سمفونی مردگان


درباره‌ی دو فیلم کوتاه افرا شماره‌ی 12(نهال دشتی) و کلوچه‌های شکلاتی(سمیرا نوروز‌ناصری)

موسیقی عجیبی‌ست مرگ

بلند می‌شوی

و چنان آرام و نرم می‌رقصی

که دیگر هیچ‌کس تو را نمی‌بیند

گروس عبدالملکیان

حلقه‌ی اتصال و فصل مشترک میان چهار فیلم کوتاه(افرا شماره‌ی 12، کلوچه‌های شکلاتی، پسری که ناپدید شد، کلینر) فقدان‌ است؛ نبودن کسی که جای خالی‌اش هرگز پُر نخواهد شد، عدم حضور فیزیکی فردی که تا همیشه باید با یادش سر کرد و روزگار گذراند. راه نجاتی برای فراموشی مطلق هرگز وجود نداشته و ندارد اما "پذیرش" اتفاقی‌ست که اگر نیفتد، می‌تواند سوگ را از یک روز و یک هفته و چهل روز به سمت ابدیت بکشاند و فرد سوگوار هرگز از این موسیقی سنگین و تلخ رها نمی‌شود و تا نفس می‌کشد این موسیقی، پس‌زمینه‌ زندگی‌اش خواهد بود.

در فیلم کوتاه افرا شماره‌ی 12(نهال دشتی) ترمه در مرحله‌ی عدم پذیرش است اما عدم پذیرشی که مرگ تیام(امیرحسین فتحی) را انکار نمی‌کند بلکه با تلاش برای بازگرداندن برادر دوقلویش، روبه‌رو شدن با جای خالی او را به عقب می‌اندازد و اصرار دارد او به زندگی بازگردد اما زندگی برای تیام هرگز به پایان نرسیده و همچنان ادامه داشته و دارد، هر بار در کالبدی متفاوت‌تر از بار قبل همان‌طور که جایی اشاره می‌کند انگار قبل از این‌که تیام باشد هم در قالب یک خلبان جنگی زندگی را تجربه کرده است. افرا شماره‌ی 12 از فرضیه‌ی تجربه‌ی چند باره‌ی زندگی می‌گوید بدون آن‌که از تجربه‌ی قبلی و یا بعدی چیزی بیشتر از نشانه‌ای گنگ و مبهم در ذهن باقی مانده باشد.

کلوچه‌های شکلاتی(سمیرا نوروز‌ناصری) هم روی همین مرز باریک عدم پذیرش(و نه انکار) پیش می‌رود. یک چیزی در زندگی دختر کم است، چیزی شبیه به شکر برای شیرین شدن کلوچه‌ها. دختر با مرگ مادرش کنار نیامده و او را در خلوت خود حفظ کرده است، همان‌طور که ترمه حضور تیام را در کنار خودش حس می‌کند و حتی نزدیک شدن انگشتان او به صورتش را می‌فهمد با این‌که آن را نمی‌بیند. هر دو شخصیت جایی از روند فقدان گیر افتاده‌اند و اصراری به رهایی یا تغییر موقعیت ندارند و البته این‌طور به نظر می‌رسد که از رنجی که می‌برند رضایت دارند. هر دو فیلم شبیه به موقعیت آشنایی هستند که بسیاری از ما آن را در ابعاد متفاوت از سر گذرانده‌ایم؛ زمانی پس از به خاک سپردن عزیزی از دست رفته، سکوت سنگین مسیر بازگشت به خانه را تحمل کرده و حالا به جایی بازگشته‌ایم که جای خالی او درست شبیه به یک سیلی ناگهانی توی صورت‌مان می‌خورد. دیگر خبری از اشک و آه و ناله و فریاد نیست، این درد به ظاهر مشترکی‌ست میان آدم‌ها، دردی که درمانی ندارد، شاید گذر زمان گوشه‌های تیزش را صیقل دهد اما هرگز نیشتری که به قلب انسان زده را ترمیم نخواهد کرد.

می‌توانید این چهار فیلم را در مجموعه رکوئیم در سایت ودیو تماشا کنید.