مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
از «کودکان» بگو! (2)
♣ بخش دوم گردآوردِ آنچه تاکنون دربارهی «روانشناسی و تربیت کودک» از «اوشو» خواندهایم:
... در چهارده سالگی سومین در باز میشود. او دیگر فقط به پسرها علاقهمند نیست. دخترها نیز فقط به دخترها تمایل ندارند. به همین دلیل است كه همه دوستیهایی كه در سنین هفت تا چهارده سالگی شكل میگیرند عمیقترین رابطه بین انسانها هستند، چون در این سنین ذهن كودك همجنسگراست و هیچگاه در طول زندگی یك چنین دوستی محكمی اتفاق نمیافتد. این دوستی تا ابد ادامه پیدا میکند و تبدیل به یك رابطه عمیق میشود. شما با مردم روابط دوستانه برقرار میکنید ولی فقط در حد یك آشنایی ساده كه هیچوقت شبیه حادثه عمیقی كه در سنین هفت تا چهارده سالگی رخ داده نیست...
◄ برگرفته از نوشتار : «چرخههای هفتساله زندگی انسان»
... والدین كاری از دستشان برنمیآید، زیرا پر از افكار، جاهطلبیها و آرزوهای برآورده نشده هستند. میخواهند آن آرزوها را برآورده كنند، میخواهند توسط فرزندانشان به زندگی كردن ادامه دهند. طبیعتاً آنان فرزندانشان را شكل میدهند و به آنان الگو میدهند؛ و كودكان اینگونه از بین میروند...
... فرزندان توسط شما به این دنیا میآیند، ولی متعلق به شما نیستند، به تمامیت تعلق دارند. آنها را صاحب نشوید. شروع نكنید به این فكر كه آنان مال شما هستند. چگونه میتوانند مال شما باشند؟...
◄ برگرفته از نوشتار : «جاهطلبی ویرانگر والدین»
... پذیرش دیدگاه كودكان برای شما دشوار است، زیرا شما خودتان آن را مدتهاست که از دست دادهاید!
كودك سعی دارد از درخت بالا برود، تو چه میکنی؟ بلافاصله میترسی، شاید بیفتد، شاید پایش بشكند، یا اشكالی پیش بیاید؛ و از روی ترس میدوی و از را بازمیداری.
اگر میدانستی یا اگر یادت مانده بود كه بالا رفتن از درخت چه لذتی دارد كمك میکردی تا كودك بالا رفتن از درخت را بیاموزد...
... ما بهتازگی در غرب متوجه شدهایم كه بزرگترین بردهداری متعلق به كودكان است...
... مربیان، از مهدكودك تا دانشگاه همگی در خدمت صاحبان منافع هستند، در خدمت حكومت هستند.
تمام مقصد آنان نابودی و فلج ساختن كودكان به نوعی است كه او با جامعه سازگار باشد...
◄ برگرفته از نوشتار : «اطاعت؛ قاتل هوشمندی»
... چهرهی تو حتماً چهرهی پدرت را بازتاب میکند؛ از او آمده است. این طبیعی است.
باید چنین باشد. همانطور كه پیرتر میشوی، چهرهی پدرت بیشتر و بیشتر به تو شبیه میشود و تو بیشتر شبیه او میشوی.
و تو این را دوست نداری، برای همین است كه مشكل وجود دارد...
... اگر صورت پدربزرگت را تشخیص بدهی، آنوقت روزی آن نیز از بین خواهد رفت، چهرهای دیگر را خواهی دید... قادر خواهی بود عمیقتر وارد آن صورتها شوی و ناگهان یك روز خواهی دید كه تمامی چهرهها از بین رفتهاند.
آینه خالی است و تو به آن نگاه میکنی...
... هرگاه عشق ارضا نشده باشد، نتیجه فقط نفرت است.
میخواستی او را دوست داشته باشی. تو او را دوست داشتی ولی هرگز پاسخی دریافت نكردی. عشق تو هرگز به تو بازنگشته، در عوض چیزی به تو بازنگشت، عشق تو ناكام ماند. آن ناكامی به چیزی انتقامجویانه تبدیل شد، یكانتقام شد.
◄ برگرفته از نوشتار : «چگونه میتوانم با پدرم دوست باشم؟»
... هیتلر میخواست یك هنرمند شود، ولی هیچ مدرسه هنری در آلمان او را نپذیرفت. او در امتحانات ورودی مردود میشد. او هنرمند بزرگی نبود، ولی قصد او این بود كه یك هنرمند شود، یك انسان خلاق. وقتیکه در مدارس هنری قبول نشد، تصمیم گرفت یك معمار شود، میخواست نوعی ساختمان تازه بسازد، با ساختاری جدید.
ولی هیچ مدرسهی معماری او را نپذیرفت.
او همچنین عاشق زنی بود كه او را رد كرد، زیرا كه بیكار و بیسواد بود...
... دیدگاه ما چنان سطحی است كه نمیتوانیم گل را در بذر ببینیم و به این معنی، تمام مؤسسات آموزشی جنایتكار هستند. آنها میخواهند كه تو یك گل شوی، تماماً شكوفا شده، معطر، فقط آنوقت است كه تو را میپذیرند...
◄ برگرفته از نوشتار : «این طفل معصوم!»
... برای او درك اینکه چرا رفتار طبیعی او محكوم است بسیار دشوار است ولی چون به دلیل ناتوانیاش مجبور است به والدین متكی باشد باید خدایی را كه والدینش باور دارند بپذیرد و باید به تمام فرمانهایی كه والدینش به آن اعتقاد دارند گردن نهد.
آنان كودك را به كلیسا و یا به هر سازمان مذهبی كه به آن تعلق دارند میبرند و این شروع برنامهریزی اجباریبرای كودك است...
◄ برگرفته از نوشتار : «رویا را از کودکان نگیرید»
... من تاریخ بشریت را به تمامی جنایتی ناعادلانه و طولانی علیه تکتک انسانها میخوانم. این امر فقط در خدمت صاحبان منافع بوده است.
تاكنون هیچکس به لایههای عمیقتر عملكرد جامعه نگاه نكرده است...
... هیچکس مجاز نیست بر اساس ذات طبیعی خودش شكوفا شود؛ و همین، سبب اساسی برای خلق این همه احمق در دنیاست. ولی اینها در خدمت هدفی مشخص هستند. اگر مردم مجاز بودند طبق طبیعت خودشان شكوفا شوند، بدون هیچ رقابت، بدون هیچ آرمان و انضباط تحمیلی، آیا فكر میکنید هیچکس در این دنیا آدلف هیتلر را بهعنوان یك رهبر قبول میکرد؟
فقط به رهبران خود نگاه كنید!...
◄ برگرفته از نوشتار : «همیشه نگو نکن!»
... كودك زنده است. نمیتوانی سرزندگیِ او را تعریف كنی، ولی وجود دارد.
میتوانی آن تازگی را در اطراف یك كودك ببویی.
اما متاسفانه این رایحه رفتهرفته از بین میرود؛ و اگر از بخت بد، كودك توفیق یابد و مشهور شود، یك رئیسجمهور، یك نخستوزیر، یك پاپ، آنوقت همان كودك، بوی تعفن میدهد...
... تو نمیتوانی هیچچیزی به كودك بدهی، فقط میتوانی از او بگیری!...
... او هرگز مسرور نخواهد بود.
و او هرگز از شما سپاسگزار نخواهد بود؛
همیشه از شما شاكی خواهد بود!...
◄ برگرفته از نوشتار : «به کودکان آزادی بدهید نه الگوی زندگی»
... در بالارفتن از درخت چیزی اساسی وجود دارد.
اگر كودك هرگز این كار را نكرده باشد، چیزی را از دست داده است،
غنایی را در زندگی از كف داده است...
... اجازه بده آنان كودك باقی بمانند، زیرا هرگز دوباره چنین موقعیتی نخواهند داشت و زمانی كه كودكی رفت، همه در آرزوی آن دوران خوش كودكی هستند. همه فكر میکنند كه آن روزها، روزهای بهشت بودند. آنان را مختل نكن...
مطلبی دیگر از این انتشارات
هدف از زندگی چیست؟... نه، واقعا!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تعصب تو فقط یک چیز را نشان میدهد: تردید داری!
مطلبی دیگر از این انتشارات
♦ رویا را از كودكان نگیرید! ♦