دکمه‌ی خاموش روشن

این یادداشت بخش‌هایی از داستان را لو می‌دهد.

اسباب بازی با پرهیز از مشخص کردن مکان و زمان وقوع داستان، بیننده‌اش را درگیر بی زمان و بی مکانیِ آزار دهنده و تاریک می‌کند. همه چیز خوب به نظر می‌آید: خانه‌ای زیبا، مادری که در حال کار کردن است و اسباب بازی‌هایِ رنگارنگ پسربچه که در اتاقش پراکنده شده‌اند. اما به یکباره زنگ خانه به صدا در می‌آید و مادر نوزادی را تحویل گرفته و با خود به خانه می‌آورد. هر دو آنها از حضور نوزاد در خانه خوشحال هستند اما خیلی زود مشخص می‌شود این نوزاد یک اسباب بازی پیشرفته است که مادر برای سرگرم شدنِ پسرش خریده تا به راحتی به کارهای‌اش برسد. از اینجا به بعد بیننده می‌داند با دنیایی تخیلی رو به رو است که در آن بچه‌هایی ساختگی به عنوان اسباب بازی به فروش می‌رسند.

اسباب بازی با نمایش بی‌رحمی انسان‌ها در مواجهه با وسیله‌ای که با وجود طبیعی بودن و برخورداری از احساسات، دکمه‌ی خاموش و روشن دارد، از موقعیت داستانی‌اش برای انتقالِ درنمایه‌ای اخلاقی و تلخ بهره می‌برد. همچنین به جای توضیح دادن در مورد چراییِ به وجود آمدن شرایط غیر عادی شخصیت‌های داستان، ترجیح می دهد به میل برتری جویی پردازد که پسر بچه رفته رفته نسبت به نوزاد پیدا می‌کند. میل برتری جویی که می‌تواند نتیجه مستقیم عقده‌ی حقارتی باشد که از جانب مادر به او منتقل شده.

اسباب بازی موفق می‌شود در زمانی کوتاه ذهن بیننده‌اش را به چالش بکشد و به دور از حاشیه رفتن‌های معمول درونمایه‌ی تلخش را به شکل مستقیم با او مطرح کند. اینکه فرقی نمی‌کند در چه جایگاهی هستیم، همواره نیروی قدرتمندتر از ما وجود دارد که به راحتی می‌تواند دکمه‌ی خاموش روشن ما را فشار دهد.

اسباب بازی برای مدتی کوتاهی در ودیو اکران آنلاین شده. فرصت تماشای‌اش را از دست ندهید.