مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
حکیمانههایی از خالق «التوپو» و «کوه مقدس»
· شاید اگر «کتاب» نیز مانند «کوکائین» ممنوع بود، مردم از سر کنجکاوی هم که شده، چند خط از آن مصرف میکردند!
· شکست، هیچ معنایی ندارد جز «تغییر مسیر».
· برای پرندگانی که در قفس زاده شدهاند، «پرواز» نوعی بیماری است!
· روزی شخصی لیوانی را که تا نیمه آب داشت به من نشان داد و پرسید: به نظرت این لیوان نیمهپُر است یا نیمهخالی؟
من بیدرنگ آب را سر کشیدم. مشکل حل شد!
· تمام این چیزهای ژاپنی، چینی، تبتی و... را دربارهی روشنیدگی (اشراق) بگذارید در کوزه! چیزی به نام روشنیدگی وجود ندارد! ما همه روشنیدهایم؛ فقط از آن آگاه نیستیم. «راز بزرگ» اینک و اینجا زنده بودن است. هیچ چیز دیگری به این اندازه مهم نیست. این رازی است شگفتانگیز... دیگر بیش از این دنبال چه چیزی میگردیم؟
· همهی ما در دنیایی متفاوت زندگی میکنیم؛ در زمانی متفاوت و مکانی متفاوت، زیرا هر یک از ما در تصویر ذهنی که خود از جهان داریم غوطهوریم.
· «بیداری» نه یک هدف است و نه یک مفهوم.
«بیداری» چیزی نیست که به دستش آوری.
«بیداری» یک دگردیسی است...
اگر کرم ابریشم دربارهی پروانهای که قرار است بشود بیاندیشد و با خود بگوید: ... و سپس من بال خواهم داشت و شاخک! هرگز پروانهای به وجود نخواهد آمد. کرم ابریشم صرفاً باید محو و نابود شدن خویش را در این تبدیل شکل، پذیرا باشد. آنگاه که پروانهی زیبا از پیله خارج میشود، چیزی از کرم ابریشم باقی نمانده است.
· کاری که در تلاشم از طریق استفاده از نمادها انجام دهم، بیدارسازیِ یک سری واکنشها در ضمیر ناخودآگاه شماست...
و من در استفاده از آنها بسیار محتاطم زیرا نمادها میتوانند بسیار خطرناک باشند.
وقتی از زبانِ معمول استفاده میکنیم میتوانیم با سپرِ واژگان از خود دفاع کنیم زیرا جوامع ما اصولاً زبانمحورند و بر پایهی واژهها بنا شدهاند؛ اما زمانی که شروع میکنید به صحبت کردن از طریق تصاویر؛ و نه واژهها؛ مردم کاملاً بیدفاع میشوند و سپرها فرو میریزند و این همان چیزی است که من میخواهم!
· بگذارید خدایی که درون هر یک از شماست، لب به سخن بگشاید.
تنِ شما معبد است و قلبتان کاهن آن معبد.
آگاهی از این موضوع، مقدمهی هرگونه آگاهی و هشیاری است.
· هر یک از ما انسانی کامل و بینقص است که توسط خانواده، جامعه و فرهنگ از شکل و ریخت افتاده است!
· شاید من یک پیامبر باشم!
واقعاً امیدوارم روزی با کنفسیوس، محمد، بودا و مسیح دور هم پشت میزی بنشینیم و چای بنوشیم و «براونی» بخوریم!
· ما هرگز نمیمیریم بلکه صرفاً از این دنیا ناپدید میشویم!
· هرگز نمیدانم آیا فیلم خوبی ساختهام یا فیلم بدی ساختهام؛ زیرا من برای مردم فیلم نمیسازم. من فیلم میسازم که خودم را پیدا کنم.
· من برای 300 سال آینده انگیزه و امید دارم! من 300 سال عمر نخواهم کرد؛ شاید حتی تا سال دیگر هم زنده نباشم؛ اما انگیزهاش را دارم. چرا که نه!؟
همیشه بزرگترین آرزو و رویای ممکن را داشته باش... میخواهی نامیرا شوی؟ برایش بجنگ! یالا! میخواهی بینظیرترین اثر هنری یا بهترین فیلم دنیا را بسازی؟ برایش تلاش کن! امتحان کن! اگر شکست خوردی اصلاً مهم نیست؛ ولی باید در مسیرش باشی. باید تلاش کنی...
· خاستگاه یک اثر هنری، نه مغز و اندیشه که جایگاهی ژرف در ناخودآگاهِ شماست.
· نُرمال بودن، همان متفاوت بودن است. هر انسان شخصیتی کاملاً متفاوت است و سرانجام روزی باید به این تفاوت آگاه شود.
· من خود را تنها یک فیلمساز نمیبینم. وقتی میتوانم فیلم بسازم میسازم، اما فیلمسازی شغل من نیست. من مجبور نیستم برای گذران زندگیام پشتسرهم فیلم بسازم. من کتاب مینویسم، داستانهای کمیک خلق میکنم، سخنرانی میکنم... زندگی میکنم!
و زمانی که فرصتی برای فیلم ساختن دست دهد، فیلم میسازم.
· من نمیخواهم در یک «سبک» محدود شوم. نه تراژدی، نه کمدی... زیرا زندگی آمیختهای از همهی اینهاست؛ کمدی و تراژدی دوشادوش هم.
اگر شما هم مانند من شیفتهی آثار و اندیشههای این نابغهی هشتاد و نُه ساله هستید، این مطالب تقدیم به شما!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تقلید؛ بارزترین ویژگی یک میمون!
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا «زندگی» چیزی جز «رنـــج» است؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
سقراط قرن بیستم با سرنوشتی مشابه!