دوستدار نرمافزار، فلسفه و ادبیات. وب سایت:http://www.alihoseiny.ir
کارما: دروغی برای آرامکردن ترسوها
حتماً شبانهروز در دنیای مجازی موجودات ملوسی را میبینید که سردر حسابهای شبکههای اجتماعیشان نوشتهاند:«Believe in karma». همانهایی که هرچند وقت یکبار درمورد کسی که حقّشان را خورده مینویسند و میگویند مطمئناند که کارما روزی همهی اینها را به خود طرف بر میگرداند.
همانهایی که گهگاه درمورد آدمی که قبلاً آزارشان داده مینویسند و میگویند که الان دچار فلان بدبختی شده است و آخر این روایت مهوّع هم هشتگ #کارما را میچسبانند.
بله، در این نوشته میخواهیم با هم درمورد یکی از بتهای احمقهای عصر اطّلاعات صحبت کنیم. نوادگان آدمهایی که در پس هر سکوتشان در برابر یک ظالم میگفتند:«واگذارش کردم به خدا»، حالا ناتوانیشان را به جای خدا، به عدالت کیهانی پاس میدهند.
بیایید یک بار برای همیشه پروندهی کارما را ببندیم و آن را هم در ردیف چرندیاتی که تاریخ مصرفشان گذشته است قرار بدهیم.
کارما اصلاً چیست؟
اوّل از همه ببینیم که کارما چی است. مثل خیلی از چیزهای دیگری که جوانان رنگیپوش کافهروی قشنگِ کلانشهرنشین از جوانان دههی ۶۰−۷۰ آمریکا رونویسیکردهاند، کارما هم یک مفهوم شرقی و مربوط به ادیان هندی و بودایی است.
حالا درمورد اینکه چرا این رونویسی جوانان آمریکایی آن سالها قابل پذیرش و این رونویسی جوانان وطنی در این سالها احمقانه است بعداً مفصّلاً مینویسم. فعلاً به خود کارما بپردازیم.
این شما و این تعریف ویکیپدیای فارسی که اتّفاقاً در این مورد خیلی خوب و روشن است:
کارما یا کرمه یا کرمن به معنی زیستکار یا عملکرد فرد در زندگی است. این عملکردها ذاتاً و به طور خودکار نتایجی (انتقام کیهانی/الهی) را در این زندگی و زندگی بعد به دنبال دارند. بدین معنی که «هر چه بکاری همان را درو خواهی کرد».
در ادیانی که به تولد ادواری باور دارند، مانند هندوئیسم، بودیسم، و جینیسم، نتایج کارما به زندگیهای بعدی نیز کشیده میشود و در دورههای بعدی زندگی نیز به ظهور میرسد. بر این اساس، هر فرد، از طریق اعمالی که انجام میدهد باعث و بانی رنج و شادیها در زندگی (های) خود است.
وقتی که در زندگی روزمره از یک نفر در مورد کارما میشنوید، عموماً منظورش همان اثر کارها است. نه خود عمل.
چرا کارما وجود ندارد؟
خب همانطوری که دیدم کارما برپایهی ایمان به وجود شکلی از عدالت در زندگی ما انسانها در دنیا است. چیزی که به وضوح اشتباه است، امّا ما خیلی اوقات از قبول اشتباه بودن آن واهمه داریم.
به عکس بالا نگاهکنید. این یکی از معروفترین تصاویر جهان است. عکسی که در سال ۱۹۹۳ گرفته شده است. عکسی در اوج قحطی سودان. خب زجرکش شدن این کودک دقیقاً نتیجهی کدام یک از اعمال او بوده است؟
میدانید، عکّاس این تصویر هم یک سال پس از ثبت این تصویر خودکشی کرد. او در بخشی از نامهی خودکشیاش نوشته بود:«ذهن من با خاطرات زندهای از خشم و درد و کشتار و اجساد روی هم تلنبار شده و خانههای خالی از سکنه و کودکان گرسنه و رنجور انباشته شدهاست».
این تصویر واقعی دنیای ما است. تصویری که هرروز دارد تکرار میشود. همین الان که شما دارید این نوشته را میخوانید صدها بچه و بزرگ در گوشهگوشهی دنیا دارند به اشکال فجیعی میمیرند. حالا بگذارید یک حقیقتی را به شما بگویم. این حتّی نزدیک به جهانی که هر شکلی از «عدالت» درون آن وجود دارد هم نیست.
زندگی هرگز عادلانه نبوده. تاریخ پر است از ظالمانی که خون دیگران را در شیشه کردند و آخر سر هم در آرامش مردند. ظالمانی که با عزّت و شکوه زندگیکردند و با عزّت و شکوه هم مردند. و یادتان باشد که برای رد کردن یک گزاره، داشتن تنها یک مثال نقض کافی است.
داستان دنیای عادلانه شاید برای یک بچهی هفتساله جالب باشد، ولی هر بزرگسالی که بالاخانهاش را اجاره نداده باشد میداند که این داستان سرتاسر چرند است.
اگر هنوز قانع نشدهای، همین الان به یک بیمارستان کودکان برو. به احتمال خیلی زیاد میتوانی یک بچهی در حال مرگ را ببینی که خانوادهی خوبی داشته. از آن خانوادههای فقیر سختکوش که هیچوقت حق کسی را نخوردهاند و همیشه به حق خودشان (که هیچوقت هم به آن نرسیدهاند) قانع بودهاند.
برو، کنار مادر آن کودک بنشین و برایش درمورد نتیجهی اعمال نیک و بازگشتشان به آدم در همین دنیا تحت سلطهی عدالت کیهانی توضیح بده.
چرا بعضی از مردم دوستدارند که کارما را باور کنند؟
امّا چه اتّفاقی میافتد که این همه آدم به چیزی که آشکارا چرند است ایمان پیدا میکنند؟ چرا آدمها این همه تلاش میکنند تا با ذکر هرروزهی کارما خودشان را گولبزنند؟
به نظر من برای این اتّفاق ۲ دلیل اصلی وجود دارد:
من ضعیفتر از آن هستم که حقم را بگیرم، امّا نمیخواهم این را بپذیرم
اوّلین دلیل ضعیفبودن آدمهایی است که به کارما باور دارند. آدمهایی که آنقدر ضعیف اند که نمیتوانند حقشان را بگیرند. آدمهایی که حتّی ضعیفتر از آنی اند که بتوانند ضعفشان را بپذیرند. به همین خاطر مجبور میشوند که برای خودشان راه حلّی بتراشند.
چه راه حلّی بهتر از کارما؟ شما لازم نیست کاری بکنی. یک گوشه مینشینی و هرچقدر هم که توی سرت زدند با تکرار کلمهی کارما خودت را آرام میکنی.
حالا اگر تقی به توقی خورد و بلایی هم سر آن آدم ظالم آمد، میتوانی با خوشحالی بیرون بپری و به همه بگویی: دیدید؟ چون به من ظلم کرده بود حالا این بلا سرش آمد.
این کار خودش باعث میشود که احساس قدرت بکنید. چون به صورت غیر مستقیم خودتان را عامل آن ضربه به آن فرد میدانید و از این همه «قدرت» کیف هم میکنید.
سنّتیهایی با اطوار مدرن
دلیل دیگر این است که خیلیها به دلایل متعدّدی دیگر نمیتوانند عقاید قبلی را حفظ کنند. دیگر دیندار بودن کلاس لازم را ندارد. از طرفی حالا که اعتقادات قبلی را میخواهند دور بریزند، نیاز به چیزی دارند که جای آنها را پر کند.
این افراد آدمهایی نیستند که از روی استدلال دین قبلی را کنار گذاشته باشند، آدمهایی اند که دوستدارند با حدّاقل تفکّر و تکلیف، هرکاری که دلشان میخواهد را بکنند. البته هر کاری که نیاز به جرأت و تفکر و جسارت و تلاش نداشته باشد.
حالا چه چیزی بهتر از کارما؟ هم چهرهی سانتیمانتالی دارد، هم هیچ مسئولیّت و تلاشی را به آدم تحمیل نمیکند و هم با کلاس است.
اگر کارما باعث میشود آدمها کار خوب کنند، چرا باید آن را از بین ببریم؟
یک سؤالی که ممکن است برای خیلیها پیش بیاید این است که اگر یک خرافه باعث میشود که آدمها کارهای خوبی کنند، چرا باید برای از بین بردن آن خرافه تلاش کنیم. نگهداشتن چیزی که باعث میشود آدمها کار بد کمتری کنند خودش خوب نیست؟
این سؤال نه تنها درمورد کارما، که در مورد خیلی چیزهای دیگر هم میتواند مطرح بشود.
مسئلهی مهم این است که وقتی که شما بنیان اخلاقیاتتان را بر پایهی دروغ بگذارید، دیر یا زود تمام اخلاقیاتی که برپایهی این دروغ ساخته شده است فرو میریزد.
کافی است برای آن آدمی که به خاطر باور به کارما کارهای خوب میکرده یک اتّفاق بد بیفتد. حالا نه تنها باورش را به کارما از دست میدهد، بلکه دیگر دلیلی هم برای خوب بود نمیبیند.
به علاوه، اگر ما در مقابل گسترش این دروغ سکوت کنیم، عملاً داریم دروغگویی را هم تأیید میکنیم. و این تأیید خودش منجر به گسترش دروغ و بدی میشود.
پس ما هرگز نباید به هیچ دلیلی اجازهی ادامهی حیات به یک دروغ بدهیم.
اگر در این مورد نظری دارید یا دلایل دیگری را برای گرایش مردم به این جور خرافات سراغ دارید، خوشحال میشوم که در بخش دیدگاههای پایین صفحه من و دیگر خوانندگان این نوشته را باخبر کنید.
اگر دوستدارید که نوشتههای بعدی من را از دست ندهید، میتوانید از همین پایین حساب کاربری من را در ویرگول دنبال کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
زنان شجاعترند یا مردان؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
مذهبیها مذهبی نیستند!
مطلبی دیگر از این انتشارات
? پختوپز؛ دلیل انسان شدنِ ما؟