سنجش انسانیت
این یادداشت حاوی اسپویل است.
ایدههای درگیر کننده
در مواجهه با آثارِ علی عسگری و فرنوش صمدی آنچه بیش از هر چیز به چشم میآید، ایدهی درگیره کنندهی داستان است. ایدهی اصلی که داستان پیرامون آن شکل گرفته آنقدر قدرتمند است که بیننده را به شکل ناخوادگاه با داستان و شخصیتها درگیر میکند و پس از تمام شدن فیلم نیز در ذهن بیننده رشد کرده و گسترش مییابد. این ایدهها گاه چنان سادهاند که در نگاه اول ممکن است معمولی به نظر برسند و گاه چنان پیچیده و ملتهب که پرداختن به آنها نیازمند جسارت است. به عنوان مثال ایدهی باربی مواجه شدن دختربچه با دنیای متفاوت با دنیایِ شیرینیِ کودکی است اما بیشتر از دو ساعت این ایده را مطرح میکند که بر طرف کردن نیازهای ابتدایی ممکن است به قیمت جان انسانها تمام شود.
داستان
فیلمهای عسگری/صمدی به شکلی حساب شده آن بخش از داستان را به نمایش میگذارند که حاوی بیشترین تنشها و اتفاقات است. با اینکه با یک فیلم کوتاه با زمانی محدود مواجهیم اما در طول همان دقایق کوتاه متوجه میشویم گذشتهای وجود دارد که شخصیتها را به موقعیتی کشانده که در طول فیلم درگیر آن هستند و پس از پایان یافتن فیلم نیز چارهای جز پذیرش و کنار آمدن با آن ندارند. به بیان دیگر عسگری/صمدی با دقت برشی از داستان را انتخاب میکنند که حاویِ اطلاعات لازم برایِ درک رفتار شخصیتها و سرانجام آنها باشد و در انتها بیننده را با دریافتی که از کلیت ماجرا دارد تنها میگذارند. به عنوان مثال در بچه، فیلم از جایی آغاز میشود که دو شخصیت اصلیِ فیلم به دنبال جایی برای ماندن بچه میگردند، در طول فیلم متوجه میشویم یکی از آنها بدون آگاهی پدر و مادرش حامله شده، بچهدار شده و حالا باید یا بچه را پنهان کند یا واقعیت را به آنها منتقل کند. در نتیجه فیلم بدون آنکه اشارهای مستقیم داشته باشد، پرده از گذشتهی دختری بر میدارد که ناخواسته حامله شده، به احتمال زیاد به خاطر حامله شده تنها گذاشته شده و حالا شرایط نگهداری از بچه را ندارد؛ اما مشکل اصلی او این است که خانوادهای دارد که بعید است با این حقیقت کنار بیایند که دخترشان بچهای دارد که پدر ندارد. یا در امشب وقت خوبی برای مُردن نیست، در ظاهر تمام فیلم به نگاههای رهگذرانی اختصاص دارد که به جنازهی مردی که خودکشی کرده خیره شدهاند. اما وقتی در لحظات پایانی دوربین به سمت بالا میرود مشخص میگردد جنازهی کف خیابان میتواند به شکل همزمان گذشته یا آیندهی مردی باشد که از پنجره به پایین نگاه میکند و زنش از ترس به خود میلرزد. مثالهایی که به خوبی نشان میدهند فیلمهای عسگری/صمدی این پتانسیل را دارند که در زمانی طولانیتر ساخته شوند و به نمایش صحنههایی از داستان بپردازند که جذابیت داستانی بالایی هم دارند، اما آنها ترجیح میدهند به جای کِش دادنِ موقعیتها یا توضیح واضحات، بخش زیادی از داستان را به تصویر نکشند و درک بخشهای مستتر را به عهدهی بیننده بگذارند.
وضعیت انسانی
پس از عبور از ایده در تمامی فیلمها با یک وضعیت انسانی رو به رو میشویم. انسانی به معنای جهان شمولش. از اینرو تفاوتی نمیکند این آدمها در کجای دنیا زندگی میکنند و به چه زبانی سخن میگویند. دندان پزشکی که حاضر نیست بیمار مبتلا به ایدز را مداوا کند(درد)، دکتری که قصد دارد خبر سرطان مادری را به دختر کوچکش بگوید(سکوت)، دختربچهای که باید چشم بر اشتباه مرگباری که مادرش انجام داده ببیند(شاهد) و... اینها برخی از وضعیتهایی انسانی هستند که فیلمهایِ عسگری/صمدی پیشِ روی بیننده قرار میدهد. موقعیتهای بغرنج داستانی که به نظر نمیرسد قابل حل کردن باشند و تنها میتوانیم شاهدش شکلگیری آنها باشیم. نکته اینجاست که فیلمهایِ عسگری/صمدی به جای قضاوت رفتار شخصیتها در این وضعیتها، میکوشند به ناظری بیطرف تبدیل گردند. ناظری صبور و ریزبینی که جزئیات را ثبت می کند.
انجام دادن کار درست
در رویارویی با موقعیتهای بغرنج شخصیتها چارهای ندارند جز اینکه تن به انتخابی سخت بدهند. اینکه این انتخاب تا چه حد انسانی یا از سر انسانیت است ممکن است موجب جهتگیریِ ذهن بیننده شود اما مسئله اینجاست که این انتخاب هر چه باشد موجب میگردد فیلمهایِ عسگری/صمدی به موضوعی برای بحث تبدیل شوند و ذهن بینندهها را به چالش بکشند. اینکه کار درست چیست، چه شرایطی اجتماعی یا عرفی موجب شکلگیری چینی وضعیتی شده و... بنابر این عسگری/صمدی شخصیتهایشان را قضاوت نمیکنند و در نمایش وضعیتی که در آن گرفتار شدند جانب هیچ یک از آنها را نمیگیرند اما این امکان را فراهم میکنند تا بینندهها درگیر انتخابهای متعدد و چالش برانگیزی شوند که پیش روی آنها قرار دارند. بدین ترتیب فیلمهای عسگری/صمدی پس از تمام شدن همچنان زنده باقی میمانند و پویایی خود را از دست نمیدهند.
محیط خارج از خانه
از سوی دیگر فیلمهای عسگری/صمدی همواره در مورد موقعیتی هستند که خارج از مرزهای امن خانه شکل میگیرد. فرقی نمیکند این محیط یک پاساژ باشد، مطب دندان پزشک، بیمارستان یا لباس فروشی، شخصیتها چارهای ندارند جز اینکه با بیرحمیهای شهری که آنها را به سمت بلوغی ناخواسته هدایت میکند همراه شوند. گویی در خارج از محیط خانه یا به دور از چارچوب نگاه و حمایت والدین، شخصیتها در مسیری قرار میگیرند که به شکلی ناخواسته و با از سر گذراندن تجربیاتی که تمایلی به پشت سر گذاشتن آنها ندارند، درکی تازه از زندگی پیدا کنند و با شقاوت حاکم بر دنیا آشنا شوند. به عنوان مثال در باربی شروع سال تحصیلی برای دختربچه مساویِ حضور در محیط رؤیایی و مفرح است؛ اما به مرور زمان و خریدن کیف و پوشیدن مانتو و مقنعه مشخص میشود مدرسه قرار نیست محیطی باشد که به او به عنوان دختری زیبا و دوست داشتنی خوش بگذرد. همین طور در ویکا، شخصیت اصلی برای بهرهمندی از زندگی بهتر به کشوری دیگر مهاجرت کرده و برای به دست آوردن کار به خانهای مراجعه میکند اما به سرعت متوجه میشود درگیر خصومتها و نگاههایی است که هیچ راه فراری از آنها وجود ندارد.
جمع بندی
در مجموع میتوان گفت فیلمهای کوتاه عسگری/صمدی در بردارندهی ایدههایی ناب و با دقت پرداخت شده هستند که به شکلی حساب شده بیننده را درگیر موقعیتی انسانی میکنند؛ به گونهای که حتی پس از تمام شدن فیلمها نیز در ذهن بیننده زنده باقی میمانند و به چالشی جدی برایِ سنجش میزانِ انسانیت شخصیتها و هراس از تکرار چنین موقعیتهایی در زندگی واقعی تبدیل میشوند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نگاهی به فیلم کوتاه "شاهد"
مطلبی دیگر از این انتشارات
خردهجنایتهای زن و شوهری
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای رفتن، باید جعل کنیم