وقتی کودکم می‌گوید: ازت بدم میاد!

◄ تو همیشه میگی نه!

◄ بابا خیلی از تو بهتره

◄ تو خیلی بی‌انصافی

◄ تو دروغگویی!

◄ هرگز بار اولی را که پسر شش ساله‌ام به من گفت «ازت متنفرم مامان!» را فراموش نمی‌کنم. صورتش از عصبانیت مچاله شده بود چون من بازی جنگی دلخواهش را نخریده بودم.

احساسم آمیخته‌ای از هر آن چیزی بود که بیشتر والدین در این شرایط احساس می‌کنند. بخشی از من وسوسه می‌شد که بخندد زیرا می‌دانستم که او واقعا چنین منظوری ندارد و فقط طوطی‌وار چیزهایی را که از دوستانش شنیده بود تکرار می‌کرد اما بخش دیگری از من غمگین و در حال گریه بود. چطور پسر عزیزم که این‌قدر دوستش داشتم به من گفت که از من نفرت دارد؟

در همان زمان متوجه شجاعت او شدم. در آن لحظه او فقط یک پسر کوچک بود که در مقابل مادر قدرتمندش ایستاده بود. اعلام نفرتش از من روشی برای متوجه کردن من به این موضوع بود که او به اندازه‌ی کافی مستقل شده که به عنوان یک فرد بالغ مبارزه کند و آن‌قدر احساس ایمنی می‌کند که تمام خشم‌اش را نشان دهد؛ به روشی که من هیچ وقت در زمان کودکی نتوانستم. هنگامی که آن‌ها از ما عصبانی هستند «ازت متنفرم» تنها اولین قسمت از جیغ و فریادهای فرزندان‌مان است که بیرون می‌ریزد.

همچنان که آنها از 5 به 13 سالگی می‌رسند بسیاری از این جملات را از آن‌ها می‌شنویم مثل: «تو همیشه میگی نه!»، «بابا (مامان) خیلی از تو بهتره»، «تو خیلی بی انصافی» و «تو دروغگویی»!

♦ خوب در چنین شرایطی چه باید کرد؟

واکنش زیادی نشان ندهید

اگرچه خیلی سخت است که در لحظاتی همانند این عصبانی نشوید اما بهترین راه برای تحمل کردن احساسات فرزندان‌مان که از ما نفرت دارند و عصبانی‌اند این است که یک نفس عمیق بکشید... دو بار یا حتی اگر لازم شد سه بار این کار را انجام دهید و اجازه ندهید که به یک دعوای طولانی کشیده شود. بر احساسات خود مسلط باشید نه بر لغات و سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید. من به پسرم گفتم: می‌دونم الان از دست من خیلی عصبانی هستی. ما بعدا راجع به این موضوع صحبت خواهیم کرد اما نه الآن، اجازه بده تا وقتی که آروم‌تر بشی صبر کنیم.

متخصصان اعتقاد دارند کودکان باید ببینند که شما احساسات اساسی آن‌ها را بدون هیچ گونه مخالفت یا انکاری تصدیق می‌کنید؛ با گفتن «تو واقعا از من متنفر نیستی» یا «من بی‌انصاف نیستم» آگاهی و درک را به کودک‌تان منتقل می‌کنید و به طور همزمان به او می‌آموزید که غلیان احساسات شخصی و بروز عصبانیت در طی بحث اصلا شایسته نیست.

فضای اعتراض

مدت زمان ادامه پیدا کردن بحث هم مهم است. شما نمی‌خواهید خیلی منتظر بمانید! پس سعی کنید مدت زمانی را که برای بازگشت احساسات و آرامش به رابطه‌تان طول می‌کشد اندازه بگیرید.

شیلا مادر جونای هشت ساله می‌گوید: «بعد از فاصله‎ی ایجاد شده وقتی می‌شنوم که پسرم در اتاقش آهنگی را زمزمه می‌کند متوجه می‌شوم که می‌توانم به او نزدیک شوم. اگر او هنوز عصبانی باشد همچنان ساکت می‌ماند.»

وقتی کنار هم قرار می‌گیرید تمام احساسات شخصی را فراموش کنید و به این مذاکره به عنوان ماموریتی برای آشکارسازی واقعیت بنگرید. لایلا مادر مارتای یازده ساله می‌گوید: «من روی پرسیدن سوالات و گوش کردن به او متمرکز می‌شوم. می‌خواهم از حرف‌هایش بفهمم چه چیزی او را آزار می‌دهد و من چه کاری انجام داده‌ام که او را تا این حد عصبانی کرده است. باید سعی کنم به هیچ وجه زمانی که او من را متهم به نابود کردن زندگیش می‌کند آن هم فقط به خاطر این‌که به او اجازه‌ی تفریح نداده‌ام، موضع نگیرم و دفاعی برخورد نکنم. گرچه او می‌داند که نباید بیرون برود چون فردا امتحان دارد اما من فقط سرم را به نشانه‌ی تصدیق حرف‌هایش تکان می‌دهم. از دیدگاه او این اشتباه من است. من می‌توانم نظر و دیدگاهم را بعدا برایش توضیح دهم.» لایلا همچنین یاد گرفته است که حرف دخترش را در حین جلسه‌ی شکایت قطع نکند زیرا این کار باعث نابود شدن دوباره‌ی رابطه می‌شود.

از خودشان نظرخواهی کنید

لایلا توصیه می‌کند: «تنها پس از این که کودک‌تان شکایاتش را بیان کرد وارد عمل شوید. از کودک‌تان بپرسید ما چه کاری می‌توانیم انجام دهیم تا مطمئن شویم چنین دعوایی هرگز تکرار نخواهد شد؟»

با درخواست از او برای پیدا کردن یک راه حل خاص توپ را در زمین او قرار می‌دهید. با این کار نه تنها احساس مهم بودن می‌کند بلکه درگیر کشمکشی برای یافتن چیزی که حالش را بهتر خواهد کرد می‌شود. همچنین به خاطر بسپارید گاهی حق با آن‌هاست! والدین قول می‌دهند که چیزی بخرند و بعد قول‌شان را انکار کرده، کودکان را به داشتن توقعات غیر واقعی متهم می‌کنند یا آنان را به خاطر کاری که انجام نداده‌اند سرزنش می‌کنند. معمولا فرزندان‌مان خواهان تغییراتی هستند که به سادگی با موافقت ما امکان‌پذیر است. پسر هفت ساله‌ی اولین می‌گوید: از این‌ که مادرش بعد از شام با تلفن صحبت می‌کند متنفر است چون او به حضور مادرش برای انجام تکالیف مدرسه نیاز دارد. هنگامی که اولین از موضوع آگاه شد تصمیم گرفت تماس‌هایش را به زمان دیگری موکول کند و برنامه‌اش را با درخواست‌های پسرش تطبیق دهد.

با عشق به پایان برسانید

دانستن این‌ نکته که ما هم به احساساتی مانند خشم، عصبانیت و نفرت دچار می‌شویم ولی این احساسات موقتی‌اند و دوامی ندارند برای کودکان مایه‌ی تسلی خاطر است. وقتی پسرانم کوچک بودند به آن‌ها می‌گفتم: «حتی وقتی که از دست شما عصبانی هستم هنوز هم دوست‌تان دارم.» و آن‌ها هنوز هم بعد از دعواهایمان این جمله را به من می‌گویند. من می‌فهمم که آن‌ها احساس قوت قلب و اطمینان خاطر دارند. هیجانات شدید، احساسات ما را متلاطم می‌کنند و کودکان در هر سنی نیاز دارند که به آن‌ها یادآوری شود به محض فروکش کردن طوفان، آن‌ها خود را در ساحلی امن و پرعشق خواهند یافت.

منبع : ریدرزدایجست
برگردان: الناز مهین‌ترابی