روایتی رمانتیک از یک موقعیت ساده

خطر اسپویل داستان وجود دارد!

نکته جالب توجه درباره پسر،دختر،پیرمرد این است که تمام فیلم بر پایه یک موقعیت مرکزی به ظاهر ساده طراحی شده. یک پسر ساده‌دل شهرستانی عاشق یک دختر دانش آموز امروزی تهرانی می‌شود و پیرمر کفاشی که پسر برای جلب توجه دختر از او کفش می‌گیرد شاهد ماجرا است. کل این فیلم کوتاه بر پایه همین موقعیت به ظاهر ساده و تکراری بنا شده. در چنین شرایطی و در فیلمی با چنین مختصاتی نکته مهم بسط دادن موقعیت مرکزی به شکلی است که فیلم برای بیننده قابل‌پیش‌بینی و خسته‌کننده نباشد. قیدی به خوبی موفق می‌شود این موقعیت مرکزی را با تغییر شرایط پسر در روزهای مختلفی که سر راه دختر قرار می‌گیرد انجام دهد. ما با عشق شروع می‌کنیم، به تحقیر می‌رسیم و در پایان دوباره عشق را تجربه می‌کنیم. قیدی در پسر،دختر،پیرمرد با این‌که می‌داند موقعیت مرکزی که خلق کرده درباره پسر و دختر است اما بیشترین نقش را برای پیرمرد در نظر می‌گیرد. این تصمیم هوشمندانه باعث شده تا تماشاگر در همان جایگاهی قرار بگیرد که پیرمرد قرار دارد؛ جایگاه ناظر. پیرمرد این موقعیت عاشقانه/دردناک را تماشا می‌کند و اندازه ما تماشاگران درگیر وضعیت پسر می‌شود. هم‌زمان هم خوشحال می‌شود و هم رنج می‌کشد. از یک جایی به بعد پسر برای او نمادی از عشق قدیمی خودش به دختری مانند دختر دانش‌آموز می‌شود. همین این همانی پیرمرد است که به او اجازه می‌دهد در ماجرای پسر و دختر دخالت کند و رابطه‌ای را که خراب شده دوباره درست کند. قهرمان این فیلم نه پسر ساده‌دل و نه دختر دانش‌آموز شیطان که پیرمرد دنیا دیده کفاشی است که در نهایت با یک اقدام ساده اما هوشمندانه دو جوان را به هم پیوند می‌دهد. قیدی تمام این کارها را با تکیه بر توانایی غریزی و هوش ذاتی خودش انجام می‌دهد. سخت است از دل یک موقعیت به ظاهر ساده به فیلمی عمیقاً رمانتیک برسی که در آن گذشته پُرشور یک پیرمرد کفاش به حال یک جوان ساده‌دل پیوند می‌خورد و همین پیوند هم هست که در نهایت به جوان کمک می‌کند تا به وصال برسد. فیلم‌های کوتاه به دلیل زمان کوتاه‌شان اکثراً به یک موقعیت مرکزی جذاب که درست بسط داده شوند نیاز دارند. درست مثل پسر،دختر،پیرمرد که یک موقعیت ساده اما جذاب را بدل به فیلمی پُرکشش و عاشقانه می‌کند. فیلمی که شاید پایانش خیلی خوش‌بینانه به نظر برسد اما مهم این است که کارگردان در نهایت موفق می‌شود از دل یک موقعیت خیلی ساده یک روایت عاشقانه با لحن و مختصاتی که متعلق به خودش است بیرون بکشد.