی، نیما احساس میکند که عروسک محبت مادر را دزدیده است. در اولین لحظهای که روایت فیلم از رئالیستی به غیرواقعگرایانه تبدیل میشود، مخاطب متوجه میشود که باید با واژگان تازهای ادامۀ اثر را دنبال کند.
داستان کوتاه بروس هالند راجرز، منبع اقتباس آزاد فیلم، فضایی غیربومی را پیش روی مخاطب قرار داده اما نیما رحیمپور به خوبی توانسته، رنگهایی ایرانی به فضای داستان تزریق کند تا مخاطب در فضایی آشناتر با این بستر تازه روبرو شود. فیلم در جاهایی، تمهیدات روایی «صندلی خالی»، تجربۀ کمقدردیدۀ سامان استرکی در سال 1387 را تداعی میکند. با این تفاوت که اسباببازی، بازیگوشی خود را صرفاً در فرم، محدود نگاه میدارد و از این ابزار و فضای تازه، گفتمان متنی تازهای را با مخاطب به اشتراک فیلم ، روند فضاسازی غیرمعمول خود را به سمت عنصر غافلگیری در داستان پیش میبرد. تمهیدی که، به نظر در فضایی متفاوت از زمینهچینی داستان قرار میگیرد.
اسباببازی، اجرایی موقر با تمهیدات بصری قابل قبول دارد که پذیرش قرارداد مولف با مخاطب را هموارتر میسازد. حالا میتوان با تماشای این مستند، «سینمای کوتاه ژانر» را بیش از پیش به ادبیات این حوزه اضافه کرد. حالا میتوان منتظر گروه تازهای از مخاطبین بود!
اسباببازی را در ودیو تماشا کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مینا یا ملکه الیزابت
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرخهی پایانناپذیر
مطلبی دیگر از این انتشارات
سیطره مینیمالیسم