شیشه در پا، شیشه در دل
کاوه مظاهری یکبار دیگر ثابت میکند که کارگردان است. او در موچین یکبار دیگر درک خود از کارگردانی، تناسب فرم و محتوا و ساختارشناسی را به رخ میکشد. موچین از نظر ساختاری نقطهی مقابل سوسک است. آنجا دوربین ثابت بر سه پایه و سکانس-پلان، اینجا دوربین روی دست و نماهای کوتاه و پشت سرهم. این درک از فرم است که باعث میشود به موازات آغاز فیلم، مخاطب خاکستر زیر آتش را با تمام وجودش حس کند و منتظر بماند برای یک فاجعه.
نیمی از فیلم گذشتهاست که فاجعه برملا میشود. دوست و رفیق نزدیک، شیشه خورده دارد. او یک عاشق دلباخته و مخفی همسر دوستش است.و حالا یک هوشمندی دیگر از کاوه مظاهری. برق میرود. تاریکی بهدرون این رابطهی دوستانه میخزد. سکوت ممتد. مظاهری آنچه درون شخصیتها جریان دارد را برای مخاطبان به فرم بصری مبدّل میکند. سپس دوباره غافلگیری، اینبار محتوایی. شیشههایی که در دل دوست بود، حالا در پای همسر فرومیرود. مظاهری دومینو میچیند. همسایه فازمتر میخواهد، برق میرود (تاریکی بدرون میخزد)، بدنبال شمع میگردند، شیشه میشکند، شیشه در پا فرومیرود، بدنبال موچین درب کمد گشوده میشود ( نمایان شدن عمق فاجعه). هیچ چیز ناگهانی و بیمنطق رخ نمیدهد.
نامها در کارهای مظاهری بسیار حائز اهمیت است. موچین تنها چیزی است که عاشق دلباخته را با معشوق عصبی و ناراحت متصل میکند.
بازیها قابل قبول است اما سعید چنگیزیان مثل همیشه یک سر و گردن بالاتر است. بخصوص در لحظهای که از معشوق درخواست میکند تا موچین را بگیرد.
موچین را در ودیو ببینید...
مطلبی دیگر از این انتشارات
سرد و گزنده
مطلبی دیگر از این انتشارات
مثل ویروس
مطلبی دیگر از این انتشارات
فاصله