مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
از والدینام متنفرم!
پرسش: استاد عزیز! با خشمی که نسبت به والدینام دارم چه کنم؟ من دوران بسیار سختی را با مادرم داشتهام و از دست او بسیار ناراحت و خشمگینام.
لطفا درباره رابطه میان کودک و والدین برایمان صحبت کنید.
اوشو: هر کودکی از دست والدیناش خشمگین خواهد شد اگر بفهمد آنها ناآگاهانه و ناخودآگاه، چه بلایی بر سرش آوردهاند! تمام تلاشهایشان از سر خیرخواهی برای فرزندشان بوده؛ نیتشان خوب بوده اما آگاهی و خرد در کار نبوده است... و نیت خوب در دست افراد ناآگاه به چیزی خطرناک بدل میشود. آنان نه تنها نتیجهی مطلوب را به دست نمیآورند بلکه حتی ممکن است چیزی متضاد بیافرینند.
همه پدر و مادرها میخواهند کودکی زیبا و دوست داشتنی به این دنیا بیاورند اما وقتی به دنیا نگاه میکنیم، چیزی جز یتیمخانهای بزرگ نمیبینیم. اصلا پدر و مادری وجود ندارد! در واقع یتیمخانه خیلی بهتر است زیرا در آن صورت شما دستکم خودتان بودید و والدینی نبودند که همه چیزتان را به گند بکشند!
بچهدار شدن آسان است... از عهدهی هر جانوری برمیآید؛ اما پدر و مادر بودن، هنری است که باید آموخته شود، و چه کسی باید آن را به والدین شما میآموخت؟!
خشم تو طبیعی است... طبیعی اما بیفایده. این خشم نه تنها کمکی به آنها نمیکند بلکه به خودت نیز آسیب میرساند.
گوتام بودا جمله شگفتانگیزی دارد: وقتی از دست کسی خشمگین میشوید، در واقع خودتان را به خاطر گناه دیگری، مجازات میکنید!
والدینات بیست – سی سال پیش کاری کردهاند و تو حالا از دست آنها عصبانی هستی. خشم تو برای هیچکس فایدهای ندارد و تنها زخمهای بیشتری بر پیکر خودت وارد میکند.
و بودن در کنار من سبب میشود تا آرام آرام از خلال صحبتهایم به مکانیسم بزرگ شدن بچهها پی ببرید و دریابید که هر آن چه اتفاق افتاده باید اتفاق میافتاد...
والدین شما توسط والدین خودشان شرطی شده بودند و شما هرگز نمیتوانید مسبب اصلی این جریان را بیابید زیرا نسل اندر نسل منتقل شده تا به شما رسیده است. والدینتان با شما درست همان کاری را کردهاند که بر سر خودشان آمده است. آنها خودشان نیز قربانی بودهاند. با دانستن این مطلب، دلتان برایشان میسوزد و دستکم میتوانید خوشحال باشید که احتمالا شما همان کارها را تکرار نخواهید کرد. اگر تصمیم بگیرید که فرزندانی داشته باشید حتما خوشحال خواهید شد که این چرخهی منحوس سرانجام به دست شما شکسته شده و به فرزندانتان منتقل نخواهد شد و بدین ترتیب از این صف بیانتهایی که پشت سر شماست بیرون خواهید پرید. شما خط پایانی بر این روند خواهید شد و این بلا را بر سر فرزندانتان نخواهید آورد.
هر کودکی از دست والدیناش خشمگین خواهد شد اگر بفهمد آنها ناآگاهانه و ناخودآگاه، چه بلایی بر سرش آوردهاند! تمام تلاشهایشان از سر خیرخواهی برای فرزندشان بوده؛ نیتشان خوب بوده اما آگاهی و خرد در کار نبوده است... و نیت خوب در دست افراد ناآگاه به چیزی خطرناک بدل میشود.
شما خوششانس هستید که کسی را دارید که توضیح کاملی از آنچه میان والدین و فرزنداخ رخ میدهد در چنته دارد!... عقدههای تربیتی؛ نیات خوب و نتایج ناگوار؛... همه در تلاشند تا بهترین کار را انجام دهند و در همین حال دنیا روز به روز بدتر و بدتر میشود!
والدین شما کسی را نداشتهاند که برایشان توضیح بدهد و حالا شما از دست آنها عصبانی هستید.
شما باید با حسی از ترحم و دلسوزی به آنها نگاه کنید. هر آن چه آنها کردند ناآگاهانه و غیرعمد بوده است. کار دیگری از دستشان برنمیآمده... فقط هر آن چه را که میدانستهاند بر روی شما آزمایش کردهاند! آنها موجوداتی گرفتار و بدبخت بودهاند، از این رو تنها کاری که میتوانستند بکنند این بود که موجودات گرفتار و بدبخت دیگری به این دنیا هدیه کنند! آنها درک درستی از میزان ناآگاهی و بدبختی خود نداشتهاند اما شما امروز به راحتی درک میکنید که چرا و چگونه یک انسان، بدبخت میشود و زمانی که دریابید این بدبختی چگونه به وجود میآید میتوانید از بروز آن در انسانی دیگر جلوگیری کنید.
خودتان را جای والدینتان بگذارید. آنها سخت کوشیدند و هر آن چه در توان داشتند انجام دادند اما آنها کوچکترین دانشی نسبت به ساز و کارهای روانشناختی نداشتهاند. آنها به جای این که چگونه مادر و پدر بودن را بیاموزند، مسیحی یا مارکسیست بودن را آموختهاند یا این که چگونه خیاط، لولهکش یا فیلسوف باشند... همه این چیزها خوب است و موردنیاز اما مهمترین چیز از قلم افتاده است.
زمانی که کسی تصمیم میگیرد بچهدار شود مهمترین آموزه برای او هنر پدر و مادر بودن است اما متاسفانه این امر بسیار بدیهی انگاشته شده انگار که اگر شما بتوانید فرزندی را به دنیا آورید همین برای پدر و مادر بودن کفایت میکند. به لحاظ بیولوژیکی بله! اما به لحاظ روانشناختی، هنوز هیچ آموزشی ندیدهاید.
حیوانات نیز این کار را به خوبی و در حد کمال انجام میدهند. پرندگان و حتی درختان نیز تولیدمثل را خیلی خوب بلدند اما به دنیا آوردن فرزند یک چیز است و پدر و مادر بودن، چیزی کاملا متفاوت. این امر به آموزش بسیار نیاز دارد زیرا شوخی نیست، شما دارید یک انسان خلق میکنید!
اگر والدینتان مرا درک نمیکنند، نباید نگران شوید. سراسر دنیای دور و برشان قادر به درک من نیست! پدر و مادر شما نیز جزو همین مردماند. آنها فقط از جمع تبعیت میکنند و در جهت حرکت آب شنا میکنند که امنتر است. شما از جمع بیرون افتادهاید. شما دارید خلاف جهت آب در مسیری خطرناک و ناشناخته شنا میکنید. اگر آنها از زندگی پرخطر میگریزند، این انتخاب خودشان است و نباید شما را خشمگین کند. شما فقط با بدل شدن به شخصی که من از آن سخن میگویم به آنها کمک کنید. شخصی که بیشتر خودآگاه؛ بیشتر هشیار و بیشتر عشقورز است. دیدن شما میتواند آنها را نیز دگرگون سازد. شاید دیدن تغییرات ناگهانی شما بتواند آنها را به فکر وادارد که «نکند ما در اشتباهیم». راه دیگری وجود ندارد. شما نمیتوانید با دلیل و برهان متقاعدشان کنید. با بحث و جدل، هیچکس متحول نمیشود. یگانه عامل تحول انسانها، کاریزماست. مغناطیس است و جادویی که از شخصیت نوین شما برمیخیزد. شما اکسیری میشوید که هر آن چه را لمس کند به طلا بدل میکند.
از این رو به جای اتلاف وقت و انرژیتان بر سر خشم و جنگیدن با گذشتهای که دیگر وجود ندارد، تمام انرژیتان را صرف فردیت شگفتانگیز خویش کنید.
این جایگزین مناسبی برای بحث و جدل است. مباحثه راستین شما نیازی به ادای هیچ کلمهای ندارد. چشمانتان، چهرهتان، کردارتان، رفتار و واکنشهایتان تاثیر خود را خواهد گذاشت زیرا آرام آرام در این اندیشه فرو میروند که چه بر سر شما آمده است و چگونه؟ همه دوست دارند اینگونه باشند. همه میدانند که ثروت واقعی همین است و هیچکس هر چقدر هم ثروتمند، هرگز از چنین کیفیاتی بینیاز نیست. بنابراین با صرف انرژی برای تبدیل و تغییر خویش، نه تنها به خود که به والدینتان نیز کمک خواهید کرد و شاید شانس بیاورید و واکنشی زنجیرهای، فرزندان دیگر والدینتان، دوستانشان و دوستان دوستانشان را نیز در بر بگیرد... درست مثل سنگی که در آب دریاچهای میاندازید و امواجی که آرام آرام بزرگتر و بزرگتر میشوند همگی ما در دریاچهای ذهنی زندگی میکنیم که هر تغییری بر روی دیگران نیز اثر خواهد گذاشت. تنها موج کوچکی از فردیتی اصلاح شده، به مردمان زیادی خواهد رسید و طبیعتا نخست کسانی را تحت تاثیر قرار خواهد داد که به شما نزدیکترند. آنها نخستین کسانی هستند که این را میبینند و شگفتزده برجا میمانند زیرا تاکنون هر آن چه که از مذهب میدانستند در کلیسای یکشنبهها خلاصه میشده... در تمام زندگیشان هر یکشنبه به کلیسا رفتهاند و بی هیچ تغییری به خانه بازگشتهاند. یک عمر، انجیل و قرآن و گیتا خواندهاند و هیچ اتفاقی نیافتاده است زیرا از یک نکته مهم غافل بودهاند: آنها موجوداتی زندهاند و کتابها مُردهاند. از سوی دیگر فردی که در کلیسا موعظه میکند صرفا یک سخنران حرفهای است که یک سری حرفهای تکراری را مرتب بلغور میکند؛ هیچ کس هم گوش نمیدهد و قاعدتا کسی نیز تحت تاثیر قرار نمیگیرد. شما میدانید که این موعظهها کسی را متحول نخواهد ساخت زیرا حتی خود موعظهگر را تغییر نداده است! او نیز به اندازه شما ناآگاه است و حتی بیشتر.
راهب جین سادهلوحی را میشناختم که یک بار از من پرسید: تو چند مدل سخنرانی داری؟
من گفتم: سوال سختی است؛ چون هنوز به پایان زندگیام نرسیدهام!
او گفت: من فقط سه سخنرانی از پیش آماده دارم؛ ده دقیقهای، بیست دقیقهای و سی دقیقهای! اگر جایی بروم که ده دقیقه فرصت داشته باشم سخنرانی ده دقیقهایام را ارائه میکنم، اگر بیست دقیقه فرصت بدهند... ...
من گفتم: عالیه! چه راه حل فوقالعادهای پیدا کردهای!!
چشمانش برقی زدند و گفت: بعععله! جواب میده!
من پرسیدم: مردم نمیفهمند که سخنرانیهایت تکراری است؟
و او پاسخ داد: تا حالا که از کسی چیزی در این مورد نشنیدهام. آنها گوش نمیدهند! و من این سه سخنرانی را در تمام عمرم تکرار کردهام... هرجا که میروم؛ در معابد، موسسات، دانشگاهها و... فقط قبلش میپرسم چند دقیقه؟ ده، بیست یا سی؟! و بعد سخنرانیام آماده است. طی این مدت دیگر حسابی آنها را از بر شدهام و دیگر هیچ اضطرابی در ارائه آنها ندارم؛ حتی لازم نیست فکر کنم!
و شما میخواهید گوش دادن به چنین فردی شما را متحول کند؟!؟... اما این اتفاق هر روز در کلیسا رخ میدهد.
پس خوشحال باشید که اکنون فرصت این را یافتهاید که متحول شوید و به والدین بیچارهتان نیز کمک کنید زیرا آنها چنین شانسی نداشتهاند و باید دلتان به حالشان بسوزد.
- اگر از این مطلب خوشتان آمده، در ادامه و به عنوان مکمّل، «هنر مادر شدن» را نیز بخوانید.
The Path of the Mystic, Chapter 15, Question 2
برگردان : فرهاد ارکانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
جای سیاستپیشگان در تیمارستان است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
حکایت قاتلی که اسیر «بودا» شد
مطلبی دیگر از این انتشارات
دموكراسی؟! شوخی میکنید!