مروری بر بهترین های جشنواره فیلم کوتاه تهران

مرز باریک سینما و زندگی

منطقه

اگر نگویم منطقه بهترین فیلم اکران آنلاین جشنواره است قطعا حق قرار گرفتن در بین پنج فیلم اول را دارد. منطقه نمونه کامل توازن فرم و محتوا در یک خط و راستاست. فیلمساز سبک متفاوتی را برای روایت قصه ای که سالها توسط کارگردان های مختلف دست به دست میشود انتخاب کرده و با زبان سینما و اتفاقات پشت صحنه به شکلی هنرمندانه قصه اش را از مسیر سانتی مانتالیسم معروف و امروزی عبور داده و به مدد فرم، اثرش را صحیح و سالم به سر منزل مقصود رسانده است. با دیدن منطقه میتوان دریافت که چرا نام مرتضی فرشباف در مقام تهیه کننده به چشم میخورد و از همه مهمتر ثابت میشود که موفقیت اسما ابراهیم زادگان در ساخت حفره مشترک اتفاقی نبوده است. مجید آقاکریمی و سونیا سنجری در نقش های اصلی تا حد ممکن بی نقص ظاهر شده اند و زوج خوبی را تشکیل داده اند.


درخشش ناگهانی یک فیلم

پرتاب ناگهانی یک فیل

وام گرفتن از ادبیات و توسل شدن به دامن آن در سینما، خواه بلند یا کوتاه، در اغلب موارد نتیجه بخش بوده است. حتی اگر سازنده ای نتواند اثرش را در حد و اندازه وامی که گرفته قوت ببخشد، در نظر منتقدان و مخاطبان ارزشمند و قابل تماشا ارزیابی میشود. پرتاب ناگهانی یک فیل که نامش دست کمی از نام مجذوب کننده یک رمان ندارد، قصه زناشویی زوجی فرهیخته را در مواجهه با امر فرزندآوری به ادبیات آغشته کرده و کلنجارهای این زوج ادیب را به جای واگذاری به هوارهای گوش خراش به گفتگو و تعامل با چاشنی مضامین کتاب های مورد علاقه شان پیوند داده است. از پرتاب ناگهانی یک فیل میشود به شکل ساده و مرسومش یک فیلم پر تنش و سراسر کلیشه ای ساخت اما دریچه ای که سازندگان برای نگاه کردن به این ایده چند بار مصرف انتخاب کرده اند آنها را به منظره بکر و دست نخورده ای پرتاب کرده است. تقابل ناامیدی و امیدبخشی در لحن و فضا به لطف فیلمبرداری و نورپردازی حساب شده، کنتراست قابل توجهی را به ارمغان آورده که تجربه تماشای فیلم را منحصر بفرد جلوه میدهد.


آوانتاژی هوشمندانه

ارفاق

با قاطعیت میتوان گفت که مضمون ارفاق یعنی باج گیری و باج خواهی، چه به عنوان پیرنگ و چه خرده پیرنگ، دستمایه فیلم های متعددی بوده است. در ارفاق با شکل جدیدی از تقابل مظلوم و ظالم روبه رو هستیم. تمام ماجرای ارفاق در یک دبیرستان پسرانه اتفاق می افتد و کار به پلیس بازی و دادگاه و آگاهی و کلانتری هم نمیکشد. شاید با شنیدن خلاصه فیلم فیلم یعنی سیلی خوردن غیرعمد یک دانش آموز از معلمش با پدر پیگیر و سمجی که دارد این سوال در ذهنتان ایجاد شود که چطور میشود از این نقطه ادامه فیلم را تا به آخر در فضای بسته مدرسه به اتمام رساند بدون آنکه کم و کسر گل درشتی متوجه فیلم شود. تنها جوابی که میتوان به این پرسش داد توصیه به تماشای فیلم است. بازیگران شناخته شده بسیاری چه در قاب تصویر و چه در صحنه تئاتر در ارفاق بازی کرده اند، از هوتن شکیبا گرفته تا سیاوش چراغی پور و اصغر پیران که حضور آنها در هفتمین فیلم کوتاه رضا نجاتی دال بر اعتماد به پیشرفت و پختگی او در مقام فیلمسازی است.


مرد سیندرلایی

نارس

نارس رنگ و بوی فیلم های شخصی را که ناشی از حدیث نفس سازنده است دارد. مردی تنها و منزوی که شغلش ساخت و توزیع تزئینات تولد و مهمانی است در پایان یک روز کاری متوجه عروسکی عجیب در وسایلش میشود. از دزدکی دیدن دختر همسایه، ماکت سیندرلایی که روی دست مرد مانده و سر جان دار عروسکی که بدنش را گم کرده میتوان پی برد که فیلمساز برای به تصویر کشیدن انزوای کاراکتر فیلمش اسیر نمایش اعمال روتینی همچون خوردن غذا یا قضای حاجت نشده و به قلب ماجرا زده است که آن فقدان همدمی برای گفتگو است. در واقع مرد بدون آنکه تنانگی عروسک برایش مهم باشد با او انس گرفته و برایش جشن بر پا میکند تا او را خوشحال کند. کاراکتر تنهای نارس بیش از آنکه دغدغه روابط فیزیکی را داشته باشد، دغدغه هم صحبتی و هم نشینی را دارد. در پس سر و شکل آشفته مرد شاهزاده ای زندگی میکند که به دنبال سیندرلایی میگردد تا برایش در خوشبختی سنگ تمام بگذارد و از این رو سر عروسک بی تن به درستی جایگزین کفش گمشده سیندرلا میشود تا به لحاظ معنایی ارجاع خوبی را در چنته فیلم بگذارد. فارغ از نکات یاد شده، باید اقرار کرد که هزینه و انرژی تیم سازنده برای استفاده از جلوه های کامپیوتری آن هم برای فیلمی که ربع ساعت زمان دارد ارزشمند به شمار میرود. در آخر لازم است از بازی بسیار خوب معصومه بیگی آن هم در شرایطی که فیزیکی برای عرض اندام در قاب تصویر در اختیار ندارد تشکر ویژه ای به عمل آورد.


زنی در آغاز فصل جدید

گجو

گجو را میتوان حال خوب کن ترین فیلم جشنواره نامید که از قضا قصه اش با طلاق زنی از شوهرش آغاز میشود. گجو بیشتر از آنکه وابسته به فیلمنامه باشد، وابسته به کارگردانی و فضاسازی است. خط داستانی اثر قابلیت این را داشت که تبدیل به ناله ها و گریه های زن مطلقه در خلوتش آن هم در حالی که بچه اش در گوشه ای به خواب رفته باشد اما فیلمساز طرح نویی درمی اندازد و با ضیافتی از رنگ و نور، آغاز فصل جدید زندگی زن را در گوشه ی تنهایی که برای خود و فرزندش انتخاب کرده در آرامشی مطلق و پرنور به تصویر میکشد. با توجه به عنوان فیلم، احتمالا منبع این آرامش را میتوان در حضور حشره پروانه ای شکل به نام گجو در خانه این زن جستجو کرد. مریم مقدم در اولین تجربه بازیگری اش در سینمای کوتاه بازی روان و بی تکلفی ارائه میدهد و به خوبی با اتمسفر فیلم اخت شده است. موسیقی در کنار فیلمبرداری، طراحی صحنه و نورپردازی، یکی از نقاط قوت گجو محسوب میشود. موسیقی آرامش بخشی که از آرامش ذاتی فیلم ساطع میشود. گویا ساخت فیلم هم با چنین رویکردی به آرامی و در کمال هماهنگیِ تمام عناصر پیش رفته که به محض فرا رسیدن پایان به تنها چیزی که فکر میکنید تماشای دوباره اثر است.