بدنم را دوست ندارم!

تو یک پیش‌فرضِ ذهنی داری که بدن باید چگونه باشد و با چنین فکری همواره در رنج خواهی بود.
بدن همان‌طوری است که باید باشد؛ پس این فکر را دور بینداز.
این بدنی است که تو داری؛ همان بدنی که کائنات به تو داده است.
از آن استفاده کن... از آن لذت ببر!

و اگر شروع کنی به دوست‌داشتنِ آن، درخواهی یافت که تغییر می‌کند، زیرا اگر فردی بدنش را دوست بدارد، شروع می‌کند به مراقبت کردن از آن و مراقبت کردن، شامل همه‌چیز می‌شود. آنگاه دیگر بدن را با خوراک‌های غیر لازم انباشته نمی‌کنی، زیرا مراقب آن هستی.
آنگاه به بدن گرسنگی نخواهی داد، زیرا آن را دوست می‌داری.
به خواسته‌های بدن گوش می‌دهی و به اشاراتِ آن توجه می‌کنی که چه می‌خواهد و چه زمانی آن را می‌خواهد.
زمانی که از بدن مراقبت می‌کنی و آن را دوست می‌داری، با بدن کوک می‌شوی و بدن به‌طور خودکار بهبود می‌یابد.

اگر بدن را دوست نداشته باشی، خودِ این موضوع، تولید مشکل می‌کند زیرا آن‌وقت رفته‌رفته نسبت به بدن بی‌تفاوت خواهی شد؛ از آن غفلت خواهی کرد زیرا چه کسی از دشمنش مراقبت می‌‎کند؟!
به بدنت نگاه نخواهی کرد... از آن دوری خواهی کرد.
از شنیدن پیام‌های آن سر باز خواهی زد؛ و آنگاه بیشتر از آن متنفر خواهی شد.

و این تو هستی که تمام این مشکل را درست کرده‌ای.
بدن هرگز مشکل‌آفرین نیست؛ این ذهن است که مشکل‌زاست.

هیچ حیوانی از هیچ فکری در مورد بدن خود رنج نمی‌برد؛ هیچ حیوانی... نه حتی یک کرگدن! هیچ‌کس رنج نمی‌برد.
آن‌ها کاملاً خوشبخت‌اند زیرا ذهنی وجود ندارد که تولیدِ فکر کند وگرنه یک کرگدن فکر خواهد کرد: «من چرا این‌طوری هستم؟!»
و البته هیچ مشکلی در بدن او وجود ندارد.

فقط این فکر را رها کن و بدنت را دوست بدار.
باید از آن لذت ببری و از آن مراقبت کنی.
وقتی‌که از بدن مراقبت کنی، ورزش می‌کنی، غذا می‌خوری و می‌خوابی.
از آن مراقبت می‌کنی زیرا این بدن ابزار توست؛ درست مانند اتومبیلت که آن را تمیز می‌کنی و به آن گوش می‌دهی؛ به هر صدای ریزی گوش می‌دهی تا ببینی آیا ایرادی دارد یا نه...
حتی اگر بدنه‌اش خراش پیدا کند از آن مراقبت می‌کنی.
از بدنت مراقبت کن و کاملاً زیبا خواهد شد... زیبا هست!

بدن مکانیسمی بسیار زیباست و بسیار پیچیده و بااین‌حال چنان با کارایی عمل می‌کند که هفتادسال یا بیشتر مشغول کار است.
چه در خواب باشی و چه بیدار؛ چه هشیار باشی و چه بی‌هوش؛ بدن به عملکرد خودش ادامه می‌دهد.
حتی بدون این‌که از آن مراقبت کنی به عمل کردن ادامه می‌دهد و به تو خدمت می‌کند.
باید سپاسگزارش باشی.

نگرشت را تغییر بده و خواهی دید که ظرف شش ماه بدنت شکلِ خود را تغییر خواهد داد.

تقریباً مثل زمانی است که عاشق زنی می‌شوی و او بی‌درنگ زیبا می‌شود.
شاید آن زن زیاد از بدنش مراقبت نکرده باشد، ولی به محضی که می‌بیند مردی عاشق او شده است، شروع می‌کند به مراقبت کردن از بدنش.
ساعت‌ها در برابر آینه می‌ایستد زیرا کسی عاشق اوست!

همین نیز در مورد خودت صادق است:
تو بدنت را دوست بدار و خواهی دید که بدنت شروع می‌کند به تغییر کردن.
حالا دوست داشته شده است، از آن مراقبت شده است و به آن نیاز هست.

بدن یک مکانیسم بسیار ظریف است؛ مردم بسیار خشن و بی‌رحمانه از آن استفاده می‌کنند.
فقط نگرش خودت را تغییر بده و شاهد باش.

اوشو - Hallelujah! Chapter 31
برگردان: محسن خاتمی
ویرایش: فرهاد