نئاندرتال‌ها میان ما!

بالاخره ما نئاندرتال‌ها را خوردیم یا آن‌ها عاشق ما شدند!؟

در دو دهه‌ی اخیر، باستان‌شناسان درباره‌ی پسرعموهای ما، نئاندرتال‌ها که بیش از ۲۰۰ هزار سال پیش در اروپا و آسیا ساکن بودند و حدود ۲۸ هزار سال قبل به‌طور اسرارآمیزی ناپدید شدند، تحقیقات زیادی کرده‌اند. مهم‌ترین بخش این تحقیقات، شامل بررسیِ شباهتِ سبکِ زندگی و رفتارهای اجتماعی نئاندرتال‌ها با هوموساپین‌ها (خودمان) است. اشیای باقی‌مانده از این انسان‌های نخستین به‌خصوص زیورآلات‌شان که استفاده‌های نمادین داشته نشانگر فرهنگ آن‌ها بوده، اساسی‌ترین سند برای بررسی رفتار آن‌ها و مقایسه‌اش با رفتارهای انسان‌های مدرن است. بعضی از پژوهشگران می‌گویند که پیش از حضور انسان‌های مدرن در اروپا، حدود ۴۰ هزار سال پیش، نئاندرتال‌ها مراسمی نمادین داشته‌اند. اما بعضی از منتقدان این نظریه هم می‌گویند که آن‌ها در دوره‌ی کوتاه رقابت با ما بوده که این چیزها را از ما غنیمت گرفته‌اند. به‌هرحال نئاندرتال‌ها یا همان‌طور که بین مردم رایج است، «انسان‌های اولیه» حدود ۳۰ هزار سال پیش ناپدید شدند و رازهای زیادی از خود باقی گذاشتند. مهم‌ترین راز البته نحوه‌ی نابودی آن‌هاست. در بهار سال ۲۰۰۹، نتایج تحقیقاتی نشان داد که احتمالاً یکی از مهم‌ترین دلایل نابودی نئاندرتال‌ها این بوده که ما (هوموساپینها) آن‌ها را خورده‌ایم! اما هنوز این مسئله به‌طور کامل رد یا اثبات نشده‌ است.

تقریباً ۲۵ سال است که دیگر مطمئن شده‌ایم خاستگاه ما انسان‌های امروزی آفریقا بوده و بعد با مهاجرت‌های گسترده، در همه جای جهان پخش شده‌ایم و محل زندگی انسان‌های قدیمی‌تر مانند نئاندرتال‌ها را تغییر داده‌ایم. سال ۱۹۷۹، باستان شناسان در فرانسه، اسکلت یک نئاندرتال را کشف کردند. آن زمان کارشناسان تصور می‌کردند که آرایش بدن و تزئینات و زیورآلات از جنس استخوان در کنار سایر عناصر، ساخته‌ی دست انسان‌های مدرن است اما پژوهش‌های بعدی نشان داد که خود نئاندرتال‌ها این‌طور آرایش می‌کرده‌اند. در سال ۱۹۹۵ هم محققان بقایای انسانی را در همان دوره‌ی زمانی، در جایی دیگر در فرانسه کشف کردند که آن نیز نئاندرتال بود و چنین آرایشی داشت. اهمیت این کشف‌ها در این است که گونه‌ها، هم با آناتومی بدن و هم با رفتارشان شناخته می‌شوند. بنابراین همان‌طور که نئاندرتال‌ها بدنی همانند انسان‌های مدرن نداشتند، نمی‌توان رفتاری امروزی نیز برای آن‌ها تعریف کرد. این کشف‌ها، رفتارهای اجتماعی نئاندرتال‌ها را توضیح می‌دهد و شاید در آینده کلید معمای نابودی گونه‌ی آن‌ها باشد، معمایی که جواب آن به ما کمک می‌کند راه‌های نابودی گونه‌ی خود را بهتر شناخته و در صورت امکان از آن جلوگیری کنیم.

انسان امروزی یا هوموساپین (Homo sapiens) اکنون تنها فرمانروای زمین است اما همیشه این‌طور نبوده است.

هزاران سال پیش، گونه‌های دیگری از موجودات دو پای سخنگو که خفتان‌هایی از پوست جانوران به تن می‌کردند، روی زمین حاکم بودند. چند صدهزار سال پیش‌تر از ما یکی از این موجودات در اروپا ظاهر و خیلی سریع در خاورمیانه تا آسیای میانه پراکنده شد. ما بقایای این مردمان درشت‌هیکل و قوی‌بنیه را از اواسط قرن نوزدهم شناخته‌ایم و طی این مدت، به‌تدریج دانش بیشتری درباره‌ی آن‌ها به دست آورده‌ایم؛ دانشی که با پرسش‌های بسیار بزرگی همراه‌ است.

یکی از مهم‌ترین این پرسش‌ها مربوط به ناپدید شدن آن‌ها از روی زمین است. آن‌ها مغزهایی به بزرگی ما داشتند، قدرت بدنی بسیار بیشتری نسبت به ما داشتند، سخن می‌گفتند و آن‌طور که امروز می‌دانیم، حتی آن‌قدر قریحه‌ی هنری داشتند که خود را بیارایند. مهم‌ترین غذای آن‌ها، گوشت شکارهایی بود که در همه جای زمین صدها برابر فراوان‌تر از امروز وجود داشتند. کل سرزمین سردسیر و یخبندان اروپا پر بود از موجوداتی که امروز فقط در صحراهای گرم و سوزان آفریقا وجود دارند: فیل‌ها، کرگدن‌ها، گوزن‌ها، زرافه‌ها، گله‌های بزرگ گاوهای کوهان‌دار و خر وحشی به‌علاوه حیواناتی شکارچی مثل شیر، پلنگ، کفتار، خرس،گرگ و البته همین مردمان نخستین. آن‌ها درواقع جوامعی نسبتاً پیچیده داشتند و صدها هزار سال در بیشتر اوراسیا از زندگی به همین شکل لذت بردند؛ اما حدود ۴۵۰۰۰ سال پیش از آسیا ناپدید شدند...

حدود ۳۸۰۰۰ سال پیش، موقعیت آن‌ها در اروپا نیز رو به افول گذاشت و ۲۸۰۰۰ سال پیش، آخرین جمعیت‌های آن‌ها برای همیشه ناپدید شدند. این مردمان را به‌افتخار نخستین جایی که بقایای آن‌ها پیدا شد، یعنی دره نئاندر در آلمان، مردمان نئاندرتال می‌نامیم. اکنون ما در پی فهمیدن راز انقراض نئاندرتال‌ها هستیم.

انسان امروزی حدود ۱۸۰ تا ۱۲۰ هزار سال پیش به وجود آمد و از شرق آفریقا شروع به گسترش در بقیه زمین کرد.

یک سیاه‌پوست لاغر و قد دراز با توانایی خوب دویدن را در نظر بگیرید. بدن این مرد سیاه‌پوست موهای کمی دارد و پس از چند متر دویدن عرق می‌کند. صبر می‌کند تا خنک شود. او از سرزمینی خشک و گرم می‌آید که گاهی پیدا کردن سایه هم دشوار بوده و گاهی ناچار است ساعت‌ها منتظر شکار بنشیند یا ماه‌ها در انتظار باران به سر ببرد. بنابراین وقت زیادی برای اندیشیدن دارد و این توانایی اخیر، یعنی اندیشیدن به او کمک می‌کند که ابزارهای بهتری برای شکار بسازد و فکری به حال روزهای کم‌آبی بکند. بنابراین اختراعات او شروع می‌شوند...

یکی از مهم‌ترین اختراعات او ذخیره‌ی آب در پوست تخم شترمرغ و دفن آن زیر خاک است. آن‌ها از ۱۰۰ هزار سال پیش این کار را انجام می‌دادند و برای این‌که مالکیت خود نسبت به تخم‌های پر از آب را ثابت کنند، روی آن‌ها را «علامت‌گذاری» می‌کردند. همین علامت‌گذاری، چند هزار سال بعد به «نوشتن» تبدیل شد.

آن‌ها شاید به خاطر انتظار کشیدن‌های طولانی، به هنر هم روی آوردند و شروع به ساختن جواهرات و تزئین بدن و لباس‌هایشان از حدود ۱۰۰ هزار سال پیش کردند. روی دیوار غارها نقاشی می‌کشیدند و از استخوان جانوران نی می‌ساختند و می‌نواختند. این مردمان سیاه‌پوست، نیاکان تمام انسان‌های امروزی هستند. اما از چند صد هزار سال پیش‌تر از آن‌ها، موجوداتی با موهای قرمز و پوست روشن و چشمان آبی در اروپا زندگی می‌کردند که هیچ مشکلی برای پیدا کردن آب و غذا نداشتند. این موجودات همان نئاندرتال‌ها بودند. آن‌ها در بهشتی پهناور و غنی زندگی می‌کردند که هر چه نیاز داشتند، به آن‌ها می‌داد. بدن‌های آن‌ها بسیار قوی‌تر و زورمندتر از انسان‌های لاغر آفریقایی بود، اما شاید «فکر» آن‌ها به‌خوبی آفریقایی‌ها توسعه پیدا نکرده بود، چون خیلی به آن نیاز نداشتند! ابزارهای آن‌ها خوب بود، ولی ظرافت این ابزارها بسیار کمتر از ابزارهای انسان‌ها بود. مردمان نئاندرتال زبان هم داشتند و از پوست شکارهایشان لباس و کفش می‌دوختند و البته شیوه‌ی این کار را به نسل‌های بعدی می‌آموختند اما طی چند صد هزار سال، این فناوری‌های ساده، توسعه‌ای بسیار اندک پیدا کرد. دقیقاً به این دلیل که آن‌ها «نیاز» به توسعه‌ی فناوری‌های خود نداشتند، چیزی را انبار نمی‌کردند و برای یافتن آب، هیچ زحمتی نمی‌کشیدند. حتی بدن‌های قوی‌بنیه‌ی آن‌ها هم کمتر از سیاه‌پوست‌های لاغر آفریقایی، آسیب‌دیدگی‌های جدی پیدا می‌کرد. البته میزان غذایی که می‌خوردند هم نسبت به ما بسیار بیشتر بود. ما به روزی ۲۲۰۰ کالری انرژی نیاز داریم، درحالی‌که نئاندرتال‌ها دست‌کم دو برابر این میزان انرژی نیاز داشتند. رشد سریع بدن و بلوغ جنسی دیررس نشان می‌دهد مردم نئاندرتال برای شکارچی شدن، بیشتر عجله داشتند تا برای پدر و مادر شدن؛ شاید چون نظام اجتماعی آن‌ها بر پایه‌ی قبیله‌های پدرسالار بوده است، نه خانواده‌های دو نفره. به‌هرحال آن‌ها مردمان دیگری بودند که ۲۸۰۰۰ سال پیش منقرض شدند و هیچ‌کدام از نژادهای امروزی بشر بازمانده آن‌ها نیست. شاید درست نباشد که آن‌ها را «انسان» ندانیم؛ آن‌ها عموزاده‌های دور ما بودند که آخرین نیاکان مشترکمان، حدود یک میلیون سال پیش از هم جدا شده بودند و بسیاری از ویژگی‌های جالب آن‌ها که باعث می‌شود نئاندرتال‌ها را شبیه خودمان تصور کنیم، طی همین یک میلیون سال به صورت جداگانه در هر دو گونه پیدا شد. آن‌ها گونه‌ی دیگری بودند و ما گونه‌ی دیگری هستیم.

تعداد ژنوم نئاندرتالها سه میلیارد زوج و تقریباً برابر ژنومهای انسان است که احتمالاً ژن‌هایی از نئاندرتالها با ژن‌های انسان یکسان است. چنین تصور می‌شود که مقایسه ژنوم نئاندرتال با ژنوم انسان منجر به افزایش فهم ما در مورد نئاندرتالها و همچنین تکامل بشر و مغز او خواهد شد.

در نوامبر سال ۲۰۰۶، مقاله‌ای در یک ژورنال آمریکایی تحت عنوان «حوادث آکادمی علوم ملی» منتشر شد که در آن گروهی از محققان از این مسئله خبر می‌دادند که نئاندرتال‌ها و انسان‌ها با یکدیگر آمیزش داشته‌اند!

این تحقیق مدعی حل‌وفصل مسئله بحث‌برانگیز انقراض این موجودات است که به باور محققان، جمعیت‌های انسانی و نئاندرتال از طریق توالد و تناسل جنسی با هم ادغام شده‌اند. اریک ترینکاس می‌گوید: «انقراض از طریق شیفتگی پدیده‌ی رایجی است.»

اگر خوش‌تان آمد، این یکی را هم بخوانید!

http://vrgl.ir/WGrbG