آیا چاکراها واقعاً وجود دارند؟

اوشو: همه‌ی این اطلاعاتِ به اصطلاح محرمانه درباره‌ی چاکراها، هاله‌ی انرژی، کندالینی، بدن‌های اختری و... اگر دانشِ صِرف باشند، بسیار خطرناک اما در مقام تجربه چیزی کاملاً متفاوت‌اند.

این دانسته‌ها را در ذهنتان تلنبار نکنید! اگر برای رشدِ معنوی شما لازم باشد در زمان مناسب خودش به سراغتان می‌آید و آن زمان دیگر نامش تجربه است اما اگر دانشِ آن را صرفاً جمع‌آوری کرده باشید، دانشی وام گرفته، فقط جلوی پیشرفتتان را خواهد گرفت.

برای مثال در یوگای هندی به هفت چاکرا معتقدند؛ متون جِـینیسم از نُه چاکرا نام می‌برند و متون بودایی به ده‌ها چاکرا اشاره می‌کنند. هیچ‌کدام از این مکاتب سرِ عدد خاصی با هم توافق ندارند پس دانشی نیز که در این خصوص کسب می‌کنید گیج‌کننده خواهد بود: بالاخره چند چاکرا؟؟

و تازه با این دانش می‌خواهید چکار کنید؟

چه هفت‌تا چه نُه‌تا و چه صدها چاکرا. دانستن آن هیچ کمکی به شما نمی‌کند. فقط سد راهتان می‌شود.

هفت چاکرای اصلی وجود دارد اما موقعیت آن‌ها در بدنِ همه یکسان نیست. تجربیاتِ مربوط به آن‌ها نیز در همگان یکسان نبوده، گاه بی‌نهایت متفاوت است؛ بنابراین نیازی نیست ساختار کُندالینی و چاکراها و این که چه اتفاقاتی در آن‌ها می‌افتد را بدانید چرا که با دانستن آن شروع می‌کنید به تلقین کردن به خودتان و آرام‌آرام همه‌ی این‌ها برایتان تبدیل به یک سری مراسم آیینی می‌شود. نوعی توهم و رؤیا برایتان شکل می‌گیرد و رفته‌رفته افراد بیشتری همان کارها را تکرار می‌کنند و شما به ورطه‌ی ذهنیتِ عامه‌پسند می‌افتید. به ورطه‌ی همرنگِ جماعت شدن!

گاه بدن، فریبتان می‌دهد و زمانی که می‌خواهید به فراسوی بدن بروید، فریبِ ذهن را که فریبکاری زبردست‌تر است می‌خورید!

سه چاکرای نخست به بدن و سه چاکرای بعدی به ذهن تعلق دارد. چاکرای هفتم فراسوی این دو است. کسانی که در عیش و نوش و مادیات زیاده‌روی می‌کنند به‌طور طبیعی در سه چاکرای پایینی باقی می‌مانند. این سه چاکرا یعنی مولادهار، سوادهیستا و مانیپورا زمینی‌اند. توسط نیروی جاذبه هدایت می‌شوند و رو به‌سوی پایین دارند.

سه چاکرای بعدی آناهاتا، ویسودها و آجنا آسمانی‌اند. نیروی جاذبه بر آن‌ها بی‌تأثیر است، به‌جای آن قانون شناوری (Levitation) بر آن‌ها حاکم است و رو به‌سوی بالا دارند.

بدن رو به پایین و ذهن رو به بالاست اما شما هیچ‌کدام از این دو نیستید. شما هفتمی هستید که نه جسم است نه ذهن؛ از این‌رو، هم آن‌هایی که در زندگیِ دنیوی غرقه‌اند و هم آن‌هایی که سه چاکرای پایینی را سرکوب می‌کنند، همگی در دنیایی از اوهام دست‌وپا می‌زنند.

زمانی که انرژی‌تان از چاکراهای پایین‌تر به سمت چاکراهای بالاتر راه می‌افتد رفته‌رفته سکوت بیشتری بر شما حکم‌فرما می‌شود. سکوت نتیجه‌ی بالارویِ انرژی و تنش و اضطراب حاصل پایین‌رویِ انرژی است. هرگاه انرژی پایین می‌رود یا به بیرون نشت می‌کند شما بیشتر و بیشتر نگران و عصبی می‌شوید. هرگاه انرژی بالا می‌رود یا به درون می‌ریزد شما بیشتر و بیشتر آرام، ساکت و خونسرد می‌شوید.

«بالاروی» و «درون‌ریزی انرژی» معنایی یکسان دارند همان‌طور که «پایین روی» و «برون‌ریزی انرژی».

هنگامی که در سکوت فرو می‌روید، انرژی جریانی سیل‌آسا می‌یابد، از همه‌ی چاکراها می‌گذرد، آن‌ها را پاک‌سازی می‌کند و به همه‌ی این مراکز انرژی شفافیت و پویایی و سرزندگی می‌بخشد... و این سیل خروشان ادامه می‌یابد تا به هفتمین مرکز می‌رسد.

چاکرای چهارم یا آناهاتا درست در میانه‌ی هفت چاکراست. سه تا در بالا و سه تا در زیر آن.

سه تای پایینی ویژگی برونگرا دارند. در غرب زندگیِ بیشینه‌ی مردم از طریق این سه چاکراست و البته در شرق نیز رفته‌رفته زندگی‌ها به سبک و سیاق غرب نزدیک می‌شود. این سه چاکرا به‌سادگی در دسترس‌اند و عملکردِ کاملاً مشخصی دارند. نیاز نیست کارِ زیادی روی آن‌ها انجام شود. بدون آن‌ها زندگی ناممکن می‌شود و طبیعت در مورد آن‌ها اجازه‌ی هیچ انتخابی نداده است. از لحظه‌ای که به دنیا می‌آیید این سه چاکرا نیز به کار می‌افتند و تا زمان مرگ فعال‌اند.

انسانِ مادی‌گرا هرگز در طول زندگی‌اش از وجود چیزی بالاتر از آن‌ها خبردار نمی‌شود. سکس، پول، قدرت، شهرت، اعتبار، احترام، مقام،... همه و همه به همین سه چاکرا مربوط‌اند و سکس در کانون این سه قرار دارد...

مردم به دنبال پول‌اند به خاطر سکس! به دنبال شهرت‌اند به خاطر سکس! به دنبال قدرت و اعتبارند به خاطر سکس!

سکس مرکز سه چاکرای زیرین و کانون توجه انسان برونگرا یا مادی‌گراست.

بالای چاکرای قلب (آناهاتا) سه چاکرای دیگر هست: ویسودها، آجنا (چشم سوم) و ساهاسرار که مرکز «سامادی» است: آشکارگی غایی.

همان‌طور که سکس مرکزِ ذهنیتِ برونگراست، نیایش یا مراقبه نیز مرکزِ ذهنیتِ درون‌گراست و چاکرای قلب در میانه است. پلی میان درون‌گرایی و برونگرایی. قلب مانند یک دروازه است و زمانی که شخص بر در دروازه می‌ایستد، درست در میانه، عشق رخ می‌دهد. عشق، پدیده‌ای است میان سکس و نیایش.

سکسِ خالص و پالوده به عشق بدل می‌شود و عشقِ پالوده به نیایش.

انرژی آن‌ها یکی است. همان انرژی جنسی که به‌مراتب بالاتر رفته است.

در شرق مردم همواره کوشیده‌اند در وضعیتِ درون‌گرایی و بالاتر از چاکرای قلب باشند؛
در غرب عملکردِ انسان‌ها درست برعکس این است؛
اما هر دو سبک زندگی از تعادل خارج است!

برای بدل شدن به انسانی کامل و یکپارچه، هر هفت چاکرا باید با هم کار کنند، هیچ‌کدام بر دیگری برتری نداشته باشد و هیچ‌کدام با بقیه درگیر نباشد. این یعنی زندگی در تمام مراکز انرژی بدون درگیری و سرکوب؛ اما ما به ایجاد درگیری عادت کرده‌ایم!

... ادامه دارد

برگردان : فرهاد ارکانی - 1387