«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
اعلامیه های عشقی(بخش سوم:فلسفه!)
واژه فلسفه(philosophy) یا فیلوسوفیا که کلمه ای یونانی است،از دو بخش تشکیل شده است:فیلو به معنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی.آورده اند اولین کسی که این کلمه را به کار برد،فیثاغورث بود. وقتی از او سوال کردند که: آیا تو فرد دانایی هستی؟ جواب داد:نه، اما دوستدار دانایی(فیلوسوفر) هستم.
بنابراین فلسفه از اولین روز پیدایش به معنی عشق ورزیدن به دانایی، تفکر و فرزانگی بوده است.
فلسفه ریشه در سوال و پرسش پیرامون مسائل خاص و ابدی دارد و مسائل پیش پا افتاده را شامل نمی شود.اگر بپرسیم«هدف این عالم چیست؟مفهوم زندگی چیست؟معنی عدالت چیست؟»وارد حوزه فلسفه شده ایم.از کجا بفهمیم؟از اینجا که به جزء فلسفه هیچ علمی پاسخگوی این سوالات نیست.ولی اگر به عنوان مثال با مشاهده ی تصویر زیر بپرسیم که:«چرا برخی تا این اندازه به حیوانات عشق می ورزند؟»این پرسش هیچ دخلی به فلسفه ندارد.از کجا بفهمیم؟از اینجا که پاسخ به این سوال را می توان در سایر علوم مانند روانشناسی و رفتارشناسی،یافت.
در اینجا می خواهم چند کتاب فلسفی و یک فیلسوف خوب(البته به نظر نگارنده این پُست)را به شما معرفی کنم.مطمئن باشید بعد از خواندن این سه کتاب و گوش دادن به حرفهای فیلسوفی که معرفی می کنم. انتظار می رود پس از خواندن پُست مذکور،با شنیدن کلمه ی «فلسفه»،دیگر لرزه بر اندام شریفتان نیفتد.
کتاب لذّات فلسفه نوشته ویل دورانت،ترجمه عباس زریاب خویی:
شاید برای کتاب«تاریخ فلسفه»بتوان مشابهاتی پیدا کرد اما تسلط فوق العاده ویل دورانت بر مباحث فلسفی در این اثر را نمی توان از نظر دور داشت.این کتاب در کمترین حجم ممکن،مطالب کافی برای تفهیم هر بحث را دارد.این کتاب از بسیاری جهات یک اثر بی نظیر است.چرا که با در بر داشتن مباحثی از طیف گسترده ای از علوم انسانی ، چون فلسفه ، جامعه شناسی ، روانشناسی و... تغییراتی بنیادی را در نوع نگرش خواننده به اصل زندگی ، جهان اطراف و اصول حاکم بر جامعه و روابط انسانی ایجاد می کند.شاید بتوان بارزترین آموزه ی کتاب«لذات فلسفه» برای خواننده را بررسی کلی و در عین حال ریزبینانه و تیزبینانه یک مسئله یا پدیده دانست.
ویل دورانت در این کتاب به زمینههای گوناگون،از قبیل شناخت،حقیقت، ماده،ذهن،ماتریالیسم، ایدئالیسم،حیات،مسائل مربوط به اخلاق، عشق، زناشویی، زیباییشماسی، فلسفه تاریخ، سرنوشت تمدن، فلسفه سیاسی،دموکراسی،حکومت،فرهنگ،جادو، دین و...می پردازد.
پسر دایی خلاصه این کتاب را در چند صفحه آورده است.اگر وقت ندارید می توانید فقط همین خلاصه را بخوانید.در اینجا متن خلاصه شده ی وی در مورد«شوپنهاور» را می آورم.اگر باز هم وقت نداشتید،فقط قسمتهای بولد شده را بخوانید(دیگر باید چکار کنم تا شما بخوانید؟!):
شوپنهاور
زمانی که بلوغ فکری شوپنهاور در حال شکل گیری بود ، اروپا در بحران اقتصادی و اجتماعی بسر می برد . انقلاب فرانسه و ناپلئون شکست خورده بودند و فقر ناشی از جنگ ، در اروپا گسترده شده بود و این وضعیت در آثار فکری روشنفکران و هنرمندان آن زمان بشکل بدبینی هایی منعکس گشت . شوپنهاور تشدید کننده این تاثیر در جامعه اروپا بود . آرتور شوپنهاور به سال 1788 م در دانتزینگ بدنیا آمد . پدرش تاجر و مادرش نویسنده بود. بدنبال سقوط دانتزینگ بدست پروس ، وی همراه خانواده اش به هامبورگ مهاجرت کرد . در سال 1805 م پدرش خودکشی کرد و به دنبال آن با مادرش دچار اختلافات خانوادگی شد که در نهایت در پی مخالفت با ازدواج مجدد مادرش ، وی را ترک کرد و تا آخر عمر زندگی انفرادی را ادامه داد . شوپنهاور روحیه میهن پرستی بالایی نداشت و در زمانی که قصد داشت علیه ناپلئون وارد جنگ بشود، پشیمان شد و به دِه رفت و رساله ی"چهار اصل دلیل کافی "را منتشر کرد و بعد از اتمام آن ، شاهکار خود بنام "جهان همچون اراده و تصویر" را نوشت که کتابهای دیگرش در واقع ماخوذ از این شاهکار وی بودند.وی این کتاب را حلال تمام مشکلات فلسفی می دانست ولی با این وجود مورد استقبال قرار نگرفت.بدنبال قبولی دانشیاری در دانشگاههای آلمان در رقابت با هگل تنها ماند و این باعث شد وی هجونامه هایی علیه هگل بنویسد . شوپنهاور با ارثیه پدری زندگی راحتی را در ده فراهم کرد و در آنجا بود که بتدریج آثارش در افکار اروپائیان شهرت یافت و طرفداران اولیه اش از طبقات متوسط از قبیل وکلا ، اطبا و تجار بودند که فلسفه وی را عملی و خالی از سر و صداهای مابعدالطبیعی دریافتند. وی در سال 1860 م در سن هفت و دو سالگی بطور ناگهانی درگذشت .
کتاب جهان همچون اراده و تصویر آرتور شوپنهاور ، با الهام از افکار کانت آغاز میشود . وی در بخش آغازین کتاب به شرح فلسفه "جهان تصور من است" پرداخت و چون پیش از این ، کانت این مسئله را دقیق بررسی کرده بود،لذا فاقد اصالت بود و این قدم اول بد ، باعث شد که بقیه قسمتهای کتاب از دید اولیه روشنفکران آن زمان دور بماند . در بخش بعدی کتاب ، شوپنهاور تاثیر اراده در جهان را مطرح می کند . وی جهان را معلول یک اراده فراگیر می داند . اراده قسمت اصلی و تغییر ناپذیر ذهن است که اندیشه و شعور آدمی را استخدام می کند تا در جهت تامین اغراض خود ، موفق شود ، لذا از این رابطه فلسفه شکل می گیرد و انسان موجودی فلسفی نامیده می شود . وی جهان را آئینه اراده می داند و حتی نحوه آفرینش انسان را با اراده و قدرت اراده توجیه می کند.اراده موجودی است که همواره نفس می کشد و برخلاف فکر هیچگاه خسته نمی شود و تنها قاتل آن مرگ است و خواب فراغتی است که در آن اراده به ترمیم قوای جسمی انسان مشغول می شود. دامنه اراده از نظر شوپنهاور حتی مخلوقات غیر زنده را در برمی گیرد .
وی راه حل طبیعت را ، برای چیرگی اراده بر مرگ ، تولید مثل می خواند.تولید مثل عامل حفظ نوع است، لذا آدم در این مقوله تلاش می کند تا نسلش ادامه یابد،از اینرو عشق امری منفور شمرده می شود و ازدواج غروب عشق شمرده می شود.ازدواجهایی که با عشق همراه شود به نافرجامی ختم میگردد.
از نظر شوپنهاور ، شهوت وا نگیزه جنسی،خواست اراده بر بقای نوع است و زمانی که این قوا ضعیف شوند مانند حالات بعد از لقاح ، یا زمان پیری افراد کرخت ، سست ، خسته و فرسوده بنظر می رسند و خلود همان بقای نوع است که در آن موجودات از میان می روند ولی تصاویر ثابت باقی می ماند و پرده های مکان و زمان بین آنها جدایی می اندازد.از این دیدگاه،جهان موجودی شر است،زیرا زاده اراده است و اراده هیچگاه ارضاء نخواهد شد،ازاینرو رنج و غم همواره در قاموس جهان می باشد و کامیابی واقعی بدست نمی آید.دنیا منظر رقابتهای موجودات جهان برای سرمایه مکان و زمان است.شوپنهاور رنج و غم را مایه های اصلی جهان می داند،لذا آنرا امری مثبت تلقی می کند و لذت را مترادف با زمان از میان رفتن رنج می داند و لذا امری منفی می داند،از اینرو معتقد است انسانی که به لذت دست می یابد،دچار کسالت می شود و به زندگی زمان رنج دلبستگی دارد.زندگی آونگی بین رنج و کسالت است و موجودات جهان هرقدر پیچیده تر شوند،رنج زندگی را بیشتر درک می کنند،بطوریکه انسان بعنوان پیچیده ترین موجود عالم هستی،بیشترین بار رنج را به دوش می کشد.
شوپنهاور زمان جوانی را برهه ایی می داند که در آن آدمی بواسطه آنکه سرشار از شور و حرکت و فعالیت است به عاقبت دنیا فکر نمی کند،کمتر مفهوم رنج دنیا را از آنچه که است تفهیم می کند،ولی اقتضای سن واقعیات را نشان خواهد داد.وی فلسفه خداشناسی و ایمان به خلود را زائیده طفره رفتن انسان از مرگ میداند.
در فلسفه شوپنهاور،تامین سعادت در گرو علم و هنر است.از نظر وی ثروت سعادت نمی آورد.ثروت صرفا آدمی را تبدیل به توانگری تنبل یا شهوت رانی بی قید می کند،ولی علم می تواند اراده را تحت سیطره خویش دربیاورد.آدمی با شناخت علل رویدادها و مشخصات جهان ، می تواند جهان خویش را تعدیل کند و سعادت واقعی را رقم بزند.این سعادت مکانش در درون آدمی است نه پیرامونش،زیرا انسان جهان را آنگونه درک می کند که درونش دستور می دهد.علم باعث تغییر ماهیت اشیاء در درون انسان می شود و به آنها صورت عینی تر و واقعی تر می دهد و باعث می شود آدمی اعمالی خلاف اراده انجام دهد،اعمالی نظیر ایثار ، فداکاری ، جنون و خودکشی! نبوغ ، چکاد برتری انسان و پیروزی عقل بر اراده ونشانه علم تهی از اراده است.نابغه دنیا را از دیدگاه واقعیات می نگرد نه اراده و صفات.اعمال او بخاطر دیدی است که از دنیا دارد،لذا در رفتار او تاثیر می گذارد و چنان میشود که گاه گوشه نشینی را انتخاب می کند که در نهایت ممکن است به جنون بیانجامد.وی هنر را رهایی علم از اراده و غرایز معنی می کند.هنر نگاه به اشیاء از دیگاه ابدیت است و مقوله ایی برتر از علم می باشد،زیرا علم با مواد و استدلال به جنگ با اراده می شتابد ولی هنر مستقیما شهود پیدا می کند و زودتر به غرض اصلی می رسد.علم استعداد می خواهد ولی هنر نبوغ.موسیقی از نظر شوپنهاور یگانه هنری است که در آن نسخه ای از اراده با ماهیتش نشان داده می شود و با حقیقت اشیاء سروکار دارد نه سایه آنها ، لذا به واقعیت نزدیکتر است .
وی دین را نیز از دیدگاه چیرگی انسان بر اراده ارزیابی می کند. مسیحیت را بخاطر بدبینی آن و عیسی را بخاطر برتری بر اراده برتر از ادیان یهود و بت پرستی که با خوش بینی توام هستند،می داند و در بررسی ادیان شرق ، دین بودای را دینی که در انسان اراده حاکم برجهان را بکلی کنار می گذارد ، دینی برتر می شمارد که در آینده سایه فکریش را در جهان خواهد افکند ، لذا بالترین پیروی انسان بر اراده را ، با الهام از دین بودایی ، پیروزی انسان بر تولید مثل بعنوان نیروانا مینامد .
شوپنهاور به زنان بدبین بود و جمع نبوغ و زن را محال میشمارد و در جنگ علیه تولید مثل زن را گناهکار می خواند.زنان اغواگرند و می کوشند تا به هدف طبیعت برای حفظ نوع از اراده تولید مثل جامع عمل بپوشانند،از اینروست که زنان بعد از چند زایمان و یا در دوران یائسگی پیر و فرتوت و کریه المنظر می شوند.
وی به مادی گرایی می تاخت و اعتقاد داشت ماهیت ذهن و اندیشه نمی تواند به هیچ وجه مادی باشد و جهان با مادی گرایی توجیه نمی شود و برای حل معمای جهان معتقد بود باید ابتدا از درون شروع کرد .
جهان وی از دیدگاه جبری تفسیر میشد و آن را موجودی که از یک اراده کلی دستور می گیرد میدانست و اجزای جهان از این اراده حرف شنوی دارند. در کل شوپنهاور فیلسوفی بدبین بود ولی در حین حال وی به علت نقش مهمی که در معرفی غرایز انسان بعنوان یک عامل اصلی در زندگی انسان دارد ، اهمیت ویژه ایی در بین فلاسفه گذشته دارد . ویل دورانت می گوید ، روسو عقل را زیر سئوال برد ، کانت آن را مریض کرد و شوپنهاور آن را در گور نهاد .
کتاب تسلّی بخشی های فلسفه نوشتهٔ الن دو باتن،ترجمه عرفان ثابتی:
آلن دو باتن فیلسوف معاصر سوئیسی،در کتاب های منتشرشده اش تلاش داشته تا فلسفه را از آسمان به روی زمین آورده تا با زندگی مردم در ارتباط بیشتری باشد.او سعی کرده است که از آموزه های فیلسوفان بزرگ،در جهت کاربرد آن در زندگی روزمره انسان ها استفاده کند تا از رنج آنان کم کرده و بر غنای آن بیفزاید.این کتاب،از جمله کتاب هایی است که می توان آن را در زمره کتاب های“فلسفه برای زندگی” نام برد.این کتاب در شش بخش نوشته که در هر بخش سعی می کند یکی از سختی های زندگی را با آموزه های یکی از فیلسوفان درمان کند و التیام ببخشد.
آلن دوباتن در جستوجوی راهی برای آشتی دادن فلسفه با زندگی روزمره است.سقراط، اپیکور، شوپنهاور، مونتنی، نیچه و سنکا شش فیلسوفی هستند که از نگاه دوباتن راهحلهایی برای مشکلات زندگی روزمره پیشنهاد میکنند. این کتاب به بیشتر زبانهای دنیا ترجمه شده و در شمار کتاب های پرفروش است.
خلاصه کتاب تسلی بخشی های فلسفه اثر الن دوباتن،موجود است.بخشی از یکی از این متن های خلاصه شده را برای شما می آورم:
«سقراط، سنکا، اپیکور، مونتنی، شوپنهاور و نیچه فیلسوفانی هستند که دوباتن از آثار و نظریاتش در کتاب تسلیبخشیهای فلسفه استفاده میکند،از دید او این شش فیلسوف میتوانند در رابطه با شش مشکل انسانی نقش تسلیبخش را داشته باشند.سقراط فیلسوفی تسلّیبخش در مواجهه با عدم محبوبیت است، از سقراط میآموزیم که عدم محبوبیت را هیچ انگاریم، سنکا یاور ما در برابر احساس ناامیدی و یاس است و اپیکور مشکلات مادی و اقتصادی ما را درمان میکند، این اپیکور است که باید برای بیپولی ما فکری کند. مونتنی فیلسوف ناتوانیها و ناکارآییهای ماست و شوپنهاور نیز تسلیبخش قلبهای شکسته است. در نهایت به نیچه میرسیم، فیلسوف ارتفاعات بلند هم یاور انسان در برابر سختیهای زندگی است.»
کتاب مو لای درز فلسفه،نوشته ی اردلان عطاپور:
یکی از معدود کتاب های ایرانی جذاب در مورد فلسفه است.نویسنده با کنایه های طنزآمیز و پارادوکس آفرینی،جملات فیلسوفان بزرگی همچون نیچه،دکارت و نوزده فیلسوف دیگر عقاید آنها را به خواننده میاموزد و حتی به صورت کاملا محسوس به مشکلات جامعه امروزی نیز می پردازد.
این کتاب فقط 91 صفحه دارد.بنابراین تنبلی نکنید و تا ته کتاب را بخوانید.بخشی از کتاب:« ...عده ای هم با اشاره به اینکه “گالیله” در مشروب خواری زیاده روی می کرده، گفتند:«اینها همه ثمره اسراف در خوردن شراب است. وقتی کسی بیش از حد بخورد، نه فقط زمین، که همه چیز می گردد...»
معرفی یک فیلسوف:
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی.کسی که لیاقت شاگردی آدمهای بزرگی را داشته است.فیلسوفی عقل گرا، برخوردار از ذهنی نقّاد و آزادانديش،بيان جذاب و شيوا و رسا و قلمی روان و گيرا.این شاخصه ها او را به چهره ای محبوب در ميان آنها که به فلسفه عشق می ورزند،بدل ساخته است.حدیث علاقمندی حقیر به ایشان از برنامه معرفت که عصرهای جمعه از شبکه ی چهارم سیما پخش می شود،آغاز می شود.فایل های صوتی و تصویری زیادی از ایشان در دسترس است.در زیر یک فایل تصویری از وی که مربوط می شود به پرسش و پاسخی با موضوع«مُد»،را برای شما می آورم:
و امّا چند نکته:
- بنده به عنوان کسی که از فلسفه سر در می آورد این پُست را ننوشتم.بلکه از فلسفه به عنوان یکی از معشوقه هایم،نوشتم.همین.
- ابتدا قرار بود فقط در مورد دکتر ابراهیمی دینانی بنویسم ولی در نهایت تصمیم گرفتم در مورد کتابهایی هم که یک زمانی به من حال دادند و مرا به فلسفه علاقمند کردند،نیز بنویسم.بنابراین نتوانستم حق مطلب را در مورد دکتر ابراهیمی دینانی ادا کنم.امید که خودتان به سایت ایشان مراجعه کنید و با دانلود فایل های صوتی یا تصویری برنامه معرفت(در هر موضوعی که دوست دارید از اندیشه های شاعرانی مانند عطار نیشابوری گرفته تا مولانا و سایر حکما و فلاسفه مشهور)بیشتر با ایشان آشنا شوید.ایشان به قدری رُک،شیرین و شیوا سخن می گوید که شیفته اش خواهید شد.
- فلسفه به درد همه می خورد.از بقّال گرفته تا برنامه نویس.از کارگر گرفته تا کارفرما.از مدیر گرفته تا یک کارمند معمولی.
- حداقل چیزی که از فهم-حتی اندک-فلسفه نصیب مان می شود درست فکر کردن و عمیق فکر کردن پیرامون هر مسئله ای است.
- فلسفه مانند دارو می ماند.واکنش افردا نسبت به داروهای مختلف،متفاوت است.یک نفر دارویی را مصرف می کند و بدون عوارض یا با کمترین عوارض درمان می شود و دیگری همان دارو را مصرف می کند،نه تنها درمان نمی شود بلکه عوارض دارو به حدّی روی او تاثیر می گذارد که مجبور به خودداری از مصرف آن دارو می شود.فلسفه نیز مانند خیلی از داروها نباید بدون نسخه ی پزشک مصرف شود.حتماً دارید می گویید پس جناب مثلاً نویسنده ی این پُست پس چرا ما را دعوت به خواندن کتب فلسفی می کنی؟جواب این است که این سه کتابی که حقیر معرفی کردم مانند«قرص استامینوفن 325 میلی گرم» می مانند که شما به هر داروخانه ای مراجعه کنید،به راحتی و بدون نسخه ی پزشک به شما می دهند. بگذریم که فایلpdf این کتابها از یک ورق قرص استامینوفن،کمتر آب می خورد.
- پاره ای از جمله های استفاده شده در این پُست به طور مسقیم یا غیر مسقیم از منابع مختلف گرفته شده است.البته این را گاهی در میان پُست هم متذکر شدم،ولی باز هم یادآوری کردم تا بعداً مرا متهم به سرقت بی ادبی(!)نکنید.
- حقیر از کتابهایی که می خوانم،معمولاً نکته برداری می کنم.ولی به دلیل خستگی و بایگانی بسیار ضعیف،قادر به پیدا کردن نکته های نوشته شده ام پیرامون این کتابها نبودم.برای همین مجبور شدم از نکته های نوشته شده توسط دیگران،استفاده کنم.فاعتبروا یا اولی الابصار!
- تاکید می کنم.شما مجبور نیستید که از هر چه حقیر خوشش می آید،خوشتان بیاید.در این سلسه پُست ها من فقط معشوقه هایم را به شما معرفی می کنم.البته معشوقه هایی که اگر شما نیز عاشقشان شوید،نه تنها هیچ تعصّبی به خرج نخواهم داد،بلکه بسی خوشحال هم خواهم شد.یا علی
اگر دلتان خواست و وقت نیز داشتید،بخش های اول و دوم این پُست را نیز بخوانید.البته چنانچه پیش از این نخوانده اید:
و همچنین پُست قبلی حقیر را:
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا برای رشد معنوی باید «گیاهخوار» شوم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
ترک سیگار را فراموش کنید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاریخ بزرگ؛ از مِهبانگ تا انسان