مثل ویروس
این متن بخشهایی از خط داستانی را بر ملا میکند.
برای حدیث(آزاده صمدی) تازه اول زندگی است. دختر نوجوانی که به همراه هم سن و سالهایش به اردویی ورزشی آمده. حدیث تازه در ابتدای راه موفقیت و لذت بردن از زندگی قرار دارد. دختر با استعدادی که شاید آیندهای درخشان داشته باشد. همه چیز به نظر خوب میآید. آنها به محل اردو رسیدهاند، به استخر رفتهاند و حالا در حال رفتن به سمت خوابگاه هستند. سرپرستها(فریده سپاه منصور و الیکا عبدالرزاقی) به دخترها گوشزد میکنند که باید هر جور شده مواظب شئونات اسلامی باشند اما هیچکدام انتظارش را ندارند اتفاق شوم پیش از آنکه آنها فکرش را بکنند به سراغشان آمده باشد. فیلمی از لباس عوض کردن حدیث در استخر گرفته شده و حالا در حال منتشر شدن است. داستان دندان آبی در دورانی روایت میشود که موبایلها تازه به بلوتوث مجهز شده بودند و انتشار تصاویر به راحتی امکان پذیر شده بود. سرپرستها نگران عاقبت کار هستند و حراست(نیلوفر خوش خلق) هنوز نمیداند چطور میتواند از انتشار بیشترِ فیلم گرفته شده از حدیث جلوگیری کند.
دندان آبی موقعیتی هولناکی را به تصویر میکشد. جدای از انتشار فیلمی که تبعات عرفی و اجتماعی برای حدیث در پی خواهد داشت، آینده حدیث از همین لحظه تباه شده است. به فاصله چند ساعت از انتشار فیلم، او دیگر آن دختر سابق نیست و باید آماده تنبیه شدن برای اتفاقی باشد که به هیچ وجه در آن مقصر نیست. دندان آبی به درستی نشان میدهد که چطور در چنین موقعیتهای حساسی، قربانی عملاً نادیده گرفته میشود و هر یک از آدمهای دیگر در ماجرا میکوشند رد پای خود را پا کنند تا عواقب احتمالی گریبان گیرشان نشود. به عبارت دیگر، به مرور زمان مسئله دیگر آسیبی نیست که به قربانی وارد شده بلکه کنترل ابعاد فاجعهای است که ممکن است برای دیگران نیز به همان میزان زیانبار باشد. پایان تاثیرگذار دندان آبی نیز بر این موضوع تاکید میورزد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان یک رابطه و یک تضاد
مطلبی دیگر از این انتشارات
کودکی از دست رفته
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازی مرگ و زندگی