مثل مرد آتشین


پوستر فیلم کوتاه
پوستر فیلم کوتاه "شهر بازی"/کاوه مظاهری، 1397

بچه ها شوخی شوخی به گنجشک‌ها سنگ می زنند; گنجشکها جدی جدی می‌میرند...

همسر سارا، او را آموزش می‌دهد که چطور خود را جلوی ماشین بیندازد که هم آسیب چندانی نبیند و هم بتوانند با گرفتن دیه‌ای، بخشی از مشکلات مالی خانواده را حل کنند. او می‌ترسد و مرتب انجام کار را به تاخیر می‌اندازد. هراس دارد که نکند جدی‌جدی آسیبی ببیند. حالا همسرش، آرتین، فرزند کوچک‌شان را هم وارد بازی می‌کند و او را تمرین می‌دهد که چطور مادر را هل دهد که کسی شک نکند...

شهربازی، فیلم تحسین‌شده کاوه مظاهری، کارگردان نام‌آشنای فیلم کوتاه، یک اثر خودبسنده است ولی نه‌چندان بدیع. خودبسنده از این رو که همه ابعادش، حساب‌شده و شسته‌رفته طراحی شده. از اسم فیلم و دوپهلوبودن معنای آن با جایی که آرتین، آرزوی رفتن به آن‌جا را دارد تا شیوه فیلمبرداری سکانس تمرین پدر و مادر در جلوی چشم او با سطل زباله که هر بار با قرار گرفتن دوربین در یک سمت کوچه، گویی زاویه‌‌ی تازه‌ای را به دید مخاطب می‌دهد تا برش‌های پویان شعله‌ور که اضطراب فزاینده فیلم را بیشتر و بیشتر می‌کنند. اما بدیع و بسیار نوآورانه نیست چون به ایده‌ی ابتدایی پرتکرارش، نکته‌ی چندانی جز ورود کودک به مساله‌ی تصادف‌های ساختگی اضافه نمی‌کند.

همیشه نقل است که یکی از سخت‌ترین چالش‌ها برای یک سناریونویس، روایت قصه از زبان یک کودک است. چون در دسترسی به جهان او در دنیای واقع اطلاعات چندانی نصیب ما نمی‌شود گویی در واقع هم نمی‌دانیم که او چطور به دنیای پیرامون خود می‌نگرد.

ایده‌ی بازی دادن/بازی گرفتن در زندگی را به شکلی تراژیک می‌توان در "بازی‌های خنده‌آور"(میشائیل هانکه، 1997) به یاد آورد. در اینجا، این مفهوم مرکزی به داستانی تبدیل شده که قصد دارد با آوردن یک کودک به میان آن، همه شهر را به یک زمین بازی بدل کند. جایی که قواعد و بنیادهای خود را می‌سازد. همان چیزهایی که در یک بازیِ کودکانه احتمالا برقرار است. اما فیلمنامه شهربازی، این امکان را برای مخاطب فراهم نمی‌کند که به چیزی فراتر از آن عناصر اولیه‌ی مرسوم این خط داستانی دست پیدا کند. در حقیقت ما از خلال چند دیالوگ بین مرد و زن متوجه مشکل مالی آن‌ها و تجربه‌های ناکام مرد در سر و سامان دادن به زندگی بحران‌زده‌شان می‌شویم اما فیلم از این‌جا جلوتر نمی‌رود. به عبارتی فیلم به ما، به دلیل عدم شناساندن مرد و زن، دلایل کافی برای پذیرش قواعد این بازی نمی‌دهد. ما تا الفبای این جهان تازه را نپذیریم، امکان ورود به لایه‌های بعدی آن را پیدا نمی‌کنیم. شهر بازی، مثل اکثر فیلم‌های کوتاه این سال‌ها، به پایانی غیرمنتظره، دلخوش کرده‌است. ولی این امر از جایی به دلیل همان عدم کاشته‌شدن اطلاعات کافی، قابل پیش‌بینی به نظر می‌رسد.

شهربازی را می‌شود تماشا کرد و از اجرای کم‌نقص آن لذت برد و انتظار داشت که این ایده‌های مضمونی جذاب در تجربه‌های آتی، به سیر منطقی‌تری تبدیل شوند.

شهربازی را در ودیو تماشا کنیم.