رایکا فکرامو آجر کردم چیدم دور خودم، یهو دیدم جز تاریکی دیگه چیزی نمیبینم پستهای رایکا در انتشارات کتاب باز سایر پستها در ویرگول رایکا در کتاب باز ۱۰ ماه پیش - خواندن ۴ دقیقه آن روز بارانی (2) گفت همیشه بعد نیمرو چای باید باشه موافقی یا نه ؟ رایکا در کتاب باز ۱۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه من با خودم چه کردم ... در حال خرید ذره بین برای جستجوی تکه های گمشده خودم ... رایکا در کتاب باز ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه منو به حال خودم نزار من شنا بلد نیستم... فهمیدی چی گفتم ؟ نه سخت است به تو گوش دادن غرق میشوم در چهره ات، در نگ... رایکا در کتاب باز ۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه آن روز بارانی بارون هنوز هم قطع نشده بود با قیافه ای ناراضی رو کردم بهشو گفتم مثل ای...
رایکا در کتاب باز ۱۰ ماه پیش - خواندن ۴ دقیقه آن روز بارانی (2) گفت همیشه بعد نیمرو چای باید باشه موافقی یا نه ؟
رایکا در کتاب باز ۱۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه من با خودم چه کردم ... در حال خرید ذره بین برای جستجوی تکه های گمشده خودم ...
رایکا در کتاب باز ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه منو به حال خودم نزار من شنا بلد نیستم... فهمیدی چی گفتم ؟ نه سخت است به تو گوش دادن غرق میشوم در چهره ات، در نگ...
رایکا در کتاب باز ۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه آن روز بارانی بارون هنوز هم قطع نشده بود با قیافه ای ناراضی رو کردم بهشو گفتم مثل ای...