مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
در ستایش دیوانگی!
♣ اگر به سمت درختی بروید و با آن صحبت کنید،
مردم فکر میکنند دیوانه شدهاید؛
اما اگر به کلیسا بروید و با یک صلیب صحبت کنید هرگز چنین فکری نمیکنند!
تو با یک تکه سنگ در معبد سخن میگویی!
همه فکر میکنند فردی عاقل و مذهبی هستی،
چرا که این صورتِ رسمی و شکلِ پذیرفته شدهای است.
اما اگر با یک شاخه گل که از یک تصویرِ سنگی زندهتر و الهیتر است،
اگر با یک درخت، که عمیقتر از هر صلیبی است و در کائنات ریشه دارد صحبت کنی مردم فکر میکنند دیوانهای!
ولی درخت زنده است!
با ریشههای عمیق در زمین؛
شاخههایش به آسمان پهلو میزند و متصل به کل است،
با پرتوهای خورشید و ستارگان مرتبط است...
با درختان سخن بگو!
که این رابطهای ملکوتی خواهد بود.
نزد مردمان، خود بودن و اصولاً هرگونه خودجوشی، دیوانگی تلقی میشود،
و رسمیت به معنی قداست است...
در حالی که عکس این موضوع درست است!
به معبدی میروی و دُعای حفظ شدهای را تکرار میکنی،
این «حماقت» است!
اوشو
برگردان: ادریس یکتا
با اندکی ویرایش
مطلبی دیگر از این انتشارات
زنانه/مردانه؛ نیمکرهها و رابطههای شکستخوردهی ما!
مطلبی دیگر از این انتشارات
مولانا و نيو، شمس و مورفيس!
مطلبی دیگر از این انتشارات
همیشه چهاردهسالهای مگر...