متولد یک روز گرم تابستان در اهواز. آخرای جنگ. مامانم می گه می تونستی متولد نشی اگه یکی از اون موشک ها می خورد به بیمارستان...فرصت زندگی بهم داده شد. امیدوارم انسان بودن و آزاده شدن رو پیدا کنم.
گمشده در غربت
{نگاهی به فیلم پاسپورت/کوشا افراسیابی، 1399}
تجربۀ پاسپورت را میشود از لحظهای شروع کرد که مخاطب متوجه رودست خوردن خود میشود؛ ورود به یک بازیِ دیوانهوار!
استفاده از تمهید «تعلیق» و برپایی یک بازی روانی در خط داستانی به شکلی، مخاطب از لحظهای مرز بین خیال و واقعیت را گم کند را شاید بتوان به «بازیهای خندهدار»(میشائیل هانکه) بازگرداند. در این جنس روایتها، گویی خالق قصه همانند یک دانای کل وارد مسیر شده و مهرههای خود را میچیند. عنصر «غافلگیری» از مهمترین ویژگیهای این گونه سیر داستانگویی است که سبب میشود به رغم هیجان و تجربۀ بدیع تماشای اول، دومین رویارویی مخاطب با اثر، به مرتبۀ بسیار نازلتری از تازگی برسد؛ مگر آنکه بتوان آن بازی را به یک استراتژی روایی در بافت زندگی، یک شیوۀ زیستی که قابلیت تکرار و تعمیمپذیری در موقعیتهای دیگر را نیز دارد، توسعه داد. پاسپورت، به این مهم دست مییابد.
کوشا افراسیابی، به رغم بازی اغراقشده و نهچندان گیرای شخصیتهای اصلی، توانسته با ارتباط بین پاسپورت و خانهای در حال اسبابکشی، مفهوم موقتی بودن را به یک معنای وسیعتر تبدیل کند و حس ترس درونی را به یک مولفه ذاتی تبدیل کند. حرکت دوربینِ درخشان و کنترلشدۀ کوهیار کلاری در سکانسِ برملاشدن راز داستان و پسلرزههای آن همراه با استفاده از تمهید صدای خارج از کادر، ضیافت سینمایی پاسپورت را به تجربهای دلنشین برای مخاطب بدل میکند.
اگر از ما بپرسند که دوست داریم در یک بازی، خود در مقام بازیدهنده ظاهر شویم یا یک مهرۀ بازی، پاسخ ما کدام است؟ آیا بازیشونده هم یک فرایند دگردیسی روحی را طی میکند؟ فیلم برای هر دو گروه، پاسخهایی تامل برانگیز فراهم آورده است؛ لذت و ترسی توامان.
فیلم کوتاه پاسپورت را در سایت ودیو تماشا کنید
مطلبی دیگر از این انتشارات
چوپان برهها
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازی در بازی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اعتراف