کجا پیدایت کنم؟


{نگاهی به فیلم کوتاه ««لِبِر- کروموزوم17»/شروینه دیدنده}

یغما در آستانه‌ی مهاجرت به سوی همسرش متوجه می‌شود در اثر یک بیماری وراثتی در حال نابینا شدن است و آن‌را از همه پنهان می کند. لبر، بیماری مرتبط به عصب بینایی و وراثتی می‌باشد که دلیل آن جهش کروموزوم 17 است و صرفاً از مادر به فرزندانش منتقل می‌شود.

ایدۀ تک‌خطی فیلم، متمایز به نظر می‌رسد. در نگاهی کلی، آثاری که مبتنی بر یک عارضۀ جسمی/روحی نادر که عموم جامعه از ابعاد و کیفیت آن آگاه نیستند، پتانسیل برداشت‌های فرامتنی و استعاری را فراهم می‌سازد. شروینه دیدنده در این فیلم، به این موفقیت دست پیدا کرده و توانسته این عارضۀ خاموش را به بستری برای تعارض دیدن/ندیدن و چیزهایی که چشم آدم را درگیر می‌سازد، تبدیل می‌کند.

داستان فیلم، از سویی «بید مجنون»(مجید مجیدی، 1383) را نیز به ذهن متبادر می‌سازد. اگر رویکرد داستان در آنجا، ساحت مجازات قهرمان داستان بعد از کم‌رنگ‌شدن بینایی‌اش بود، در اینجا، روایت به سوالی درونی‌تر بدل می‌شود. حالا در این فرصت کمِ باقیمانده تا پایان دیدن، چه چیز را باید دید؟

دیالوگ یغما با همسرش که چطور در فرودگاه پیدایش کند، حالا ما را به لایۀ بعدی فیلم رهنمون می‌سازد: ستایش لمس شدن. و این بدنمندی، به دیدگاه متمایز فیلم تبدیل می‌شود.

ایده‌های مشابه این فیلم، شاید در نگاه اول، عموماً مناسب برای پرداخت در آثار بلند به نظر می‌رسند ولی لبر- کروموزوم17 توانسته به جهانی خودبسنده دست پیدا کند و از این بستر دراماتیک، استفادۀ مناسب روایی را پیدا کند.

منتظر آثار آینده دیدنده خواهیم بود.

این فیلم را در ودیو تماشا کنید